تو ادورس خون اشام یک خیلی استقبال شد و باعث شد که روحیه ی اینو بگیریم که تستمون خوب بوده و امید وارم تست این تست هم استقبال زیادی بشه ❤️بریم که ببینیم
از درد خط های عمیقی که باک رو پاهات انداخته بی هوش میشی و وقتی به هوش میای میبینی که تو خونه ای و متوجه میشی که ادوارد پدر ادورس اوردتت خونه تا از دست باک نجات پیدا کنی اما یک سوالی ذهنتو خیلی مشغول کرده اینکه باک کیه و از کجا پیداش سده و چطور با ادورس بد شدن همش فکر می کنی که از کی جواب این سوال هارو بگیری یاد یک ساحره به نام مری میفتی که تو پیدا کردن گذشته عالیه میری پیش مری و مری شروع میکنه به صحبت..
مری : یک مرد به نام دویل بود که یک روز میمیره و برای اینکه بتونه از یک مرد به نام ادوارد انتقام بگیره سعی زیادی انجام میده اما دیگه دیر شده بود ادوارد پسر دار شده بود و چشمان پسر ادوارد ابی بود اما نمیدونست که چرا هرکار میکنه با اینکه چشم های ادورس ابیه نمیتونه شکستش بده و تنها راهش این بود که از ساحره ها کمک بگیره با اینکه مرده بود اما روحش هنوز پایدار بود اما نمیتونست از ساحره ها استفاده کنه برای انتقام چون به رازی وسط بود که ساحره ها هم متوجه نمیشدن به نظرتون اون راز به کجا بر میگرده؟؟
به زمانی که در جام خون دویل ریخته میشه مادر ادورس ، ادورس را وقتی نوزاد بود بدون اینکه کسی بویی ببرد پیش یک ساحره می برد و از ساحره میخواد که یک لنز بهش بده که ابیه و تا وقتی کسی نفهمیده رو چشم های پسرش بمونه و همینطور لنز قرمز چون به ادوارد گفته فقط یک پسر دارن و پسره دیگه ایش در چشم ها زیاده اما در ذهن به نظر نمیرسه که اون پسرش باشه به نظر شما پسرش کیه
و حالا ساحره چیز دیگه ای نمیدونه و فقط گفت اینا تمام چیز هایی که من تو گذشتش دیدم به نظرت جواب سوالتو گرفتی
چیز هایی فهمیدی اما جواب اثلی رو نگرفتی اینکه چرا باک ادورس رو اذیت میکنه و باهم دشمنن جواب همه ی اینا پیش یکیه اما اون شخص کیه
مادر ادوارد این رو میدونه و تو دوباره لباس های بیرونت رو میپوشی تا بری پیش مامانش تا ازش بپرسی اما ممکنه جوابتو بده و ممکنه حتی نده!!
میری پیش مادر ادورس و بهش میگی باید حرف بزنیم مادرش میگه هیچی نشده با من صمیمی شدیا باشه بریم حرف بزنیم قشنگم
میرین باهم یه جا میشینین و تو در رو قفل میکنی و میگی ببخشید سوالم طگریه که دوست ندارم کسی به جز شما بشنوه مامانش میگه خوب حالا بگو ببینم اون سوالی که دوست نداری کسی بشنوه رو بگو تا جوابش رو برات بگم چی میگی
میای بگی که ادوارد در میزنه و مامانش میره در رو باز میکنه و میگه اه چی شده ادوارد کارمون داشتی ما داشتیم با هم صحبت می کردیم چی کار می کنی
و بعدش ادوارد میره و میگه پس من برم که شما دوتا باهم خوب حرف بزنین تمام شد دوستان ادامش تو ادورس خون اشامه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🔮آینده ای در خواب🔮اولین داستانم هست بیا تو پیجم و به داستان منم سر بزن🤗 فالوم کنی فالویی بک میدم😜
خوب بود👍👏
اصلاً جذاب نبود
منتظریم تا ۳ شو بسازی?
خییلی خوبه کاش طولانی ترش کنی