دخترک گمشده 𝕿𝖍𝖊 𝖑𝖔𝖘𝖙 𝖌𝖎𝖗𝖑ღ p9

در راه پله ی به سوی برجک گریفیندور؛ هری، رون و آیلین از ته دل میخندیدند و هری در همین حین گفت :دروغ که نگفتم! اگه اون یاداور و برنمیداشت منم الان تو تیم نبودم جا داره واقعا از دراکو تشکر کنم....» در همان لحظه لوروویا دختری که هری پاتر را از پرواز با جارویش در زمانی که دراکو مالفوی بر بلندای درختان انرا به حمله می طلبید، منع کرده بود با حالتی خشمگین گفت : که اینطور! فکر میکنی به خاطر قانون شکنی بهت اینو دادن؟» هری که کمی شرمنده شده بود گفت :لوروویا ببین اون موقع که بهم گفتی به شدت عصابم خورد بود برای همین توجهی نکردم» لوروویا گفت : باشه!» و با حالتی خشمگين چرخی زد و با گام های بلند دور شد . در ان روز هری ودراکو نمیتوانستند حواسشان به درسشان باشد؛چراکه هردو فکرشان پی کوییدیچ و جاروی پرنده ی پسری که زنده ماند بود اما دراکو از حسادت به ان فکر میکرد و هری پاتر از روی شادابی.

________________(وینگاردیوم لوی اووسساااررر) ____- دو ماه از اقامت جنا میگذشت؛ دوماه او رسما یه ساحره بود؛دو ماه او هر روز به اموخته های خود درمورد دنیایی ورای دنیای فانی ماگل ها افزود بود ؛ و مهمتر از همه دوماه از ان دنیای مشنگ ها در امان بود. انقدر غرق در دنیایی برای افسونگر ها و مدرسه ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز شده بود که شمارش روز ها از دستش رها مانده بود. او نمیتوانست باور کند دوماه میشود که هر روز سر کلاس سوم از سمت چپ راهرو دیر حاضر میشود و هر بار با بدخلقی پرفسور اسنیپ رو به رو میشود «جنا همیشه در این دوماه سر کلاس اسنیپ دیر حاضر میشد؛ دلیلش را خودش نیز نمیدانست» و گویا خواهد شد. درس هایشان در دنیای ماگل ها برایش طاقت فرسا بود اما در این دنیا درس برایش لذتی بیش از اندازه داشت. برای او سخت بود که متوجه شود چگونه در عملیات ریاضی x را بیابد اما برای او سخت نبود که متوجه شود زمانی که میخواد وسیله ای را به پرواز در بیاورد باید از ورد وین گاریدوم لوی عوسا استفاده کند. این ورد را در صبح روز هالووین و در کلاس پرفسور فیلت ویک اموخت

پرفسور فیلت ویک در روز هالووین اموزش این ورد را شروع کرده بود. وی وزغ نویل لانگ باتم را بر بالای سر جادو اموزان به پرواز در اورده بود، طبیعتا اگر شما نیز جای ان جادو آموزان بودید که درحال مشاهده پرواز ان وزغ بر بالای میز ها بودند برای انکه خود نیز این ورد را برای اولین بار اجرا کنید شور شوقی وصف ناپذیر داشتید. پرفسور فیلت ویک جادو آموزان را به گروه های دونفره تقسيم کرد. نادیا هوفرد جادواموز ریونکلاوی که موهای مشکی نسبتا بلندی تا روی ارنج هایش موج میزدند و چشمانی خاکستری رنگش میان موج های موهایش برق میزدند با کارلوتا هفیلد دخترکی که خود نیز ریونکلاوی بود هم گروه شده بود؛هری پاتر با سیموس فینیگال همگروهی شده بود و از حالت چهره اش خوشایند بود زیرا نویل سعی داشت به جای سیموس با پاتر همگروهی شود.

رون ویزلی و هرماینی گرنجر نیز باهم یک گروه شدند که البته هردو از این موضوع ناخوشایند و خشمگین بودند زیرا بعد از ان کار هری پاتر که با دراکو مالفوی بر سر یک یاداور جنگ داشتند هرماینی گرنجر که خودرا علامه ی دهر میدانست با پاتر و ویزلی قهر بود. او در این باور بود که همه بتید برای هر کارشان از او اجازه بخواند. جنا و نیا برکشایر خواهر پسرک معروف هاگوارتز لورونز برکشایر همگروه شده بودند. ربکا و لوئیس واگیو / مالفوی خواهر دراکو همگروه شده بودند و دراکو نیز به شدت از این بابت خشمگین بود زیرا او و خواهرش رابطه خوبی باهم نداشتند. و خود دراکو نیز با میا کیم دخترکی گریفیندوری همگروه شده بود. پرفسور فیلت ویک با حالتی هشدار انگیز و کمی مخوف با صدای جیر جیر مانندش گویا شد : یادتون باشه که باید سریع و فرز باشید و چیزی و از قلم نندازین. یادتون هست که باروفیو که موقع تلفظ یکی از وردا به جای «ف» «س» تلفظ کرد و تا اومد به خودش بیاد یه گاو رو سینه اش ایستاده بود» با اینکه جنا فرز بود اما خب هراسی بر چشمان دورنگش نشسته بود.

گویا هرماینی گرنجر و رونالد ویزلی دعوا و کشمکش هایی باهم داشتند که صدایشان تا انور کلاس می امد : _ وینگاردیوم لوی اوساااار» این را رون برای امتحان ورد گفت و هرماینی نیز شروع کرد و گفت :وایسا وایسا وایسا.... الان میزنی چش.م یکیو در میاری... تازشم داری اشتباه تلفظ میکنی تو که نمیخوای یه گاو بیاد روت؟ باید بگی وین _گار_دیوم له وی _ یو_سا و «گا» شو کشیده تلفظ کنی همینطورم به جای اینکه یگی «لوی» باید بگی «له وی» نه اینکه بگی «و سپس خودرا همانند رون کرد و گفت «وینگاردیوم لوییی اوسسسار»» رون که دیگر از کوره در رفته بودگفت :اگه خیلی ادعا میکنی ماهری خودت انجام بده گرنجر» میا کیم به دراکو گفت :خواهرم اکثر اوقات دنبال دعواعه،!» دراکو با حالتی متعجب گفت :تو خواهر گرنجر هستی؟» میا پاسخ داد :اره چطور مگه؟» از اصیل زاده ای چون دراکو و خاندان مالفوی که حتی یک ماگل در زندگی‌شان نیست و اگر هم بود اورا طرد میکردند همچنین به خاطر اصیل بودنشان ماگل هارا تحقیر می کنند بعید نبود که اینگونه رفتار کند. دراکو غرولندکنان گفت:اوف توهم ماگلی؟» میا که از رفتار دور از ادب دراکو دلخور شده بود با حالتی تمسخر امیز گفت : اوف پس تو هم یه اصیل زاده ای؟» دراکو حرفی نزد.

ناظر رد نکن 🥺 از نگاه زیبات ممنونم پریزاد 🌷