
پارت جدید
جیمین مبهوت مونده بود. بکهیون گفت:چت شده؟ جیمین:این همون خدمتکارمه که راجبعش بهت گفتم. خدمتکار گفت: لطفا نجاتم بدین اون هنوز دنبالمه من میترسم. جیمین :از کجا مطمئن باشم که خودتی ویکی دیگه نشدی؟ خدمتکار :باور کنید خودمم هر سوالی که میخواین ازم بپرسید بهتون جواب میدم فقط منو از این جنگل ببرید بیرون. (جیمین شروع کرد به یکسری سوال پرسیدن در مورد وقتی که توی خونشون کار میکرد و وقتی از جوابا مطمئن شد گفت:بریم توی ماشین راجب اینکه تا الان کجا بودیم حرف میزنیم (اونا به سمت ماشیناشون راه افتادن خدمتکار عین بید میلرزید وقتی رسیدن اونا یه پتو از توی ماشین بهش دادن) بکهیون:خب بهمون بگو تا الان کجا بودی کی گرفته بودت؟
خدمتکار:خودمم نمیدونم کجا بودم همچی خیلی تاریک بود و سرد بود تا اینکه اون که فکر میکنم رئیس بود با یکی برگشت اون دختره اولش خیلی ترسناک بود ولی بعد یهو چشماش تغییر کرد و بیهوش شد و اونم بستس و از وقتی اون اومد دیگه همش حواسش به اون بود انگار منتظر هر ریکشنی ازش بود و به ما هم دیگه توجهی نکرد برای همین من تونستم به سختی فرار کنم ولی وقتی بفهمه نیستم میاد دنبالم.
بکهیون:همین الان بیا تا بریم. جیمین:اول باید جاش رو پیدا کنیم خدمتکار :شما ها میخواین برین اونجا زده به سرتون اون خیلی خطرناکه. بکهیون:برام مهم نیس. جیمین:اینو ولش کن عاشقه. اون یارو نقطهضعفی نداره. خدمتکار :اون نمیتونه از جنگل خارج شه و انگار از اون دختره میترسید. جیمین:فهمیدم کمک بزرگی بهمون کردی برات تاکسی میگیرم برگردی به شهر. (اونا یه سمت جنگل راه افتادن و رفتن به همونجا که خدمتکار رو پیدا کرده بودن) بکهیون :میگم جیمینا اون بوته ها قبلا اونجا نبودنا. جیمین:مگه میشه شاید توهم زدی. بکهیون:توی این خراب شده همچی امکان داره. (اروم به سمت اون بوته ها رفتن و کنارشون زدن یه سوراخ اونجا بود خم شدن که توشو ببین یهو انگار که یه چیزی هول شون دادن و افتان توی اون تونل
با سرعت زیاد داشتن همین طور پایین میرفتن که یهو) جیمین :لعنتی اگه سرعتمون رو کم نکنیم له میشیم(پاهاش رو گذاشت دو طرف تونل و دستاش رو محکم به دیواره تونل زد بکهیون هم همین کار رو تکرار کرد یکم مونده به خروجی تونستن سرعتشون رو بگیرن) جیمین :پوست دستم کامل از بین رفت آخ میسوزهه. بکهیون :نه حالا اوضاع من از تو بهتره . (اروم از تونل اومدن بیرون همه جا تاریک بود فقط با نور قرمز کمی میتونستن ببینن بوی نم بینی شون رو پر کرده بود حالشون به شدت بد بود موندن اونجا غیر قابل تحمل بود میخواستن برگردن که یهو سرجاشون ایستادن...) بکهیون:جیها...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی پلیییز🥹