(موقعیت:گذشته-سن:۱۷) نویسنده: لوئیزا سرش را برداشت به برادرش خیره شد."دقیقا چی رو میدونه؟"لیام با کلافگی گفت:"همه چیز رو!" با ترس گفت:"او کشورش رو لو نمیده! میده؟" لیام جوابی نداشت. بغلش کرد."من الان باید چیکار بکنم؟" لیام نمی توانست با اون دختر قرار بذارد! آن دختر تهدیدی محض برای خانواده السون بود. لیام پیشونی خواهرش را بوسید:"خواهر کوچولو،نگران نباش! هیچ کدوم از این ها ربطی به جادوی سیاه تو ربطی نداره، اینا همه سرنوشت شوم خانواده است. من همه رو نجات میدم! قول میدم"...(۳ هفته بعد) جنازه ای از عشق متولد شد. جنازه ی پسری که عاشقی دیگر در انتظارش بود. عشق دختری مو سرخ به، هم خون آن پسر،جنازه اش را برگرداند و همه ی این ها از آنجا شروع شد که دخترک مو سرخ عاشق، در نامه ای برای دشمن از ۰ تا ۱۰۰ مختصات دفاعی و جنگی ارتش را نوشت. خیانتی همچون "رز وحشی"! در رز وحشی ملکه ای کشورش را از عشق به تک فرزندش فروخت، در واقعیت دختر کشورش را از عشق به پسر مارکیز فروخت. آن جاست که نویسنده ی "رز وحشی می گوید:"خیانت ،خیانت است. دودش از آتش عشق و طمع صورت می گیرد و تا جایی تو را می سوزاند که فقط خاکستر پشیمانی و ترس برایت باقی بگذارد"(بازگشت به زمان حال)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)