اینارو خودم نوشتم پس لطفا کپی نکنید ممنون
تنها بود از تنهایی حتی به دریا نیز چنگ میزد تا شاید دریا دستش را بگیرد موج های ریز دریا را ناارام جلوه میدادند او همچنان دستش را دراز کرده بود تا شاید دستی از تنهایی نجاتش دهد و به ناگَه دستی به سمت او دراز شد درست از زیر اب نمیدانست باید آن دست را بگیرد یا نه ولی دست اخر خودش را روانه آب کرد تا دست را بگیرد جلوتر و جلوتر رفت انقدر جلو که به دنبال آن دست زیر آب پنهان شد برای همیشه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
من چرا همه رو لایک کردم یادم رفته کامنت بزارم خدااا ( حافظه ماهی )
ولی خیلی قشنگ بوددددد باباییی 🥺✨ بازم بزار ✅🙂
:) مرسی دختر خوشگلم
^-^
اه زندگی ://
اه واقعا
بازم واقعا
زیبا بود :)
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
حرفات قشنگ بود ممنونم))))
یه کتاب نوشتم ولی خب منتشر نکردمش
عالی
تنک یو
خیلی زیبا و حق بود خسته نباشی
:)) مرسی
خواهش
عالییییی♡
تنک یو :)