سفر به دنیای بی تی اس8

هلما:داشتیم با پسرا آب بازی میکردیم که بعد دیدم سلنا نیست😳جینا:بجه ها سلنا کجاست🤔نامجون پیش تو🤔 نامجون:گفت میره اونور شنا کنه😢 لیا:دیوونه شدی اون شنا زیاد بلد نیست😥نامجون:چییییییییی 💔 سلنا ااااا کجایییییی سلنا😭هلما:بچه ها اونجا داره آب حباب میده ممکنه سلنا باشه😣 نویسنده:نامجون پرید تو آب تا نجاتش بده بع چند دقیقه با سلنا که روی دستاش بود اومد بالا بچه ها سلنا رو برن روی خوشکی و سینش رو فشار دادن تا بهوش بیاد کم کم چشمای سلنا باز شد و بلند شد نشست لیا:سلنا حالت خو خوب خوبه😭 سلنا:خل چرا گریه میکنی خوبم😐 نامجون:دختر نمیگی سکته میکنم چرا رفتی اونور🥺💔سلنا:من مه خودم نرفتم آب بردم🥺💔

کوک:بچه ها ساعت 7 و نیم دیگه بریم جینا:پسرا میاد خونه ما (دخترا با خودشون لباس برده بودم و عوض کردن پسرا هم همینطور) جیمین:چرا😳 جینا:چون چ چسبیده به را😐همینطوری هم شام برخوردید هم کل شب رو بازی کنیم😃نامجون:اما جینا:اما اگر نداره پاشید بریم پسرا:باشه😃 نویسنده:پسرا با ماشین خودشون و دخترا هم با ماشین خودشون رفتن خونه😐 وقتی رسیدم حدود نیم ساعت شده بود😩کوک:سلنا اگر خونت به باد فنا رفت نشینی گریه کنی سلنا:چرا باید گریه کنم😳مگه کی میخواد خونم رو به باد بده پسرا به جز نامجون:نامجون💔 جینا:این خودش از نامجون بدتر کل وسایل خونرو زد شکست تازه میگه یکی دیگه می‌خریم اشکال نداره😐💔هلما:اگر میخواید شام رو بیارم دم در بخوریم بیاید تو دیگه😂

جینا:پسرا اینجا بشینید تا ما لباس عوض کنیم و بیایم پسرا:اوکی😂(جینا یه هودی صورتی و شلوار گشاد مشکی پوشید هلما:یه تیشتر باز راحتی از باز منظورم راحتیشه سفید با شلوارک که تا زانوهاش مشکی پوشید موهاش هم بالای سرش جمع مرد و بست چون موهاسگش تا رون هاشه سلنا:یه لباس آستین بلند زرد و شلوار راحتی زرو پوشید و موهاش رو باز گذاشت‌ لیا هم یه ست خرگوشی داره که شامل هد مو دستبند و یه لباس یه تیکه خرگوشی میشه همشون رو زد و رفت بیرون موهاش رو باز گذاشت‌ و هد زد) لیا:چیه چرا اینطوری بهم زل زدید کوک:خبلی کیوت شدی🥺❤️ لیا:مرسی 😉 جینا:شام حاظره لیا:همبرگر جینا:از کجا فهمیدی لیا:چون همبرگر های تو حرف نداره راستی ساعت چنده کوک:نزدیک 9 لیا:آها چییییییییی💔کوک:چرا داد میزنی لیا:بیاید سریع غذا بخوریم که ساعت 9 و ربع سريال شروع میشه جینا:وای درکل سريال رو یادم رفت سلنا:من یادم بود هلما:نشستیم غذا خوردم ساعت 9 ده دقیقه بود جینا پاپکرن و آبمیوه و کلی چیز دیگه آورد و نشستیم خوردیم و دیدیم (سريال زیبای حقیقی قسمت 2 بود😂😂😐😐) هلما:دختره با آرایش چه خوشگل شد جینا:با آرایش شد خوشگلترین دختر مدرسه🥺❤️هلما:نگاه با هام سوجون تصادف کرد چه شانسی الان سوجون عاشقش میشه😐💔جیهوپ:هلما اگر خیلی دوست داری واست سوجون رو گیر بیارم😐💔(بچم حسویش شد😂) هلما:اگر بتونی دستت درد نکنه ولی اختلاف سنی زیادی داریم ولی تا جذابیت هست سن مهم نیست 🥺💜 (گیرایی خیلی پایینه😐🤦‍♀️)

لیا:اینجا که داری سوجون و سوهو رو معرفی میکنه سوجون با اینکه خوشکله خیلی خوشتیپ کوک:نا اتفاقا سوهو خوشتیپ تر و خفن تره جینا:صدردصد آخر به سوجون میرسه جیمین:نه صدر درصد به سوهو میرسه سلنا:شرط ببندیم پسرا:ببندیم جینا:سر چی نامجون:اگر ما بردیم باید تا یک هفته کامل هرکاری گفتیم رو بکنید و اگر شما بردید هرکاری شما بگید میکنیم قبوله دخترا:قبوله جینا:فیلم تمام شد هان سوجون نرو منو ترک نکن نروووووو💔🥺(بچه رد داد🤦‍♀️😐💔)

:هلما:ساعت 11 بریم بخوابیم پسرا:ما کجا بخوابیم جبنا:بالا 5 تا اتاق هست برید اونجا کوک:باشه(فردا صبح)

جینا:صبح از خواب پاشدم رفتم دیدم هیچکس بیدار نیست مثل همیشه خودم صبحانه آماده کردم شیرموز کیک پنیر چایی آبمیوه ژله نیمرو اسنک شکلات صبحانه کره مربا هلما:صبح بخیر ☀️ ☀️ جینا:صبح بخیر برو بچه هارو بیدار کن 😉هلما:باشه 😃 دخترا بیدار شید پسرا بیدار شید چیهوپ:صبح با صدای هلما از خواب پاشدم رفتم دست و صورتم رو شستم و نشستن سر میز نامجون:بچه ها امروز تمرین داریم باید بریم جینا:آها راستی بچه ها یادم رفت آقای موچان گفت که یکیمون رو واسه بازیگری میخواد منم لیا رد انتخاب کردم لبا: چییییی من رو چرااااا😐💔جینا:اگر میخوای نرو سلنا بره لیا:نه میرم حالا کجا باید برم جینا:حدود 2 ماه باید بری لندن کوک:چیییییی 2 ماه لیا:چرا دادمیکشی آرام آره 2 ماه کوک:حالا چه فیلمی هست جینا:عاشقانه اکشن کوک:چی چرا عاشقانه

نامجون:پسرا پاشید بریم تمرین داریم کوک:خداحافظ دخترا:خداحافظ جینا:ما خودم ن هم تمرین داریم بدو بریم

خب تمام شد لطفا لطفا کامنت بزارید و لایک مید آور خوشتون نمیاد بگید ادامه ندم🥺💔 💔