رویای حقیقی

سلام من رویا هستم(یعنی خودتون در واقع)۱۸ سالمه و مدرسم تموم شده.میخوام برم ایتالیا پیش عمه و عموم درضمن رویا(یعنی شما)یک آرمی ده آتیشه هستید. خب قبل از شروع داستان یذره از خصوصیات اخلاقیتون در داستان رو میگم💜شما دختری مربون،دلسوز،باحال،جذاب ،خفن،...هستید

خب شما با مادر و پدرتون تو یه خونه زندگی میکنید.دیگه میریم برای داستان💜یک هفته قبل از اینکه برید ایتالیا هنوز ایران هستید💜صبح رویا:آخیش چه خواب خوبی کردم برم دست و صورتمو بسورم و برم صبونه بخورم💜💜💜مامان:سلام دخترم بدو بیا صبحانه رویا:از تو دستشویی😁الان میام😊و بعد رفتم پایین سر میز صبحانه مامان:دخترم بعد از صبونه برو وسیله مسیله های سفرتو جمع کن میخوایم این یه هفته که ایران هستی بریم خونه مامان بزرگ رویا:آخجوووووننننننننن بابا:دختر آرومتر دارم رکتاب میخونم رویا:چشم😁رویا:مامانپس من میرم هرچی وسیله برای سفر میخوام جمع کنم که از اون ور یه رایت برم فرودگاه و بعد ایتالیا،واییی که چقدر ذوق دارم مامان:برای ایتالیا ذوق داری یا دو هفته بعدش میخوای بری کره جنوبی و تست بدی برای خوانندگی ذوق داری شیطون رویا:راستش برای کره😜(خب پس متوجه شدیم تو بعد از ایتالیا میخواهی بری کره و تک کمپانی بیگ هیت تست خوااندگی بدی.عکس اتاق خوابت

خب تو رفتی بالا تو اتاقت که همه وسیله هاتو جمع کنی و بری خونه مامان بزرگت.چمدون صورتیتو برداشتی و کلی لباس گذاشتی توش و اون لباس هایی هم که برای ایتالبا خریدی گذاشتی توش بعد که چمدونت پر شد اون یکی چمدون بنفشتو برداشتی و کفش و کتاب و هنسفیری و لبتابو کلی گیر سر و اتو مو سشوار و کلا اتاقتو جارو کردی بعد هم رفتی پایین مامان:من حاضرم مامان:خب بریم که دیر شده بابا:خانوم میخوای رانندگی کنی ماشین و نزنی به درو دیوار تازه از صافکاری آوردم مامان:باشه بابا حالا یه بار زدم به دیوار ها😏ررویا:مامان بدو دیگه دیر شد مامان:اومدم بریم رویا:میگم مامان نیلوفرم هست(نیلوفر دختر دایی شما هست که شما ازش متنفرید)مامان:نمیدونم بلاخره بعد از ۲۰ دقیقه رسیدید خونه مامان بزرگ زنگ درو زدید و رفتید تو

رویا:سلااااممم مامان بزرگ جونم مامان بزرگ:سلام دخترم💜مامان:سلام مادر جون مامانبزرگ:سلام عزیزم مامان:مادر جون بابا کو بابابزرگ:من اینجا عم(با خوشحالی)رویا:سلااامممم بابابزرگ:سلام دخترم مامان:سلام باباجون بلخره این سلام و احوالپرسی ها تموم شد (شما هم از سلام و احوالپرسی طولانی بدتون میاد؟من که متنفدم مخصوصا این پیرزنا که چهارصد دفعه سلام میکنن)از زبون رویا بعد از احوالپرسی من رو مبل نشستمو تو گوشی رفتم داشتم با بهترین دوستم ستاره حرف میزدم قرار شد روز فرودگاه بیاد بدرقم مامان:دخترم بیا کمک کن سبزی ها رو پاک کنیم رویا:ماماننننن باز منو بیکار گیر آوردی کار دادی به من مامان:بدو ببا کم غر بزن رویا:اه اومدم رویا:مامان بزرگ ناهار کی حاضر میشه مامان بزرگ:خودت که میدونی قرمه سبزی دیر میپزه حدودا یه ساعتو نیمه دیگه رویا:گشنمههههه مامان:خب برو یه نون عسلی چیزی بخور تا ناهار رویا:باشه مامان:کجا اول سبزی ها بعدا نون و عسل رویا:پوف باشه🤦‍♂️

خب شما سبزی هارو پاک کردید تموم شد بعد رفتید نون و عسل و کره خوردین بعد هم ناهار حالا میریم بعد ناهار رویا::عه ماماننننن بی تی اس کنسرت آنلاین داره مامان:خب داره که داره(نمیدونم این مامانا چه مشکلی با این هفت فرشته دارن) رویا:ایش باشه بابا من میرم تو اتاق مامان بزرگ کنسرت میبینم خلاصه شما رفتید کنسرت آنلاین رو از تو یوتوب ببنید

چون این یه هفته چیز خاصی نداره نمینویسم و از روز فرودگاه مینویسم💜💜

خب بلاخره روز پرواز رسید و شما الان تو فرودگاه هستید رویا:عه ستاره اومد ستاره:سلاااممم رویا رویا:سلام آجی ستاره:خوبی آجی رویا:یسسسس از این بهتر نمیشه ستاره:چه خوب ستاره:ببین رفتی اونور مارو فراموش نمیکنی ها درضمن رفتی کره رفتی بیگ هیت سلام منو به جیمین برسون رویا:چش:مممم😁ستاره:درضمن سوغاتی بفرستیا اها تازه هرروزم زنگ بزن رویا:بلشه بابا حتما مامان:رویا پروازتو اعلام کردن زویا:پس وقت خداحافظی بعد محکم مامان و باباتو ستاره رو ب.غ.لمیکنی و بعد کلییی گریه میکنی و میری کارت پرواز و میدی سوار هواپیما میشی و پیش به سوی ایتالیا

خب خب کیوتا لطفا اگر خوشتون اومد لایک کنید و لطفا کامنت بزارید و نظرتونو بگید💜💜💜خیلییی ممنون💜💜💜درضمن از پارتای بعد قراره هیجانی تره و جالب تر بلشه پس لطفا پارت های بعدیش که اومد بخونید💜💜💜💜تنکس