
سلام لاوا! چطورین^^🐾 من اناهیتا هستم و براتون رمان عاشقتم زندگی من رو مینویسم:>🍋✨ خوشحال میشم ازم حمایت کنین و باهم پیش بریم•-•☁

-پاشو مرینتتت-!!!پاشو دیگه چقد میخوابی تو دختر دیر شده پاشووو:/ این دیگه کی بود کله صبحی:| -از بس خوابی منو از یاد بردی الیا سزار هستم خوشبختم از دیدن شما:/😹پاشو دیگه مرینتتتتت -واای الیا حال دانشگاه ندارم جون من بیخیال شو -چی چیو حوصله ندارمم امروز با دامکلیس کلاس داریم نریم کلمونو کنده پاشووو -دیشب دیر خوابیدن حال ندرم ول کن الیا ت برو -دیشب چه غلطی میکردی که دیر خوابیدی😐? -داشتم با آقامون اس ام اس بازی میکردم چیکار کنیم عشقه دیگه همینه الیا خنده ای کرد و گفت:آخه کی میاد توی سینگلو بگیره😹 -اععع از خداشونم باشه دختر ب این ماهی دلشونم بخواد -تو از خودت تعریف نکنی کی تعریف کنه ینی اعتماد ب سقفتو برم من😂 با زور پاشدم و پتورو داشتم جمع میکردم و گفتم:الیا ساعت چنده؟ -ای مردوشورتو ببرن ۷:۴۵ دقیقه الان دامکلیس میکشتمون -خوب بابا=| پتورو جمع کردم و رفتم wc یه ابی رو سر وصوتم ریختم و اومدم بیرون یه شلوار جین پوشیدم با یه بلوز کراوات دار که تا بالای زانوم

بود موهامو از پشت دو گوشی بستم و یه آرایش ملیح کردم و با الیا که لباسش باهام ست بود اومدم بیرون که دیدم مامان و بابا و لوکا رو میز صبحونه نشستن -الیا جان بالاخره تونستی بیدارش کنی -بله خاله سابین چقد این بچه میخوابه آخه با کتفم به دست الیا کوبیدم و مامان گف: -بیاین یچیزی بخورین بعد برین -نه مامان دیر شده اومدم با الیا برم که صدای لوکا رو شنیدم: -مرینت با الیا میای خونه یا از شرکت بیام دنبالت؟ -نه داداشی من با الیا برمیگردم♥️ و به سمت دانشگاه حرکت کردیم وقتی رسیدیم به ربع از کلاس گذشته بود و الیا هی داشت بهم فوش میداد/: -وااای بیخی الیا عع هیچ غلطی اون معلم نمتونه بکنه دیگ منو فوش بارون نکن بجاش بیا بریم!

بیخیال به سمت در رفتم و درو باز کردم استاد تا مارو دید آبرویی بالا رفت و گفت -میدونین ساعت چنده خانومای محترم؟! با پررویی گفتم: -بله استاد ۷:۱۸ دقیقه به وقت پاریس-! یدفه کلاس از خنده رف رو هوا -دیر کردی زبونتو درازه خانوم یهو عصبی شدم و ت دلم فوش دادم و گفتم زبون خودت درازه بیتربیت-!:/انگار یادت نیس خودت چقد دیر میکردی یکدفعه استاد برگشت سمت بقیه و گفت: -میبینین همین دانشجوها هستن که دیر میکنن تازه زبونشم درازه و مسخره بازی میارن!

نگاهی به الیا کردم کامل قرمز شده بود بعد از یه ثانیه یکی از دانشجوهای مسخرع به اسم ادرین(ازش متنفرم چون همششش منو مسخره میکنه:/) گفت: -بله دیگه استاد همینان که وجهه مارو هم خراب میکنن -با این حرف مخم سوت کشید که دیدم یه پوزخند به من زد پسره بیشور:/ یدفه از کوره در رفتم و گفتم: -اقای دامکلیس فکر نمیکنید نیم ساعت تاخیر شما از ۱۷ دقیقه من بیشتر بوده:/😂 استاد یهو تعجب کرد و گفت:من دلیل داشتم -منم دلیل دارم-!! یهو استاد روبه کلاس گفت: اسم این خانوم چیبود؟! همه ساکت بودن من خیلی خوشحال بودم ک کسی چیزی نمیگف که یهو این آدرین داد زد: -خانوم مرینت دوپن چنگ هستن استاد عصبی شدم و برگشتم سمت آدرین که دیدم آروم گف 0-1به نفع من استاد یهو نگاه کرد و گفت: -خوب پس از من انتظار نمره نداشته باش خانوم دوپن چنگ -از اولشم ازتون انتظاری نمیرف آقای دامکلیس-!!!

یدفه کلاس رفت رو هوا و همه داشتن میخندیدن من و الیا رفتیم نشستیم و دامکلیس با گفتن سکوت همه ساکت شدن من اصلا به درس گوش نمیدادم و مخم داشت سوت میکشید و سرم درد میکرد تو دلم هرچی فوش بود به آدرین گفتم: تو ابرو منو میبرییی-!!!پسره لوس نونور ایکبیری خودشیرین این تازه شروع بازیه به آشی برات میپزم که نگو و نپرس آقای اگرست•••••!!

بعد از تموم شدن کلاس و رفتن دامکلیس من با عصبانیت ب سمت آدرین رفتم که پیش دوتا از دوستاش ناتانیل و نینو نشسته بود وقتی رفتم سمت آدرین داد زدم: -کسی از شما نظری خواست که اسم منو بگی آقای اگرست-!! دیدم آدرین جواب نداد و خودشو مشغول با حرف زدن با ناتانیل کرد آخه اسکول ناتانیل که داره ب من نگاه میکنه/:نینو و ناتانیل خیلی تعجب کرده بودن با عصبانیت زیادی که داشتم دوبرابر داد زدم و گفتم: -اوهویییی!!!من با توام میشنوی؟!یا کری-!!!😐 که دیدم آدرین گوششو گرفت و روبه نینو گف: -نینو صدای ویز ویز میاد نمیشنوی؟! اما نینو هیچی نگف دیگ داشتم آتیش میگرفتم که یهو الیا اومد و دستمو کشید و گفت مرینت دیگه بس کن یکاری دست خودت میدیا و دستمو کشید منم همینطور که داشتم میرفتم دوباره داد زدم و گفتم:

-بااشه اینبار 0-1به نفع تو ولی بدون من تخصص خوبی تو بردن بازیهای باخته دارم حواست ب خودت باشه آقای اگرستتت-!!!!🔥(مرینت انقد عصبی بود و نمیدونستم😂💕) چن دقیقه بعد...... -الیاااااا همش تقصیر توهه اگه من نمیومدم با داماکلیس بحثم نمیشد و اون پسره بیشور هم اونطوری باهام حرف نمیزدد حسابشو میرمممم موهاشو میکنممم میکشمتتتتت نه چرا بکشمت!!زجرکشت میکنم طوری ک درد بکشی ناخوناتو میکنم همینطوری تو حال خودم بودم و فوش میدادم که دیدم الیا زل زده بهم -چیه خوشگل چشم آبی ندیدی؟! -چرا دیدم ولی خوشگل چشم آبی دیوونه مثل تورو ندیدم چرا خودتو میزنی و درگیری😹😹😹 -تقصیر توهه دیگه مگه میشه آدم رفیق دیوونه مثل تو داشته باشه و سالم بمونه!😹✨

الیا هیچی نمی گفت و فقط میخندید -ب جا اینکه بخندی پاشو بریم -کجا -خونه آقا شجاع:/!خونه دیگ اسکول -تو برو من میخوام بمونم •••••• بیا اینم رفیقه ما داریم از صبح جیغ جیغ دراورده منو آورده تو این جهنم دره الآنم ولم کرده میگه برو واای لوکا هم که سرکاره

بهش بزنگم نمیاد حالا چیکار کنمممم -باشع الیا جووووون دارم برات دیدم الیا فقط میخنده چشم غره بهش رفتم و به راهم ادامه دادم همینطوری ب خودم فحش میدادم نگاهی به ساعت کردم ساعت ۱۰ بود ینی تایم اوج کاری لوکا نمیدونستم چیکار کنم اهر تصمیم گرفتم بهش بزنگم و لحن مظلومانه بگیرم سر سه بوق شد برداشت: این داستان ادامه دارد^^😃🍓
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گایز امروز پارت میزارم•-•
عالی بود زودتر پارت بعدی و بزار♥
مرسییی گلللمممم😍😍😍*-* باش حتما امروز مینویسم و تساوی جان انتشار میده[:🍓🌸
عالی بود
چه جالب اسم منم اناهیتاست 😂
خوشوقتم
جیر😂😂خیخی اجی میشی
خوب بود
یعنی عالییییییییی بوددد😙😙😙😍😍😍😍
بوز پس کلت(:🍓🌸
عالیه من که عاشقش شدم ادامه بده❤😍😘💋
مزسسسسسسسییییییییی با حمایتای شما حتماااا(((:🌸