دخترکـ‌گمشده𝒯𝒽𝑒 𝓁𝑜𝓈𝓉 𝑔𝒾𝓇𝓁 ღp15

سلام قشنگم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مرسی که لایک میکنی و بهم انرژی میدی:) 🦄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ناظر عزیز لطفا رد نکن :) 🥺 به ناظر 1000 امتیاز میدم :) 🦄

هری دو دستی به جارویش چسبیده بود و با زانو هایش جارو را محکم نگه داشته بود. گویا جارویی که سریع ترین مدل تا به امروز است میخواست صاحبش را بر زمین پرتاب کند. اماندا مالفوی به گزارشش ادامه میداد :، اسلیترین صاحب سرخگونه...فیلینت جلو میره.... اسپینت و پشت سر میزاره.... و از بل هم میگذره.... داره جلو میره.... و حالا... اسلیترین... گل زد... افرین اسلیترین دمتون گرم بچه ها....»هلهله ای از سوی اسلیترین ها برپا شد‌؛همه شاد بودند! جنا گفت :افرین فیلینت... افرین!» دراکو :نگفتم فیلینت میتونه گل بزنه؟!» ربکا گفت :نه نگفتی!» و پوزخندی زد. دراکو چشم غره ای رفت و سوزی گفت : اره ما برنده شدیم!» دراکو خطاب به سوزی گفت :چی میگی بابا هنوز که گوی زرین و نگرفتن... پاترم اونجاس.. چی؟ داره چیکار میکنه؟» جنا خنده ای موقت سر داد و گفت :هیچی دیوو. نه شده» ربکا :نکنه اسیب دیده باشه» دراکو : خب که چی؟ اصلا اسیب دیده باشه مهم مگه؟»

ربکا : خب معلومه که مهمه!» از ان سو هاگرید میگفت : معلوم نیس این هری چِش شده!» سیموس گفت :نکنه وقتی فیلینت بهش ضربه زد اسیب دیده؟!» هاگرید گفت :نه... امکان نداره هیچ چیز جز نیروی شرورانه ای نمیتونه نیمبوس دوهزار و مختل کنه. فیلینتم که اونقدرا بلد نیس!»هرماینی دوربین شکاری لوروویا رو گرفت و به جای دیدن هری جمعیت را وراندازی کرد. رون که رنگش پریده بود سراسیمه گفت :چی شده؟ داری چیکار میکنی هرماینی؟!» هرماینی با ترس و بریده بریده گفت :میدونستم... کا... کار اسنیپه! اون جاروشو دست کاری میکرده!... نگاه کن!» فورا رون دوبین را ازش گرفت اسنیپ را مشاهده میکرد که به پاتر زل زده بود و دهانش بی وقفه تکان میخورد و زیر لب چیزی را بازگو میکرد! رون گفت :الان... چی.. چیکار کنیم؟» هرماینی شانه بالا انداخت و گفت :بسپرش به خودم!»هرماینی پیش از انکه رون حرفی بزند بلند شد و رفت! رون دوباره دوربین را به سمت هری گرفت و اورا نگریست که چنان در هوا تکان تکان میخورد.

مارکوس فیلینت هم از این فرصت استفاده کرد و پنج گل به گریفیندور زد و اماندا گزارش کرد :و پنج گل برای اسلیترین حالا اسلیترین ۵۰ امتیاز از گریفیندور جلو تره!» اما کسی توجهی نکرد همه حواسشان به جست‌وجوگر جوان گریفیندوری بودند که چطور در هوا تاب میخورد! هرماینی به سختی به اسنیپ رسید. او در مسیرش به کوییرل برخورد کرد و کوییرل را بر زمین پرت کرد، اما خب اتقدر فکرش مشغول بود که غذر خواهی نکرد. چوبدستی اش را در اورد و بر ردای اسنیپ اشاره کرد و اهسته وردی را بر زبان اورد. ناگهان شعله های ابی رنگ اتش از درای اسنیپ سر به فلک کشید. داد و فرياد های ناگهانی اسنیپ نشان میداد که هرماینی کارش را به وقتش و درست انجام داده است. او سر راه بر گشت از کوییرل عذر خواهی کرد. هری دوباره سوار بر جارویش شد. هری به سرعت به سوی زمین می امد و دستش را جلوی دهانش گرفت و انگار حالت تهوع دارد ‌. او سرفه کرد و شی طلایی از دهانش بیرون امد. گوی زرین را قورت داده بود!

مسابقه به برد گریفیندور تمام شد و فیلینت تا بیست دقته غرولندکنان در کنار خانم هوچ که داور بود میگفت :اون گوی و نگرفت خانم هوچ... قورت داد!» اما هری قانونی را نقض نکرده بود. و گریفیندور برد! اماندا با احساسی سرتاسر رنج، ترحم و خشم گفت :گریفیندور با نتیجه ی صد و شصت به شصت برد!»ربکا به سرعت به سمت ایلین، رون، هرماینی و هری رفت و حال هری را جویا شد : هری حالت خوبه؟ جاییت نشکسته؟»هری گفت :نه ممنونم ربکا خوبم!» ربکا پرسید :چیشده بود؟» هرماینی موضوع اسنیپ را تعريف کرد. رون گفت : ربکا میای بریم خونه ی هاگرید؟ اخه ما میریم اونجا! مطمئنم اگه توهم بیای هاگرید خوشحال میشه» ربکا قبول کرد و پنج نفری به سوی خانه ی هاگرید روانه شدند. هاگرید پنج فنجان چای پرنگ داغی را با دو تکه نبات به هر پنج نفرشان داد و خودش نیز با لیوانی به بزرگی سر هری چای با چهار تکه نبات نوشید. رون گفت :کار اسنیپه. حتی یه لحظه ام از هری چشم بر نمیداشت!»

از نگاه زیبات ممنونم پریزاد 🌷