سلام بالاخره این داستان تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه.
خوب خوب خوب رسیدیم قسمت اخر بخونید و لایک کنید. دمتون گرم.
.........................................
تا اینکه یه روز تو بیمارستان.
( همه دخترا الان تو بیمارستانن )
رز با عجله میره دم در اتاق دخترا.
من : تق تق تق تق درو باز کن درو باز کن
جیسو : چیه؟؟ چته چیشده؟؟
جنی : چرا رنگت پریده.
من : ههه ههه هه ( نشانه نفس نفس زدن )
امروز قراره امتحان بدیم و اگه قبول بشیم پرستار میشیم.
جیسو : بعد از این همه فکر میکردم زودتر.
لیسا : تو اماده ای؟؟
من : ااامممم نه ساید اره نمیدونم.
رزی : کی شروع میشه؟
من : الان من باید برم.
رز اینقدر تند تند میرفت که نزدیک بود چهلر یا پنج بار تو راه بیوفته زمین.
من : ااخخیش رسیدم
استاد : چقدر دیر کردی
( قوانین امتحان : یه بیمار واقعی میومد پیشت و تو باید درمانش میکردی اون شخص یا از دکترا و پرستار ها بود یا مریض ها البته اون اشخاص با انتخاب خودشون میوندت یعنی داوطلب بودن و خودشون حق انتخاب داشتن که پیش کدوم پرستار برن.)
من : استرس داشتم خیلی بدجور یعنی چه قبول میشدم چه نه وقتی خبرو نیشنیدم میمردم.
استاد : خوب امتحان شروع میشه .
بیمارا یکی یکی پیش پرستارا میرفتن.
من : یکم که دقت کردم دیدم.....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالی بود قشنگم خیلی خوب بود❤🧡💛
خیلی ممممممنون.
سلام بچه ها من از این به بعد اخر هفته ها میام فقط. به خاطر درس و امتحانات. پس نیستم که جواب کامنت هاتونو بدم.
بببخشید.
امیدوارم شماها هم تو امتحاناتتون موفق بشید.
خدانگهدار.
واقعا مرسی از داستان
ولی ای کاش رز نمیمرد یا داستان بهتر تموم میشد
مممممنون.
ولی خودم وقتی خوندمش کف کردم.
من پایان های غمگین رو بیشتر از شاد دوست دارم.
عالی بود
مرسی عزیزم.