سیلام سیلام😄 اینم از پارت سوم. و یه چیز دیگه اینکه شاهزاده ها قراره به زودی وارد داستان بشن
ازش پرسیدم: منظورت کیه، اون چیکار کرده؟. انگار تازه به خودش اومده بود.
از زبان جیها:نباید به کسی در مورد این موضوع چیزی بگم. به همین دلیل یه بهونه ی الکی سر هم چردم و گفتم: هااا هیچی بابا، یه خرگوش توجهم رو جلب کرد. برای همین دنبالش رفتم، اما یه شکارچی به شکل خیلی ظالمانه ای اونو کشت. یونا گفت:خب این الان گریه داره. گفتم: اولا من گریه نکردم، دوما آخه اون خرگوشه 3 تا بجه داشت که خیلی کوچولو بودن دلم براشون میسوزه الان حتما منتظر مادرشونن.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
ممنون عالی من یکی از طرفدار های پرو پا قرص داستانتم لطفا پارت جدید رو بذار خیلی داستان خوبیه حتما پارت های بعدی رو زودتر بذار لطفا💖🖤💖🖤💖🖤💖🖤💖🖤💖🖤💖🖤💖
ممنونم😘
باشه سعی میکنم بقیه ی پارتا رو زود بزارم
ممنون عزیزم
دوست دارید با هم مصاحبه کنیم؟💖🖤
بله حتما😊
عالی بود لطفا زودتر پارت بعد رو بزار 💕💕💕💕
موفق باشی ❤❤❤
مرسییی🥰
باشه سعی میکنم امشب بزارمش
مرسی 💕💕
خیلی خوب بود😘❤
ممنون😍