10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Tikky انتشار: 3 ماه پیش 9 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
داستان ترسناک، جنایی، درام
امیر برای خواستگاری تارا رفت و قرار شد که هفته بعد محرم شوند و در آخر همزمان با مصطفی وسارا عروسی کنند چون اردلان و مصطفی باید ماه بعدی به یک ماموریت ۳ ماهه بروند.
ماه بعد......
اردلان و مصطفی به ماموریت رفتند و بعد یک هفته یکی از مقعرهای اصلی باند فرهاد و عموش رو پیدا کردند و وقتی داشتند به سرهنگ گزارش میدادند متوجه صدای کسی توی سوله شدند. اردلان و مصطفی جلو رفتند و دیدند که یاسین در دست فرهاد است.
اردلان و مصطفی رو از پشت گرفتند و فرهاد جلوی چشم آنها جان یاسین را گرفت و مصطفی بلند بلند میگفت: یاسین، یییااااسسسیییننننن. اردلان موفق به آزاد کردن خودش شد و به فرهاد حمله ور شد ولی آدمی که مصطفی را گرفته بود اورا صدا زد وقتی اردلان برگشت دید اسلحه روی سر مصطفی گذاشته است و درست همان زمان فرهاد با پشت اسلحه به او زد و او بیهوش روی زمین افتاد. فرهاد فریاد زد: این دوتارو توی اتاق های جداگانه ببندید.
وقتی اردلان به هوش آمد از طریق شنود دندان با سرهنگ ارتباط برقرار کرد و به او گفت که یاسین را از دست دادند. سرهنگ عصبانی شد ولی برای اینکه اردلان را ییشتر ناراحت نکند گفت خبری از مصطفی داری و او پاسخ داد فقط میدانم که او زنده است. ناگهان صدای در آمد و فوراً ارتباط را قطع کرد.
فرهاد وارد اتاق شد و گفت که حرف بزن تا شاید کاری با تو و اون رفیقت نداشته باشم.
اردلان گفت تو نمیتونی هیچ کاری بکنی منم یک کلمه هم حرف نخواهم زد. فرهاد گفت وقتی تورو مثل پدرومادرت به جهنم فرستادم، میرم سراغ اون آقای دکتر(امیر دکتر متخصص قلب و عروق بود)و بعد من و تارا به عشقون میرسم. اردلان ناراحت و عصبانی از فرهاد چون باعث مرگ پدر ومادرش بود و نگران برای تارا و امیر بود که فرهاد فریاد زد دکتر بیا تو.
بعد دکتر به اردلان یه آمپول زد و اردلان بلند بلند داد میزد یا حسین، یاااا حسیننننن.
فرهاد به اردلان خندید و گفت جوجه پلیس چه حالی میده....،که یکدفعه کسی از بیرون گفت اینجا محاصره است سریعا خودتونو تسلیم کنید. روز بعد....
امیر و مصطفی توی بیمارستان باهم روبرو شده و مصطفی همه چیز رو به او گفت. امیر نیز تصمیم خودشو گرفت و رفت سمت خونه.
وقتی رسید به تارا گفت میخوام چیزی بهت بگم چلی قول بده خودزنی نکنی. تارا گفت باشه بگو چیشده. امیر دست تارا رو گرفت، توی چشماش زل زد و همه چیز رو براش بازگو کرد.تارا حالش بد شد و میگفت فرهاد نامرد باباییی، مامانییی رو میخوام، داداشیممم.
امیر به تارا یه آرامبخش زد تا کمی استراحت کند. وقتی تارا بیدار شد گفت که منو ببر پیش داداشم. امیر هم گفت باشه قبل اینکه بروند تارا رو در آغوش گرفت و گفت اونجا که رسیدی آرام باش دوستای من هرکاری میکنن که اردلان خوب بشه و تارا قول داد آرامش خودشو حفظ کنه.
بعد یک ماه.......
تارا و امیر و مصطفی وسارا عروسی کردند.
۴سال بعد......
تارا و امیر یه دختر تپل ۳ساله به نام ترگل داشتند.
سارا و مصطفی نیز یه پسر ۳ساله به نام سپاس داشتند.
اردلان نیز ازدواج کرده بود و یه پسر ۲ساله به نام آرشام و یه دختر ۱ساله به نام دلارام داشت.
یک روز تلفن امیر زنگ خورد و گفت سریع میام و به تارا گفت من یه کاری دارم میرم بیرون ۱ ساعت دیگه میام. تارا بعد رفتن امیر با تلویزیون ور میرفت که توی یه شبکه خبر دید زمان اجرای حکم فرهاد امروز بود.
آدرس رو برداشت و سریع با ترگل آماده شد و به آنجا رفت وقتی رسید یکدفعه فرهاد گفت تارام. تارا حالش بد بود قلبش داشت از جا کنده میشد آخه یه زمانی عاشق این مرد بود. اردلان از لای جمعیت تارا رو دید و به مصطفی و امیر گفت درست لحظه ای که تارا داشت میافتاد امیر او را از پشت گرفت. ترگل هم ترسیده بود و مدام مامانش رو صدا میزد اردلان ترگل رو بغل کرد و به امیر گفت که تارا رو به بیمارستان ببرد.
بعد ۲ ساعت..... تارا به هوش آمد و به امیر گفت ترگلم کجاست. امیر گفت پیش اردلان. تارا گفت تموم شد. امیر گفت اره تموم تموم شد. تارا گفت امیرم بغل میخوام و در آغوش امیر کسی یه روزی ازش بدش می اومد آرام گرفت.
دوستان اگه موافق باشید با یکم استراحت داستان جدیدی بنویسم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
سلام سلاااام🦋
میخوام یه مسابقه برگزار کنم با ۱۰۰۰ امتیاز جایزه!🦋👍🏻
ولی ایده ای ندارم🙁
اگر بیای پی ویم و یه ایده ی خوب بدی ، اگه خوشم اومد واسه مسابقه میزارمش و ۲۰۰۰ امتیاز به خودت میدم!
ادمین زیبا پین لطفا؟
سلام سلاااام🦋
میخوام یه مسابقه برگزار کنم با ۱۰۰۰ امتیاز جایزه!🦋👍🏻
ولی ایده ای ندارم🙁
اگر بیای پی ویم و یه ایده ی خوب بدی ، اگه خوشم اومد واسه مسابقه میزارمش و ۲۰۰۰ امتیاز به خودت میدم!
ادمین زیبا پین لطفا؟
باشه عزیزم حتما اگه بتونم کمکت کنم