قسمت اول؟ این داستان: نجات او...
۳ ماه پیش...از دید تونی: کابوس ها دوباره خواب و از چشم هام گرفته بودن و آزارم میدادن. از روی تختم بلند شدم تا کمی آب بنوشم. به نظر می اومد همه در خواب فرو رفته بودن. صدای هیچ چی و هیچکس نمی اومد. به کنار پنجره رفتم ، انگار کل شهر خواب بودن به غیر از من.... و... اون کیه تو بالکن؟ در بالکن و باز کردم و رفتم پیشش. تونی: اجازه هست؟ صبا: اوه هی، بشین . تونی: چرا بیداری؟ صبا: نمیدونم. تونی: اوهوم.
هی اگه استیو بهت سخت میگیره... صبا: نه نه اصلا مشکلی نداره، خودم از پسش برمیام. تونی: میخواستم باهاش صحبت کنم تا انقد اذیتت نکنه،کارش همینه.
صبا: ... تونی: میشنوی، چی میگم؟ صبا: اوهوم. تونی:
ستاره ها؟ صبا: قشنگن نه؟ تونی: آره. صبا: قبلا مامانم یه داستانی و برام تعریف میکرد که میگفت: هرکی یه ستاره ای داره. وقتی به دنیا میاد اون ستاره درخشان درخشان هستش. اما با هر کار بدی که میکنه ستارش کمرنگ تر میشه. تا اینکه به آخر عمرش برسه و چشمک بزنه و خاموش بشه.... تونی: داستان جالبیه. صبا: ما میرفتیم به پشت بوم خونمون و میشستیم و به ستاره ها نگاه میکردیم. مامانم میگفت اونارو بشمار تا خوابت ببره. بعدم منو میبرد توی تخت. چون همیشه بعد از ۱۰۰ امی خوابم میبرد...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
✅️محض اینکه کل این پارت که شامل ۷ قسمته در نظرسنجی (Night Shadow) قرار دارههههههه✅️
همچنان منتظر ادامه داستانت*
اگه ناتاشا چیزیش بشه، این داستان ناتموم میمونه چون نویسنده تو اون دنیا به موبایل دسترسی نداره❤️
به منم زنگ بزن میام
حتما دا❤️
همینی که تو گفتی✓✓✓
عاوو تhدید به مرg شدم؟💀😂
بله❤️
سوال نمیکنم که خنده شیtانی کنی
مغز متفکر😔
میخوام چیز متفاوتی راجب ناتاشا بگم بهت
ناتاشا: من gi خوردم اینا رو بهش یاد دادم
همون
سقوط*
خافان بور
قربانت😔🤝
موافقم خیلی خافان بوررررر
ناتاشارو چیکار کردی؟
خنده شیtaنی دو😂
الان تونی کابوس صبارو هم میبینه....
بنده خدا💀😂