خیلی خسته بودم . . . بارون بود ، قطره ها خودشون رو وحشیانه به شیشه میکوبیدن . . . برف پاک کن ماشین رو روشن کردم . . .
و پام رو بیشتر روی گاز فشار دادم . . . توی آینه ماشین به خودم نگاه کردم . . . چشمام قرمز و موهام ژولیده بود ، چی داشت به سرم می اومد . . . بگذریم . . . . مهم نیست.
به خونه ام که رسیدم ، ماشین رو توی پارکینگ، پارک کردم و وقتی از پارکینگ خارج شدم ، دیدم یه دختر با لباس مدرسه ای که از سر تا پاش خیسه ، جلوی در نشسته.
همونجا یکم نگاهش کردم . . . دختره برگشت و نگاهم کرد و گفت " به چی نگا میکنی؟ اینجوری نگام نکن ؟ برو رد کارت"
گفتم " ببخشید که جلوی خونم نشستی دختر خانم"
دختره بلند شد و دامنش را مرتب کرد و گفت " حالا هرچی . . ."
از کنارش رد شدم و در رو باز کردم و گفتم " بارون قطع شد بزن به چاک ، نبینمت این دور و بر " رفتم داخل و در رو پشت سرم بستم.
صدای اینکه پشت در نشست رو شنیدم.
رفتم ک روی کاناپه نشستم و دستام رو پشت سرم گذاشتم و با خودم گفتم " خب که چی . . . یه غریبه اس دیگه . . . چرا باید بزارم بیاد داخل؟ " یهو صدای در رو شنیدم.
در رو باز کردم . . . دیدم سرش پایینه و با یه حالت بغضی گفت " میشه بزاری بیام داخل؟ بیرون خیلی سرده ".
نفس عمیقی کشیدم و دستم رو روی چشمام گذاشتم و گفتم " اگه برسونمت خونهتون، بیخیالم میشی؟"
یهو دختره نگاهم کردم و گفت" اوهوم . . . قول میدم "
به ماشینم اشاره کردم و گفتم " سوار شو "
سریع دوید سمت ماشین و نشست . . . سوار شدم و گفتم " خونه ات کجاس؟ "
به صدایی که بزور شنیده میشد گفت " خب . . . من . . . من . . . تویه یه مسافرخونه اتاق دارم ، نزدیک مدرسه ام . . . کوچیکه ولی خب راحته."لبخند تلخی زد.
آدرس رو ازش گرفتم و حرکت کردیم به سمت مقصد و بارون هنوز قطع نشده بود . . . مسیر توی سکوت طی شد.
سرش رو به پنجره ماشین تکیه داده بود و بدن کوچیکش رو به در چسبونده بود و از اینکه مستقیم بهم نگاه کنه فکر میکنم میترسید.
به مقصد که رسیدیم پیاده شد و با اینکه سرش پایین بود به سمتم چرخید و گفت" ممنونم . . . غریبه مهربون:)"
چیزی نگفتم و با نگاه اون رو دنبال کردم که داخل مسافرخونه رفت . . . اونجا قدیمی و کهنه بود . . . و لامپ نیمه سوخته ای داشت که چشمک میزد . . . نفس عمیقی کشیدم و سرم رو روی فرمون ماشین گذاشتم و کمی بعد ، شروع به حرکت کردم و به سمت مکانی که جاده منو میبرد حرکت کردم.
عالی❤️🔥
به رمان منم سر بزنید خو و لایک و کامنت مهمونم کنید
ناظرای عزیز اگه پارت بعدی رمان تو لیستتون هست خواهشا منتشر کنید
مایل به حمایت و پین ؟!
عالی بود🌷
________________________________
یه قرعه کشی ۴۰۰۰۰ امتیازی داریم😉
هر شانس فقط ۳۰۰ امتیاز 🥳😁😇
پس بدووو شرکت کن تا از قرعه عقب نمونی😍👌🏻
به نظرسنجیم(قرعه کشی)سر بزنید🌱✨
پین؟ادمین اگه ناراحت شدی پاک کن
میگم... تو چرا نمیری تو واتپد داستان بنویسی؟ من خودم داخل واتپد دارم داستان انگلیسی مینویسم! خیلی هم بهتره برای نوشتن چون مردم بیشتر داستان میخونن... هم ایرانی میتونی بنویسی هم انگلیسی بستگی داره باید زبانشو تغییر بدی...
خیلی قشنگ بود💜
داستانت عالیه:)
همینجوری با اشتیاق ادامه بده ❤️🩹
از خودت بهترین نویسنده رو بساز 🍁
هیچوقت نام امید نشو ،
چون با کمی تلاش
میتونی بهترین خودت باشی 🌷
همیشه تلاشت رو ادامه بده تا به اهدافت برسی🥹
با آرزوی موفقیت : لونا 🌻
با تشکر 🫀🫂
خواهش میکنم 😊
بک میدم
چرا باید گیر بدیم داستان خودته و به خودت بستگی داره که چه آسمایی رو بزاری رو شخصیت هات
آفرین 😆
پارت بعدیییی
قشنگه💗