10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡Army ♡F انتشار: 4 سال پیش 348 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به همگی این پارت هم اومد اما قبل از خوندن باید بهتون بگم داستان رو برای دو هفته نمینویسم چون امتحاناتم شروع شده و من خیلی سختم میشه از همگی عذر میخوام شرمنده 😔 اما قول میدم بعد دو هفته جبران کنم ☺☺
صبح روز بعد : کوک از همه زودتر بیدار شده بود و با دیدن رز که تو بغلشه لبخند شیرینی زد و پیشونیش رو بوسید 😍 یکم خسته بود برای همون دوباره چشماش رو بست و خوابید ۱ ساعت بعد جین بیدار شد و بعد تهیونگ همه رو بیدار کردن و کوک رفت تا صبحونه بخره یه عالمه خرید کرده بود و با ماشین داشت بر میگشت خونه تو همین زمان شوگا و رز و جین و تهیونگ خونه رو یه ذره تمیز کردن خونه بزرگی بود چون تعداد زیاد بود ❤️ تهیونگ دست از کار کردن کشید و به سمت گوشیش رفت شماره نامجون رو پیدا کرد و باهاش تماس گرفت . تهیونگ : سلام نامجون . نامجون : سلام ته خوبی ؟؟ تهیونگ : ما خوبیم کجایید ؟؟ نامجون : دیشب رسیدیم سئول حدود ساعت ۲ و خورده ای بود الان تو راه هستیم همراه هوپ داریم بر میگردیم . تهیونگ : آخیش خیالم راحت شد بگو ببینم جی هوپ چطوره ؟؟
نامجون : حالش خیلی خوبه زخمش هم خوب شده تو این چند هفته 😍 تهیونگ : مواظب خودتون باشید ❤️ نامجون : باشه شما هم همینطور بای 👋🏻 تهیونگ : بای 👋🏻 رز : رسیدن ؟؟ تهیونگ خندید و گفت : دارن بر میگردن 😂 رز : چه زود 😳😂 شوگا : از کار در نرید بیاید تمیز کنید دیگه 😡 رز : ببخشید الان میام . در همین حین در خونه باز شد و جونگ کوک خوشحال وارد خونه شد . رز : سلام کوکی ، کوکی خریدی 😂😂 کوک : اره خریدم بیا 😂 رز به سمت کوک رفت و وسایل رو گرفت و به سمت آشپزخونه رفت وسایل رو روی میز گذاشت و به سمت یخچال رفت و بلند گفت : بعدظهر بریم خرید یخچال هیچی نداره خوبه حالا یه خونه خریدید با امکانت والا هیچی نداره خونه هم کثیفه 😕 شوگا : خدایا این از ته ته هم غرغرو تره بچه جون خوب تمیز میکنیم دیگه 😂😂 رز : ببخشید حالا بعدظهر کی میاد بریم خرید ؟؟ کوک : من میام 😊 رز : مرسی ❤️
شوگا وارد آشپزخونه شد و رو به رز به هانگول زنگ بزن فردا بیاد خونمون 😔 رز : من واقعا نمیدونم چی باید بگم میترسم شوکه بشه 🥺 شوگا : نترس باهم میگیم 🙂 رز : باشه بزار برم از کیفم شمارش رو بردارم الان میام . شوگا : بزار بیایم تو اتاقت زنگ بزنیم اینجوری بهتره . رز : باشه 😇 رز و شوگا به طبقه بالا رفتن رز در اتاقش رو باز کرد و به سمت کمدش رفت کیفش رو برداشت و باز کرد با دیدن شماره هانگول سریع برش داشت و کیف رو گذاشت داخل کمد شوگا روی تخت نشسته بود و به رز نگاه میکرد که با استرس به سمتش میومد 🥺 رز بغل شوگا نشست و با پته پته گفت : اااالاننن چییی میییششه ؟؟ شوگا : نترس من پیشتم 🙃 رز : زنگ بزن بیا موبایل من 📱 شوگا : باشه . شوگا با شماره تماس گرفت و با چند تا بوق جواب داد : بله . رز هول شد و گفت : سلام هانگول منم رز 🌸
هانگول : رز تویی حالت چطوره ؟ رز : ممنونم هانگول میخواستم ببینمت 🌷 هانگول : کی بیام دلم برات یه ذره شده ❤️ رز : فردا آره فردا بیا به آدرسی که بهت میگم 😄 هانگول : باشه یه لحظه وایسا خودکارم رو پیدا کنم آه پیداش کردم بگو . رز : ...... ( آدرس رو گفت ) هانگول : مرسی بای 👋🏻 رز : خدافظ 👋🏻 بعد قطع کردن رز نفس عمیقی کشید و گفت : خداروشکر 😄 شوگا که غش غش بهش میخندید گفت : انقدر سخت بود ؟؟ رز : راستش نه 😂 ولی میترسم بهش بگم آلیشا مُرده 😰 شوگا دستش رو انداخت دور گردن رز و تو بغلش گرفت و گفت : نترس ، باشه ؟؟ رز : باشه 😎 شوگا رز رو ول کرد و گفت : بیا بریم پایین . رز : تو برو منم میام . شوگا : باشه 👋🏻 شوگا رفت و رز به سمت کمدش رفت لباساش رو عوض کرد و به سمت پایین رفت ❤️ همه مشغول تمیز کردن اتاق نشیمن بودن که رز داخل آشپزخونه رفت و صبحونه رو آماده کرد به ساعت دستش نگاه کرد ساعت ۱۰ صبح بود اوفی گفت و تخم مرغ ها رو داخل ماهیتابه شکوند و شروع به سرخ کردن کرد 😍 تخم مرغ ها رو داخل ظرف ریخت و گذاشت روی میز و به بچه ها گفت بیان صبحونه بخورن 😊 همه سر میز نشستن و شروع کردن به خوردن .
رز : ببخشید چیز جالبی تو خونه نبود که یه صبحونه مفصل بخوریم . کوک : نه بابا عیبی نداره 😄 جین : میگما رز دستپختت خوبه ها ولی بازم به پای من نمیرسه 😂😂 رز : معلومه که خوبه من یه دخترم تازه همه غذا ها رو امتحان کردم و خیلی لذت بردم 😄 ته ته : اوووو پس یه شب باید یه شام مفصل مهمونمون کنیا 😉 رز : حتما 😂 رز با گذاشت اولین قاشق متوجه لرزش گوشیش شد از روی میز برداشت و گفت : سلام هانگول 🙂 ( همین طور که قاشق بعدی رو خورد منتظر بود تا هانگول چیزی بگه ) هانگول ؟؟ چرا چیزی نمیگی ؟ هانگول : رز جواب منو بده آلیشا چه بلایی سرش اومده ( صدای گریه هاش از پشت گوشی میومد ) 😭😭 رز که شکه شده بود گفت : هانگول همه چیز رو بهت توضیح میدم 😢
هانگول : فقط فقط بگو چه بلایی سر آلیشا اومد 😭 ( گریه میکرد خیلی بد ) رز : الان کجایی ؟ هانگول : دارم میام خونتون 😭 رز : باشه باشه بیا اینجا . هانگول قطع کرد . رز گریه کرد و با دست راستش اشکاش رو پاک کرد بعد گوشی رو گذاشت روی میز و با بغض به شوگا نگاه کرد 🥺 شوگا : گریه نکن بالاخره که باید میفهمید . رز : نمیخوام دیگه اونو از دست بدم 😭 کوک : هی رز گریه نکن دیگه ناراحت میشم ، بعد بغلش کرد . رز : میشه میز رو جمع کنید 🙏🏻 کوک : آره جمع میکنم . یه ربع بعد :
هانگول زنگ خونه رو زد و رز با استرس رفت در رو باز کرد 😥 در رو باز کرد و با چهره غم زده هانگول مواجه شد . رز : بیا تو 😢 هانگول وارد خونه شد و شوگا اومد و جلو و گفت آقا خواهش میکنم بشینید رو مبل 🙂 هانگول : ممنونم ، رز میشه بیای . رز : الان میام و به سمتش رفت ، رز و شوگا یه جا نشستن و هانگول روی مبل تک نفره . هانگول : تر خدا رز بگو چه بلایی سر آلیشا اومده پدرت امروز گفت آلیشا رفت 🥺
رز : راستش پدرم میخواد اعضای بی تی اس رو بکشه همچنین من ( لبخند تلخی زد ) یه روز مامور ها منو گرفتن و پدرم گفت منو بکشن اون از دوستی منو آلیشا خبری نداشت پس به آلیشا گفت منو بکشه آلیشا منو نکشت و فراریم داد وقتی گریه کرد فهمیدم بلایی سرش میاد اما زمانی رسیده بودم که .... ( کوک نشست پیش هانگول و گفت ) آلیشا توی دره افتاده بود و جنازه سوختش روی برانکارد بود ( گریه کرد ) متاسفم آقا 😔 هانگول که شکه شده بود گریه سنگینی کرد و گفت : آلیشای من مُرد 🥺😭 رز : متاسفم هانگول 😭 هانگول : اونوقت شما اونجا نگاش کردید 🥺 کوک کم کم گریش شدت پیدا کرد و دستش رو گذاشت رو شونه هانگول و گفت : کاری از دستمون بر نمیومد 🥺 هانگول : رز جواب منو بده 😭 رز دستش رو گذاشت رو صورتش و گریه کرد و گفت : باور کن نمیدونستم این بلا سرش میاد هانگول من حاضرم خودم رو بکشم تا برگرده اما آلیشا سوخت 😭
هانگول لبخندی زد و گفت : عاشقش بودم اما به هم نرسیدیم پس بخاطر یه دوست گریه میکنم 😭 رز ناراحت شد و خجالت کشید 😔 هانگول بلند شد و گفت : خودت رو ناراحت نکن اتفاقیه که افتاده انتقامم رو از مقصر ماجرا میگیرم 🥺 رز : مواظب خودت باش 😢 هانگول باشه تو هم همین طور 🙂 هانگول ادای احترامی کرد و از خونه خارج شد شوگا با تعجب به رز نگاه کرد که گریه میکرد . شوگا : ببینم مگه اون گریه نمیکرد اون لبخندش چی بود ؟! رز : خداکنه بلایی سر خودش نیاره این خندش از هزار تا گریه بدتره 🥺 کوک : خیلی بد گریه میکرد جوری که اشکم میریخت 😔 رز : آره 🥺 جین : دیگه ناراحت نباشید بیاید بریم یکم فیلم ببینیم حالمون بهتر میشه ❤️ رز : ممنون ولی من حال ندارم . کوک بیا بربم خرید اینجوری بهتر میشی 😍
رز : آخه ..... کوک : آخه بی آخه بیا بریم حالت بهترم میشه 😉 رز : باشه بزار برم لباس بپوشم ❤️ کوک : منم برم لباس بپوشم میام . رز و کوک رفتن تو اتاقشون و لباس پوشیدن با بیرون اومدن رز ، کوک هم اومد و با هم رفتن تا یکم خرید کنن تو ماشین بودن که رز گفت : کوک چقدر به گوشیم پول دادی ؟؟ کوک : نمیدونم فقط کارت کشید 🙂 رز : ای خدا کوک خیلی پولش زیاد بود چرا این کار رو کردی باور کن ..... کوک : ای بابا فک کن از طرف ععععع دوستت دادم ( میخواست بگه عشقت ) رز لبخندی زد و گفت : نمیدونم چطوری جبران کنم واقعا 😅 کوک : لازم به جبران نیست 🙃 رز : خب حداقل چیزی میخوای بگو برات بخرم ❤️ کوک : گفتم که لازم نیست 😊 رز : اوففف 😐 کوک : رسیدیم تو پیاده شو منم پارک کردم میام ❤️ رز : باشه 😁 بعد پارک کردن :
رز داخل فروشگاه داشت خرید میکرد که کوک هم اومد پیشش و باهم خرید کردن . رز : بنظرت خوراکی بخریم ؟ کوک : اره بیا بریم تو اون ردیف خوراکی هست 😊 رز : باشه . کوک : ببین بنظرت من با کسی که ۳ سال ازم بزرگتر باشه ازش خاستگاری کنم عیبی داره ؟ رز : اگه دوسش داشته باشی چه عیبی داره سن فقط یه رقمه 🙂 کوک : یعنی میگی ازش خاستگاری کنم ؟ رز : حالا کی هست بنظرم فعلا این کار رو نکن ما تو موقعیت خوبی نیستیم . کوک : راست میگی بعدا بهش زنگ میزنم میگم 🙂 رز : خوبه . کوک میشه ازت یه کمکی بخوام 😁 کوک : چه کمکی ؟ رز : راستش میخواستم یه شام مفصل درست کنم به کمکت نیاز دارم 😊 کوک : به به یه شام مفصل جونمی جون هر کاری داری به من بگو پایه ام . رز : مرسی خب ببین یکم پودر ژله هم لازم دارم برا میگیری ؟ کوک : اره بابا 😁😁 رز : مرسی . کوک : من میرم اون ور ژله بخرم یکمم گوشت و مرغ میگیرم 😊 رز : مرسی منم برم یکم برای برا وسایل آشپزخونه بگیرم ( مثل رو میزی و دستمال و... ) کوک : باشه .
پارت ۸ هم تموم شد اسلاید آخر رو زیاد نوشتم تا خوشتون بیاد 😊😊😊
واقعا متاسفم که داستان داره برای ۲ هفته قطع میشه اما همینطور که قول دادم حتما جبران میکنم ❤ لایک کنید خوشحالم میکنید 😘😘
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
عالیییی بود😍😍😍
نکنه کوک میخواد از رز خاستگاری کنه؟؟؟؟؟😱😱😱😱😱😱
خب زیادم بد نیست😒😒
بابا مثلا داستان شوگا و رزه ها یکم رمانتیکش کن
واسه همه رمانتیک شد به جز رز و شوگا
ولی در کل عالی بود😍😍😍😘😘😘
آجی قسمت اول داستانم منتشر شد نمیخونی؟🥺♥️
سلام اجی ببخشید من اصلا چند روزه درست و حسابی تستچی نمیام ببخشید خبر نداشتم حتما میخونم 💙💙
سلام فاطی اصن یه وضعیتی شده باور نمیکنی😐آجی لواشک که هودت میدونی کرونا گرفته😭آجی مین هوی منم برای یه مدت تز تستچی رفته😭یه جام یه خ*ری گفت تو رفتی اصن مردمو زنده شدم تورپ خدا بگو هستی😢
سلام اجی جونی 💙💙
نه اجی نترس من هستم فقط چند روزه من امتحان دارم خیلی کم سر میزنم اصلا نگران نباش خواهری 💛
اونییی ما رزو به هانگول نمیدییییییم
خخخ
بزار هانگول خوان به عشقش وفادار باشه حححح
😂😂😂😂 به کس کسونش نمیدیم 😂
سلام...سلام.. عشقتون برگشته😐🤣
نارنگی جون من حالم بده تا الان که اومدم تستچی
گفتم ماجرا رو اینجا بهت میگم
خوب حقیقتش خانواده ام درگیر کرونا شدن منم تا چند وقت پیش مشکوک به کرونا بودم ولی میشه گفت که منم الان دارم...برا همین حالم خوب نیست نیمد تستچی یه چند دقیقه میومد و اینکه می دیدم تست گذاشتین و نمی تونستم بخونم😔چشمام یاری نمیکردن💔
حالا بالاخره اومدم داستانت و بخونم😀و خیلی خوب نوشتی و داری ادامه میدی😁💜🍭
سلام عاجی😭😭😭😭😭زوتر خوب شو پارت بعد داستانم اومده😢
باشه آجی💜
واس اجی نمیدونی چقدر خوشحالم که اومدی 🥰😍😍
الهی عزیزم امیدوارم زودی خوب بشید مواظب خودت باش 💙
آجی مثل همیشه عالی بود ❤️💜😻
مثلث عشقی بود اره؟😐😂
منتظر پارت بعد هستمممم
ممنون اجی ❤❤❤
اره 😁😁😂
در اوجه خوابم اصلا نفهمیدم چی شد
😂😂😂 عیبی نداره الان نخون بعدا هر وقت ، وقت کردی بخون ❤❤
عالی بود اجیییی عالی نبود اصلا 😬😐 فوقالعاده بود زیبا بسیار اشکم در امد(بسم الله)😐❤️💚🖤❣️
مرسییییی 💜💜
عالی بود آجی💜💜💜💜
یعنی کوک از رز خوشش اومده؟😁
پس شوگا چی؟ چرا مثلث عشقی درست میکنی؟😐😂♥️
نه واقعا داستانت عالیه🤗
هر چقدرم طول بکشه منتظر بعدی میمونم😃💖
فدات اجی 😘❤
اره 🤭
شوگا هم دوسش داره دیگه هانگول که آلیشا رو دوست داره هم رز رو شایدم هانگول خاستگاری کرد 😂😂
فدات
عالی بود لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار😍😍😘😘
قربونت عزیزم ❤❤
باورت میشه همین امروز امتحانم تموم شد تازه قراره بنویسم شرمنده 🥺