😱😱😱😱
کاربر 💎باگابو💎
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
45 لایک
😱😱😱😱
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
یا حضرت ابوالفضل
من الان خونه تنهام ، خواهرم هم خوابیده ، دارم اینا رو میخونم ، یعنی عین چی ترسیدم ولی انگار کرمی چیزی دارم انکار مجبورم ...
آره ظاهرا🤣💀👻
همیشه یکی هوامو داره ...
۱. هر جا میرم یکی پشت سرم راه میره (صدای پا میشنوم) یه بار برگشتم پشت سرمو نگاه کردم از ناکجا آباد یه پاسور با نماد مورد علاقم و عدد مورد علاقم افتاد جلوی پام(نماد اسپیک و عدد ۱۰)
۲. وقتی ناراحتم یکی پیشمه و آرومم میکنه
۳. وقتی چیزی میخواد بهم برخورد کنه یه دفعه جهتش عوض میشه انگار یکی جلوم وایستاده و جلوشو میگیره ..
:))))
خوش به حالت
حیح
من یه خاطره تر....سناک دیگه هم دارم.
یه بار تو کوچه داشتم با دوستام حرف میزدم دوستم زینب گفت من میرم خونه نهار بخورم بیام خونشون تو کوچه بن بسته بعدا صدای جیغ اومد رفتیم دنبالش ببینیم چی شد یک دفعه کوچه ها به هم راه دارن دیگه دیدیم از اون یکی کوچه اومد گفت چی شده بچه ها گفتیم صداتو شنیدیم گفتش من اصلا هنوز نرفته بودم تو کوچه رفتم یه بستنی بگیرم بعدا* ولی هممون دیدیم رفت تو کوچه و راه دیگه ای هم تو کوچه نبود و واسمون تر.....سناک بود
۲_مامانم بم میگه که اره من اصلا چیزی بت نگفتمو غلط کردی تنها رفتی
و فهمیدم که کلا خیالاتی شدم
حدودا ۸_۷میگزره و هنوزم مامانم یادشه 🤦🏻♀️
۱ رو میزارم
۲ برای ۳
ببخشید نمیتونم ۱ رو بزارن
۳ رو میزارم
۱ طولانی
۱_بچه بودم صب مامانم برا مدرسه بیدارم میکنه و میگع امروز تنها برو مدرسه من آماده می شمو میرم بیرون توی راه یکی دنبالم می کنع بعد صدای خنده های ترسناک میاد وقتی میرسم مدرسه هیچکس مدرسه نیست و فقط مدیر تو حیاط نشسته بود خلاصه با کلی دعوا رفتم سر کلاس فقط من بودم با دو نفر دیگه حوصله ام سر رفت گفتم من میرم بیرون بعد اونور حیاطو می بینم یه دختره که تا اون موقع ندیده بودم بدون مقتعه با مو های بلند و مشکی ترسناک اونوره و بعد میرم به ناظم میگم میبینیم هیچکی نیست بعد هم با کلی سلام و صلوات میرم خونه(۲)
ادامه. بعد مامانم میگه که اره من اصلا چیزی بت نگفتمو غلط کردی تنها رفتی مدرسه بابات داره دنبالت می گرده و اینجور چیزا من اون روزو دقیق یادم نیست ولی هر دفه بدون اینکه بگم میرم بیرون مامانم تعریف میکه 🤦🏻♀️
۸-۷سال پیش بود فک کنم و نزدیک بود سکته کنم 👻
ی هفته پیش ساعت 3و 4صبح بود داشتم مصاحبه میخوندم برا مدرسه ام بعد خواستم برم آشپزخونه آب بخورم در اتاقمو بستم بعدش وقتی از آشپزخانه اومدم در اتاق باز کردم ی کتاب از بالای قفسه کتابخونه ام افتاد و ی سایه بزرگ هم از کنار تختم گذشت💔🕳️
بسم الله
بسم الله الرحمن الرحیم
نمیخوام بترسونمت ولی اون ج.ن
دوهفته پیش من بخاطر فیلم خوابم نبرد(ازون موقع دیگه فیلم نمیبینم💔) ساعت ۳صبح مامانم رفت دستشویی و بعدش جلوی در اتاق تا صبح به من خیره شد(لباسش معلوم بود ولی قیافش نه)،بعدش پاهاشو به فرش میمالوند(صدا)، داداشم با لباس سیاه(۴سالشه) ۳ بار اومد و رفت اونم با صدای نور، گربمم که ۱۰ماه میشه فروختمش اومد جلوی تختم و سریع رفت،عروسکامم همه مث ج۰ن افتاده بودن، ولی شبای دیگه اینجوری نبود، خدا میدونه چجوری زنده موندم🤡
مث ج ن
چیه
ممنون واسه شرکت
🩷🎀
یجوری افتاده بودن که وقتی تو تاریکی میدیدیش فک میکردی جنه
من که نمیترسم
اهوم
چقدر ترسناک بودن هنوز باورم نمیشه واگعیه 😱
منم نمیدونم ولی خب
چیزی که کاربر ها گفتن رو گذاشتم
ولی مال آخری خیلی ترسناک بود
آره
به خدا من بعد اون ماجرا دیگه خودم نشدمم
هنوزم از تنهایی می.ترسم
🤐