گذشتگان هاگوارتز پارت ۱۰ ساخت خودم

البوس و اسکورپیوس از خواب بیدار شدند و به همدیگر صبح بخیر گفتند و لباس فرمشان را پوشیدند و به سرسرای بزرگ رفتند تا پنکیک بخورند البوس دوست داشت پنکیکش همراه عسل باشد و اسکورپیوس دوست داشت پنکیکش همراه بولوبری و توت فرنگی باشد

چند دقیقه بعد.........

البوس و اسکورپیوس صبحانه شان را تمام کردند و به کلاس معجون سازی رفتند و درب کلاس را زدند پروفسور گفت بفرمایید باز شما دوتا خیلی دیر کردین ۵ امتیاز از اسلیترین کم میشه حالا خانم گرنجر ویزلی می تونید صفحه ۱۴۴ رو بخوانید رز با صدای بلند خواند معجون چهل گیاه باعث میشه چهره ات شبیه کس دیگر شود فقط کافیه تار مویی از شخص بریزید و بخورید پروفسور گفت ممنونم خانم گرنجر ویزلی

پروفسور گفت خوب بچه ها الان امتحان داریم و همه بچه ها ناله کشیدند پروفسور برگه ها را به دانش اموزان داد و گفت شروع کنید

چند ساعت بعد........

پروفسور گفت وقت تمومه بچه ها و برگه ها را از دانش اموزان گرفت و در همان موقع نگاهی به برگه ها انداخت و سعی کرد و گفت خوب بچه ها برگه ها رو سعی کردم و اسم کسانی را که پدر و مادرشان باید به مدرسه بروند را میگم البوس سوروس پاتر و اسکورپیوس مالفوی لطفا پدر و مادرتان فردا به مدرسه بیایند

البوس و اسکورپیوس تکه پوستی اوردند و نوشتند: پدر و مادر عزیزم پروفسور معجون سازی گفت بیاین مدرسه بعد نامه را به جغد شان دادند و رفت اسکورپیوس گفت فکر کنم توی بد دردسری افتادیم و بعد البوس حرفش را تایید کرد

روز بعد..........

البوس و اسکورپیوس بسیار ترسیده بودند و به کلاس معجون سازی نرفتند که درب سرسرای بزرگ باز شد و پدر و مادرشان امدند دراکو به همسرش گفت استوریا ممکنه اسکورپیوس کار بدی انجام داده باشه جینی گفت اگه بخوان بچه ها رو اخراج کننن چی و و البوس و اسکورپیوس همزمان گفت مادر و پدر شما اومدین و بعد سری تکان دادند و باهم به پیش مدیر مدرسه رفتند

هری به مدیر گفت البوس کار بدی انجام داده؟ مدیر گفت خیر بلکه اقای پاتر و مالفوی نمره های بدی در امتحان معجون سازی دارند و بعد هری و دراکو شوکه شدند استوریا از مدیر اجازه گرفت تا با پسرانشان حرف بزنند جینی گفت البوس من و پدرت خیلی سعی کردیم توی این مدرسه قبولت کنیم استوریا گفت من نمی دونستم درست اینجوریه

البوس و اسکورپیوس سکوت کردند و چیزی نگفتند

پدر و مادرشان با عجله از مدرسه خارج شدند البوس و اسکورپیوس به اتاق شان رفتند البوس گفت ما چی کار کردیم قلب پدر و مادرمان را شکوندیم اسکورپیوس سری تکان داد و گفت بله و هر دو غمگین شدند در همان هین پدر و مادرشان برگشتند و از مدیر اجازه گرفتند تا پسرانشان را ببرند انها وارد اتاق شدند و جیمز گفت مامان بابا شما اومدین و هری سری تکان داد و گفت البوس وسایلت را جمع کن باید بریم خونه و وسایلش را جمع کرد و پدر و مادر اسکورپیوس هم گفتند و این دو دوست از همدیگر خداحافظی کردند

پدر و مادرشان با عجله از مدرسه خارج شدند البوس و اسکورپیوس به اتاق شان رفتند البوس گفت ما چی کار کردیم قلب پدر و مادرمان را شکوندیم اسکورپیوس سری تکان داد و گفت بله و هر دو غمگین شدند در همان هین پدر و مادرشان برگشتند و از مدیر اجازه گرفتند تا پسرانشان را ببرند انها وارد اتاق شدند و جیمز گفت مامان بابا شما اومدین و هری سری تکان داد و گفت البوس وسایلت را جمع کن باید بریم خونه و وسایلش را جمع کرد و پدر و مادر اسکورپیوس هم گفتند و این دو دوست از همدیگر خداحافظی کردند