امیدوارم لذت ببرید
همینطور که مشغول صحبت با هرماینی بودم ، رو به هرماینی کردم و گفتم:(( یه فکری به ذهنم رسید ! برو به آیلین و جینی بگو بیان اتاق ما . خودتم بیا.)) هرماینی چشمی گفت و رفت تا آیلین و جینی رو پیدا کنه و به اتاق ما بیاره. من هم در همین حین صفحات کتابی رو ورق میزدم و به راهم ادامه میدادم . حدود ۱۰ دقیقه بعد از رسیدن من به اتاقم، هرماینی،آیلین و جینی هم از راه رسیدن
جینی به من رو کرد و گفت :(( خب حالا چیکار داشتی مارو ویولت ؟)) تا اینرو شنیدم سریع از زیر تختم کیفم رو در آوردم وسایل پنکیکی که از خونه آورده اومده بودم رو دوباره بزرگ کردم ( قسمت ۲ صفحه ی ۱) و گفتم:(( اینارو از خونه آوردم . وسایل پنکیک درست کردنه . بیاید درست کنیم و برای هری و ران ببریم . شایدم به دراکو دادم )) هرماینی با ن...ا...ر...ا..ح..ت..ی گفت:(( هنوزم از دستت ن..ا..ر...ا..ح..ت..ه؟؟)) گفتم :(( خب آره حقم داره . الکی بهش تمهت( برعکس) زدم .... خب فعلا بیخیال این قضیه شیم! بیاین پنکیک درست کنیم)) و همه خندیدیم و شروع کردیم به پنکیک درست کردن
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالی بود
مرسیییییی🥰🥰
عالی بوددددد💫🤍
مرسیییی
عالییییی
¹یـکـباربرایهمیشه،ورژن اسلیـترین
ناظرای عزیز میشه لطفا به صف بررسی تون سری بزنید واسه ساختش خیلی زحمت کشیدم
عالیییییییی بود مثل همیشه 👏👏👏💚💚💚
مرسییی😍😍
خواهش میکنم 🌸🌸🌸