💛درد پارت ۱۱💛

آدریانا: چون..... از زبون آدرینا: اما قبل از اینکه بتونم حرفمو تموم کنم صدای بلندی اومد. بومممممممم!!🧨🧨 حتما یکی شرور شده ولی حسم بهم اتفاق بدی رو گزارش میده. من: آدرین مواظب باش! مطمئنم یه خطری تو راهه. کاملا حسش میکنم. آدرین: باشه مواظبم. پلگ پنجه ها بیرون! بعد از اینکه کت نوار بیرون رفت، مطمئن نبودم که دقیقا چه جور خطری توی راهه. شدوماث رو هم که ندیدم تا بفهمم کیه پس باید برم دنبال کت نوار تا حواسم بهش باشه. لباس جادویی ام رو که وقتی نگهبان شدم گرفته بودم، پوشیدم و بدون اینکه کسی بفهمه دنبال کت نوار رفتم. درسته حالا لیدی باگ کاملا خوب شده ولی من...... دردم یه چیزه دیگس. همین طور کت نوار رو دنبال میکردم که یهو فهمیدم فقط من نیستم که دنبالش میکنم چون .......

چون شدوماث هم دنبالش میکرد. پس اشتباه نکرده بودم ای واییییییییییی! الان کت رسید به لیدی ! جفتشونو با هم میگیره یا حتی بدتر! ممکنه🗡🗡🗡...... نه آدریانا! فکرای بد نکن. یهو 🗡 رو تو دستش دیدم که داشت به سمت لیدی باگ و کت نوار میرفت. خواست بپره روشون و ض*ربه رو بزنه که نمیدونم چیشد خودمو انداختم جلوشون و ض*ربه ی محکمش خورد به من و دیگه چیزی نفهمیدم. از زبون لیدی باگ: داشتم با کت صحبت میکردم که : این صدای بومممم از کجا اومد؟ منکه شروری نمیبینم. که درست همون لحظه شدوماث رو دیدیم🗡 به دست. چشمامون رو بستیم و منتظر سرنوشتمون بودیم که صدای ض*ربه رو شنیدیم ولی وقتی چشمامونو باز کردیم با صحنه ی عجیبی رو به رو شدیم........

خب یادم نیست کجا بودیم پس از اونجا: از زبان کت نوار: با بانوم، اون دختر رو بردیم بیمارستان. بعد یک ساعت دکتر بالاخره اومد. لیدی باگ : دکتر! حالش چطوره؟ حالش خوبه و به زودی بهوش میاد. میتونید الان برید ملاقاتش. ( حالا یه لحظه کات. یادتونه لیدی باگ به شکل جادویی تغییر ظاهر داد. خب اونو فعلا فراموش کنید چون بعدا توضیح میدم.) رفتیم تو اتاقی که دکتر نشون داد. چون اون موقع خیلی سریع اومد و بعدم بردیمش بیمارستان، نتونستیم صورتش رو ببینم ولی حالا یه صورت زیبا که شبیه مامان ( امیلی) بود و موهاشم طلایی بود رو تخت می‌دیدیم که داشت چشماشو باز میکرد...........

تمام شد. خیلی منتظر این پارت بودین نه؟ خب حالا اومده تا بخونیدش.👋👋👋👋👋👋👋👋