گذشتگان هاگوارتز پارت ۹ ساخت خودم

روز رفتن به مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز شده بود و امسال سال اول مدرسه لی لی بود و کلی هیجان داشت و بالا و پایی ن می پرید او گفت مامان اگر توی گروه گریفیندور نباشم چی جینی گفت مهم نیست چون هنوز دخترمی

البوس و جیمز و لی لی همراه پدر و مادرشان بودند و اسکورپیوس و پدر و مادرش هم بودند از ان طرف ایستگاه رون و هرمیون و رز و هوگو بودند که برای عمه شان دست تکان می دادند می گفت رز هوگو من اینجام و رز و هوگو برای لی لی دست تکون می دادند

ساعت ۱۱ شده بود اسکورپیوس و البوس باهم سوار قطار شدند و از پدر و مادرشان خداحافظی می کردند و قطار به راه افتاد

البوس چند تا خوراکی اورده بود تا با اسکورپیوس و جیمز و لی لی و رز و هوگو بخورد البوس شکلات غورباقه ای و اب نبات های برای باتز با طعم همه چی و پاستیل کدو حلوایی و دروبل داشت همگی حمله کردند به خوراکی ها و همه خوراکی ها غیب شدند و همگی خندیدند

چند ساعت بعد..........

دانش اموزان به مدرسه رسیدند در ان هنگام نم نم بارانی می امد اسکورپیوس و البوس دویدند به سمت مدرسه دانش اموزان هافلپاف اواز می خواندند مدیر چند کلمه ای حرف زد و شروع به غذا خوردن کردند و موسیقی ملایمی پخش شد البوس گفت اصلا ملایم نیست خیلی گوش خلاصه و اسکورپیوس خندید

وقت شام تمام شد و همه ی دانش اموزان به خوابگاهایشان رفتند و خوابیدند صبح روز بعد البوس و اسکورپیوس با سرعت تمام به کلاسشان رفتند پروفسور گفت دیر کردین البوس گفت خواب موندیم پروفسور ادامه داد امروز می خوایم درباره مهر گیاه حرف بزنیم کسی می تونه بگه اونا چی هستند رز گفت اقا اگر مهر گیاه را از خاک دربیاوریم صدایی تولید می کنه که باعث میشه ادم بیهوش بشه پروفسور گفت درسته ۱۰ امتیاز برای گریفیندور

پروفسور گفت همگی گوشگیر هایی که روی میز هست را روی گوشتون بگذارید و با شماره ۳ مهرگیاه را از گلدون دربیاورید پروفسور گفت ۱ ۲ ۳ و همه دانش اموزان مهرگیاه را در اوردند و دوباره گذاشتند درون گلدون و گلدون را پر خاک کردند و همگی گوشگیر هایشان را در اوردند پروفسور گفت وقتی بچه بودم مهرگیاه را در اوردم بیهوش شدم و برای امروز دیگه کافیه تا جلسه بعدی البوس پیش پروفسور رفت و گفت اقا شما قبلا همکلاسی های پدر و مادرم بودید پروفسور گفت اونا واقعا فوق‌العاده بودند و خیلی باهوش من همیشه از پدرت خوشم اومده بود

البوس و اسکورپیوس باهم بازی می کردند و وقت خواب شد و انها با خوشحالی خوابیدند ولی البوس گفت خوابم نمی یاد ولی اسکورپیوس خوابید البوس هم سعی کرد تا بخوابد و بالاخره خوابید