سلام دوستان اینم از پارت سوم
از زبان ماریا: جیمین داشت برا خودش رخت خواب میاورد که یهو .......
بوووووققققق تق توق دنگ دونگ(صدای تصادف) دیدم تصادف شده دست بر قضا کوچه جلوی پنجه من تصادف شده بود .همه ریختن اومدن تو اتاق من فکر شوگا از خوابش زد کوکی شیر موز انداخت که بیان ببینن چی شده😂😂خدای منو از دست این روانی ها نجات بده(نویسنده از خنده مرد ) یه جیغ بلند زدم و گفتم:مگه خودتون پنجره ندارین. ... اصلا که چی مگه تیریل(یه نژاد سگ )رایگان بخش میکنن همچین نگاه میکنین.
شوگا سرشو خاروند و یه خمیازه گنده کشید و رفت خوابید.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
عالی بود ولی آخه چرا سوری وقتی استفانی رو داری😎
زهر مار بمیری ترسیدم گفتم خدایا این کیه دیگه 😂😂😂😂پس خانم زد ارمی داره داستانم رو میخونه
عالی بید
داستان منم بخون
ممنون سعی خودمو میکنم تا بهترین داستان زندگیم رو درست کنم امیدواری که از خنده دلدرد کرده باشین
سلام چه باحال بود حتما ادامه بده
یه رمان بهت معرفی کنم برو بخون خیلی باحاله .. اسمش ارزوی پنهان هست محشره اسم نویسندش هم shailan
سلام ممنون
اره این رمان رو اسمش رو شنیده بودم ولی متاسفانه حوصله ندارم قسمت های قبل رو بخونم
ارزششو داره خیلی کمدی و قشنگه