6 اسلاید پست توسط: Samurai انتشار: 2 هفته پیش 36 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام حالتون چطوره اومدم با پارت ۲
سلام عزیزان امیدوارم که حالتون خیلی خیلی خوب باشه🥰🥰🥰راستش نمیخواستم داستان رو ادامه بدم یا کلا داستان بنویسم🙁🙁🙁چون یهو رفتم تو قسمت تست ها و پست دیدم که از بین ۳ تا داستانی که نوشتم دوتاش کلا پاک شده😞😞حالا الان گفتم که اینو ادامه بدم ببینم چی میشه حالا بریم برای پارت ۲👈👈👈
از زبان آماندا:یهو دیدم یه طرف حیاط مدرسه یه سری از بچه ها وایسادن که لباس فرم مدرس..... یه لحظه صبر کن مدرسه ما مگه لباس فرم داشت؟ اگه داشت چرا من نپوشیدم؟ یا تعداد زیادی از بچه ها که اومدن طرفم نپوشیده بودن؟ علاوه بر اون چرا همشون تریپ بچه درسخون برداشتن و با اخم و یا بی تفاوت به من نگاه میکنن حتی پسراشون؟ در بین این همه سوالی که برام پیش اومده بود تصمیم گرفتم که برم و باهاشون صحبت کنم.قدم اول رو که برداشتم ناگهان یک نفر وست منو گرفت و نگه داشت.اگنس بود که با اخم و تعجب نگاهم میکرد. اگنس:چیکار میکنی احمق جون؟ آماندا:یعنی چی که چیکار میکنم؟ همون کاری که همیشه میکنم.پیدا کردن دوست. اگنس:میشه فعلا اون ویژگیت رو خاموش کنی؟ آماندا:چرا؟ اگنس:بهت توضیح میدم بیا بریم.تو هیچی از این مدرسه نمیدونی. همونطور که اگنس کشون کشون ممو از اونجا دور میکرد متوجه رابطه خراب یونیفرم پوش ها و اونایی که یونیفرم نداشتن شدم.یهو زنگ زنگ مدرسه خورد.البته این زنگ به معنی خوشامد گویی آغاز سال و تعیین کلاس هامون بود.مدیر یکی یکی اسمامون و کلاسامون رو خوند.کلا ۴ تا کلاس بود که هر کدوم ۱۶ نفره بود.من و اگنس تو کلاس ۳ افتادیم.
از زبان آماندا:بعد از مراسم اونا ما رو فورا به کلاسامون بردن.وقتی وارد کلاس شدم فهمیدم که تو هر کلاس به یک تعداد برابر یونیفرم پوش و یونیفرم نپوش هست.کلاس ما ۴ ردیف تک صندلی بود.۲ طرف سمت چپ یونیفرم پوشا و ۲ ردیف سمت راست یونیفرم نپوشا بودن.انگار فرقهای شده بود.منو اگنس کنار هم نشستیم تا معلم بیاد.از اگنس پرسیدم:خب دخترم حالا میشه توضیح بدی؟ اگنس:اولا دخترم خودتی.دوما الان تقریبا باید فهمیده باشی.خب وضعیت اینجوریه که........ ☆دبیرستان استایوسنت یک دبیرستان بسیار معروفه که به داشتن تجهیزات آموزشی بسیار مدرن و هوشمند و دانش آموزان بسیار تلاشگر و باهوشش معروفه.این دبیرستان سالانه قبولی های زیادی در دانشگاه های معتبر داره و همیشه حامی دانش آموزاست.دو راه برای ورود به این دبیرستان هست که یکیش آزمون ورودیه که قبول شده ها رو بورسیه میکنه و دیگری پرداخت شهریه هست که مختص بچه پولداراست.به همین دلیل دانش آموزا به دو دسته بورسیه و شهریهای یا همون پولدار و فقیره.این دو گروه به هیچ وجه با هم کنار نمیان و گاهی اوقات درگیری فیزیکی رخ میده.عوامل دبیرستان هم نمیتونن طفداری هیچکدوم رو بکنن چون به هرد گروه برای مطرح شدم دبیرستانشون نیاز دارن.
از زبان آماندا:اوووووه پس که اینطور!!گفتم چرا یجوری نگاهم میکنن.چه چیز مزخرفی.اصلا چرا باید همه با هم درگیر باشن.از این وضعیت متنفرم.معلم اومد داخل.خودشو معرفی کرد و سریع درس رو شروع کرد.بعد از حدود یک ساعت زنگ تفریح خورد و با اگنس رفتیم بیرون روی یه نیمکت نشستیم و گرم حرف زدن بودیم.یهو یکی داد زد:چه غلطی میکنی احمق حواست کجاست؟چرا نوشابه رو میریزی رو من؟ یارو:اوخ ببخشید حواسم نبود(با یه پوزخند). از پوزخند یارو معلوم بود عمدی اینکارو کرده. یهو اون پسره یقشو گرفت و گفت:حواست نبود هان؟میخوای یجور بزنمت حواست سرجاش بیاد؟ یارو:هوی هوی دعوا اینجا ممنوعه مگه قانونا رو نمیدونی؟ دیگه داشت وضعیت قاراشمیش میشد.خواستم برم جداشون کنم که باز اگنس دستمو کشید و با نگاهش بهم فهموند که نرم.منم مجبور شدم بشینم و توجه نکنم.یهو چشمم خورد به یه پسره عینکی که کتاب دستش بود و به دعوایی که دقیقا نیم متر ازش فاصله داشت اعتنایی نمیکرد برعکس همه که داشتن نگاه میکردن.یهو کتابشو نیمه بست و رو اون دوتا به آرومی گفت:بچه ها میشه لطفا دعواتون رو ببرین اونورتر؟حواسم داره پرت میشه. اون دوتا داشتن پوکر فیس نگاش میکردن.اون پسر پولداره یه نگاه به اون کرد بعد یه نگاه به بطری نوشابش که نصفه بود کرد.بعدش........
بعدش ادامه نوشابه رو ریخت رو پسر عینکیه.بعد یهو شروع کرد به خندیدن بقیه پولدارا به جز من بهش بلند بلند داشتن میخندیدن.یهو پسره کتابشو بست گذاشت رو نیمکت.عینکشو در آورد گذاشت رو کتابش.بعد رفت رو به روی اون وایساد و آروم گفت:من با تو شوخی دارم؟ یهو اون پولداره ساکت شد و گفت:من با تو شوخی دارم.حالا میخوای شوخی بعدیمو ببینی؟ اومد با بطری بزنه تو سرش که پسره دستشو بعد صورتشو محکم تو دستاش گرفت و یه ذره بلندش کرد.بچه پولداره گفت:ولم کن.بزارم پایین. یه ذره دستشو فشار داد آخش در اومد بعد دم گوشش آروم گفت:هر غلطی که میکنی به خودت مربوطه ولی دفعه بعد از سمت من بیای راحت ازت نمیگذرم فهمیدی؟حالا برو گمشو. بعد پسره رو پرت کرد رو زمین.اونم که عین سگ ترسیده بود سریع بلند شد از اونجا دور شد.حالا درسخونا بودن که میخندیدن ولی اون پسره سریع و بدون هیچ احساسی رفت دستشویی که خودشو تمیز کنه. اگنس گفت:قدرتو دیدی؟چجوری اینجوری بلندش کرد؟به هیکلش نمیاد. آماندا:دقت کردی اونم مثل من این دو جبهه بازیا براش مهم نیست؟ اگنس:آره.راستی میدونستی تو کلاس ماست؟ آماندا:عه؟ندیدم؟ اگنس:اطمش دیوید نمیدونم چی چی بود......فامیلیشو یادم نمیاد. آماندا:اکی ولش کن فعلا باید بریم تو کلاس.
و اینم از پایان این پارت که امیدوارم خوشتون اومده باشه😁😁😁
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
لایکه پ/تست زیبات! ممنون میشم بلایکی پستمو:)
مرسی چشم حتما😁😁😁
عالی بود🌷
_________________________________
یه قرعه کشی ۱۰۰۰۰ امتیازی داریم😉
هر شانس فقط ۲۰۰ امتیاز 🥳😉😀
پس بدووو شرکت کن تا از قرعه عقب نمونی😍👌🏻
به نظرسنجیم(قرعه کشی)سر بزنید🌱✨
مرسی😁😁
اگه به جز صورت به چیز دیگه ای نگاه کردی سلام 😀
سلام😇😇
سلام مجدد
عالییییییییی😁
مرسی😆😆