می دونم قسمت قبل گفتم که مردن اما جزو داستان بود و این داستان ادامه دارهو بریم که ادمش رو بنویسیم
از خواب بیدار میشی و میبینی که تو یه اتاقی و ادوارد هم پیشته از ادوارد می پرسی که باز کجایی و ادوارد همچی رو برات توضیح میده که به همه گفته که ما مردیم و اینکارو چرده که بتونه به راحتی منو به خونم برسونه ادوارد تو رو به خونت میرسونه بهش چی میگی؟
از ادوارد تشکر می کنی که اوردتت به خونه و وارد خونه میشی و دوش میگیریو استراحت می کنی
از حموم در میای و لباس می پوشی یک لباس سیاه می پوشی که نیم تنست با شلواره سیاه چسبون با پاشنه بلنده سیاه میری تو پذیرایی خونت و یه نامه میبینی که نوشته اگه میخوای ادوارد زنده بمونه به این ادرس بیا
ادوارد میبرتت یه اتاق و یکی پات رو خوب می کنه و میگه که پات خوب شده ولی این یه جادوی عجیب که من نمیتونم به این راحتی خوبش کنم پس برای بدتر نشدنت زیاد نباید فشار بیاری به پات ادوارد هم میگه ممنون و بغلت می کنه و می برتت یه حای سلتنتی که تخت سیاهی و راحتی بود که ادوارد تو رو گذاشت رو اون وگفت که این چجور جادوییه ما خون اشاما که جادو نداریم
از جات پا میشی و ادوارد میگه کجا هنوز پات خوب نشده ها و به حرفش گوش نمی کنی و میری به اون ادرس
جواب ادوارد رو نمیدی و میری به اون ادرس وقتی به اون ادرس میرسی دویل رو میبینی که داره از خون اشلی می خوره و کله اونجا خونه
از دویل می پرسی که چرا داره از خون اشلی می مکه دویل میگه وای عروسکم اومدی چه تیپی زدی انگار که دیگه از عشقو عاشقی و لوس بازی در اودیو تیپای خشن میزنی می زنی محکم تو سر دویل و اشلی رو می بری و خوبش میکنن و از اشلی می پرسی که چرا خونشو میمکید و اشلی میگه که من عاشق ادوارد بودم و از تو بدم نیومد چون ادوارد تو رو دوست داشت و دویل بهم گفت اگه ادواردو می خوای باید بهش کمک کنم و منم گوش کردم و اون نامه رو بهت رسوندم اما چون تو دیر اومدی به اون ادرس شک کرد و منو خواست بکشه که تو منو نجات دادی
ادوارد میادو میگه اینجا چه خبره و تو فرار می منی و میری که دویل رو بکشی که دویل خودش میاد و میگه اوه خانم خوشگله می خواستی منو ببینی زحمت نکش من خودم اومدم اعصبانی میشی و محکم با پات میزنی تو شکم دویل و چون پاشنه بلند پوشیده بودی درد داشت و اون افتاد و تو با یه شمشیر بزرگ سوراخ سوراخش کردی و تیکه های ختع شدشو دادی حیوونا بخورن
دویل مرد و اشلی خوب شد تلسم تو هم شکست و اشلی یکی رو پیدا کرد و باهم عروسی کردن و تو و اشلی باهم دوست های صمیمی شدین تو و ادوارد عاشق هم شدین و ازدواج کردین و بچه دار شدین این داستان رو برای بچه هاتون تعریف کردین و بچه های تو و ادوارد دارن بزرگ میشن و ادم های خطر ناکی سد راحشونن پس تازه داستان شروع شده و غصل بعدی که اسم بچه ی ادوارد و تو هستش اسم جدیده داستانه یعنی «. ادوِرس خون اشام»
امید وارم از فصل دوم خوشتون بیاد که اسمش « ادورس خون اشام» هست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🔮آینده ای در خواب🔮اولین داستانم هست بیا تو پیجم و به داستان منم سر بزن🤗 فالوم کنی فالویی بک میدم😜
من نوشته های قبلیایی که میگید رو نخوندمش ولی خب انگار خیلی جالب بوده؛
در ضمن میتونستی کلا از ادورس شروع کنی و توی اون خلاصه این پارت رو بگی چون نویسنده این داستان یه نفر دیگه هست و شاید دلش نمیخواسته، ولی خب به خاطر اسمش بازدید زیادی داشته به نظر
ببخشید اشتباهی اینجا نوشتم
به نظرت بعد اینکه دختره رفت ادوارد و نجات بده چی شد؟
اصلا وقتی نامه رو پیدا کرد که ادوارد اسیر شده، ادوارد اونجا چیکار میکنه؟
گنگ نوشتی...
دقیقا
تو اکانت قبلبت بهتر بودیا ?
به نظر من نویسنده اصلیش بهتر مینوشت و به نظر نمیاد که تو اصلا داستان رو خونده باشی و کلا داستانو عوض کردی
امید وارم خوشتون بیاد راستی دوستان من ادورس خون اشام رو هم ساختم در حال بررسی هستش و امید وارم وقتی منتشر شد ازش خوشتون بیاد❣️❣️
ببخشید که اینو میگم ولی خیلی مسخره بود
من دوستشمولي الن ميپرسم چراااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منتظرم تا ادورس خون اشام رو هم بنویسی
دوس دارن درمورد بچه هامون بدونم
من ريانا هستم ايلين.))))) عالييييي
میدونم ریانا اسمت و عکست همونه نمیخواد بگی