
سلام .....، 😊☺ منگله دوباره تشریف آورد
(یه پرانتز باز میکنم خب لطفا سا چی رو دنبال کنید خیلی مهربونه اگ دنبالش کنید اونم شمارو دنبال میکنه اگ خواستید دنبالش کنید توی کامنت ها نظر داده از اونجا میتونید دنبال کنید منم عاجزانه ازتون درخواست میکنم دنبالش کنید ) خب ادامه داستان ☺ دوچی : الی چیشد ؟ حال لی هی خوبه ؟ الی : آره خدارو شکر میگه یکی نجاتش داد دوچی : کی بود ؟😐😡 الی : وای نمیدونم بریم منتظره 😐😠 دوچی : کدوم خیابون ؟😐 الی : تانگوا (من درآوردی ) دوچی : آها نزدیکه بریم .😐 بعد راه افتادن و به خیابون تانگوا رسیدن 😐 دوچی : لی هییییییییی کجاییی ؟از زبون الی : دیدم یکی دست تکون داد داره میاد فک کنم لی هی باشه 😐 اومد نزدیکتر لی هی بود پریدم بغلش از زبان لی هی دیدم دوچی و الی صدام کردن منم رفتم سمتشون داشتم میرفتم که دیدم الی پرید تو بغلم داشت گریه میکرد 😐😢من : الی چیشده چرا داری گریه میکنی ؟ الی : وای لی هی مردم از هق از نگرانی هق 😭 من : 😐😐آروم باش حالا حالا ها از شرم خلاص نمیشی 😂.، الان من دقیقا چرا دارم به این بادمجون🍆 فکر میکنم 😐😐
دوچی : وای بسه دیگه بریم خونه خوابم گرفت 😩😩الی : راست میگه بریم 😐 من : آره بریم هعی خدا افق 🌄 و بعد به سمت خونه دوچی رفتیم ( پیام بازرررررررررگانی رب گوجه فرنگی 🍅 چین چین بعدی 😐 تون ماهی مکنزی یکم واسه خودت وقت بزار تن مکنزی بیار 😐 اتمام پیام بازرگانی مراقب باشید بیژن خونتون نیوفته😂😂 )
بعد منو دوچی رفتیم توی اتاق دوچی 😐 دوچی : خب لی هی وسایلت رو بزار اینجا 😊😊 من : اممم پس الی چی 😶 دوچی :خب اونم بیاد همینجا فکر خوبیه ؟ من : هوم 😮😐😐 الی : ببینم شما دوتا بز های عاشق🐏 اینجا تنهایی دارین چیکار میکنین 😏من: اممم ما هیچ کاری نمیکنیم 😒 دوچی : اَه الی بیخیال 😒😒من : میگم دوجین کجاست 😐دوچی : رفت قبرستان زود می آید 😐😐 من : 😐 دوچی : خب نظرتان چیه بریم بیرون الی : اون وقت واسه چی 😏😏 دوچی : اممم لپاش سرخ شدن 😶گفت : خب همینطوری 😐 الی : آها همینطوری 😒 دوچی: بیخیال لی هی میای بریم توی حیاط گیتار بزنیم 😐؟ من :باشه 😊 الی :😒 بعد با دوچی رفتم توی حیاط داشت گیتار میزد منم نگاش میکردم 😯 صدای قشنگی داشت وقتی میخوند 🎤 من آرامش میگرفتم 😳 قلبم تند تند میزد چقدر قشنگ میخونه 😳😥 دوچی : لی هی لی هی آهای با توءما 😐😐 من : چیه! کیه ؟ زندم ! کی مرده !😐😐 (تند تند گفت ) دوچی : 😂😂😂آروم باش هیچی نشده بیا دوتایی باهم بزنیم از زبون الی 👀
از زبون الی : دیدم دوجین از در پشتی اومد 😨😨الی : اممم سلااااام 😐دوجین : سلام الی خوبی؟ الی : آرررررره خووبم 😨 دوجین : چیه لکنت گرفتی 😂 الی : نه ک، و، ف، ت، دوجین :😂😂 الی : دوجین چرا از در پشتی اومدی 😐😐 دوجین : خواستم دوچی منو نبینه 😒😒 الی : چرا 😐😐 دوجین : خوب شد یادم آوردی تو با لی هی از اینجا برین دوچی یه آدم عیاشه خیلی آدم بدیه هر دفعه با یکیه 😒😒 تا کار دست تو لی هی نداده ازینجا برین 😑 الی : از کجا متمئنی 😒 دوجین : من ۱۹ ساله دارم باهاش زندگی میکنم 😐 میخوای نشناسمش 😐😐 الی : باشه 😟ولی فک نکنم لی هی بیاد 😑 دوجین : باید ببریش 😑
الی : سعیم رو میکنم 😐 دوجین: باشه من میرم الی : کجا ؟ دوجین : کار دارم بای 👋 الی:بای 👋 دوجین رفت منم رفتم ببینم لی هی و دوچی دارن چیکار میکنن رفتم دیدم دارن باهم آواز 🎤میخونن و گیتار میزنن صداشون خیلی قشنگ بود 😢😳 خیلی بهم میان ولی حیف که عشق دوچی واقعی نیست حیف 😳😢😭😭😭😭واقعا واسه لی هی ناراحت بودم وسایلم رو جمع کردم رفتم پایین 😐 از زبون لی هی دیدم الی وسایلش رو جمع کرده آومده پایین 😐😐 من : الی کجا میخوای بری!😐 الی: دارم میرم 😳 من : کجا 😐چرا ! الی : این دوچی آدم خوبی نیست عیاشه بفهم 😬 بعد الی رفت من داد زدم گفتم دوچی میرم ببینم میتونم الی رو برگردونم 😑😑 گفت : باشه بعد دست تکون داد برام رفتم دنبال الی من : الی گوش کن الی برگرد بابا اون عیاش نی 😐 الی : نیست !😐 تو نمیشناسیش 😬 دیدم تاکسی اومد الی سوار شد منم سوار شدم توی راه کلی باهام حرف زد بالاخره من : باشه الی من میام هتل 😬 ولی رابطمو باهاش قطع نمیکنم 😬 الی : باشه ☺ 😊 بعد سوار تاکسی شدم رفتم 🚖🚕 رسیدم آومدم داخل حیاط خواستم درحال رو باز کردم دیدم من :😰😰😰😱
حال رو باز کردم دیدم 😰😱😨😨😵
درو باز کردم 🚪🚪 دوچی رو موقع ب، و، س ، کردن یه دختر دیگه دیدم 😰 😱 بعد یه نیش خند زدم گفتم : خیلی بهم میاین 😏😏بعد رفتم بالا وسایلم رو برداشتم داشتم میومدن پایین بهشون گفتم : راستی دوچی منو واسع عروسیت دعوت کن شاید بیام بهت قول نمدم😂 بعد رفتم بیرون به تاکسی گفتم بره 🚕 پیاده رفتم توی راه کلی گریه کردم 😢😭😭 صدامو صاف کردم زنگ زدم به الی : جواب داد 📞 من : سلام الی الی : سلام چیشد ؟ من الی من یکم دیر تر میام طول میکشه تا وسایلم رو جمع کنم 😐 الی : باشه 😑حالم خیلی بد بود رفتم توی ساحل نشستم روی صخره داشتم گریه میکردم اعصابم خراب بود 😭😭 بعد دفترم رو درآوردم که شعر بنویسم آخه این آرومم میکرد فقط 😭 بعد شروع کردم به نوشتن : اتل متل جدایی. ....... عروسکم کجایی 😔 💔 گاو حسن پریشون. .......یه دل دارم پر از خون 💘 عشقم رفته هندستون. .....😔💔 خونم شده قبرستون. ........💔💘 یه دنیا قصه بردار. .....😔😔 اسمشو بزار بچگی .........تا آخر زندگی 😔 💔 آچین و واچین تموم شد.......عمر منم حروم شد 😭😔💔💘
ممنون که داستانم رو لطفا آگه خوشتون اومد کامنت بدید نیومد بازم بدید ممنون 💙👀
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خودت یه پا شاعری هااااا😹😹😹
خوب بود 💚
سلام مرسی که منو معرفی کردی عزیزم واقفا ممنون حالا تمام تلاشم رو میکنم که تست های خیلی خوبی بزارم و تو رو به بقیه معرفی کنم وافعا ممنون😍😍😍😍😍😙😙😚😚
خواهش گلم دوستا واسه همینن دیگه 😄😊
ممنون 🙏