سلام سلام اینم از قسمت یک اگر معرفی رو نخوندی برو بخون که خیلی مهمه و از ادامه اون شروع میشه و ممنون بابت نظر ها و لایک ها
خب بریم شروع داستان)
از زبان مرینت: وای تو این خونه معلوم نیست چه خبره اهادیادم رفت سلام کنم سلام همینجوری که من و میشناسین من مرینت اردان هستم یه دختر معمولی اما نه با یک خانواده معمولی چون اصلا معلوم نیست تو خونه ی ما چی میگذره الان هم خانوادم دارن برای اینکه من زبون درازم و یا پرو ام بحث میکنن(بچه ها اینجا مرینت داشت داخل دلش حرف میزد)
ماریا(مامان مرینت) : اصلا از این به بعد مرینت از ما جدا میشه اما تا پاریس باهامون میاد اما از ما جدا میشه و پیش خاله سابین و عمو تام تون زندگی میکنه و شما میتونین هر روز اون رو تو مدرسه دوپان که قراره ثبت نام کنید میبینید اما به هیچ کس نمی گید که خواهر و برادارید
مرینت (داخل دلش) :چیشد الان چرا همه چیز سر من بدبخت خالی شد مگه من چه گناهی کردم خدا ولی خوب شدا از دست این خبر نگارای فضول در امانم اما بیا یکمی خودمو ناراحت نشون بدم
مرینت :اخه چرا من باید برم پیشه خاله سابین و عمو تام
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
36 لایک
گلم خانواده نه خوانواده😐
عزیزم منم نوشتم خانواده اگه اشتباه شده تقصیر کیبورد هست
عالی منتظر پارت بعد هستم
مرسی پارت بعد رو فردا یا پسفردا مینویسم
عالی
عالی بود ادامه بده
مرسی گلم