
خب دوستان من با این دستای خسته اومدم با پارت دوم،۲ داستانم اولیش خون آشام های میراکلس هست و من خودم مخصوصا وسط داستانا فاصله میندازم تا زود داستانا نیاد😁شوخی می کنم خودتون می دونید خب بریم سراغ داستان امید وارم از این قسمت خوشتون بیاد.
آدرین:مرینت رو بردم توی ماشین(دوستان من به لیموزین می گم ماشین ولی از این به بعد می گم لیموزین) و گذاشتمش روی صندلی پشت لیموزین تا روی تخت مخصوص دراز بکشه و لینی رو هم گذاشتم روی تخت بچه(لباسای لینی رو پوشونده بود آدرین)و به خدمتکار گفتم مواذبش باشه چون خدمتکار هم اومده بود بعدش با سرعت کم رفتم و رسیدم به خونموم(خونه ی خودشون نه خونه ی مادر و پدر آدرین و نه خونه مادر و پدر مرینت)بعد مرینت رو بردم رو تختش و لباساش رو عوض کردم چون لباس راحتی نپوشیده بود بعد رفتم و تخت لینی رو آورم و بغل تخت دونفره کنار مرینت گذاشتم و بعد لینی رو از خدمتکار گرفتم و گذاشتمش روی تختش و بعدش رفتم و لیموزین رو پارک کردم و پیاده شدم و رفتم تو خونه بعدش رفتم بالا تو اتاق خودمون که تخت لینی رو هم کنارمون گذاشته بودم ک رفتم و نشستم رو تخت و گفتم:خوبی عشقم؟مرینت:آره ولی بدنم درد می ۹کنه.آدرین:چیزی نمی خوای؟مرینت:فقط گرسنمه.آدرین:غذا بیارم؟غذای مورد علاقتو بیارم؟شیر بیارم؟آب بیارم؟چی بیارم؟مرینت:برام پیتزا بیار با یه لیوان آب و برای لینی هم تو شیشه شیر شیر بریز و بیار.آدرین:همین الان میارم.آدرین:رفتم پایین و زود همه چیز رو آماده کردم و پیتزا رو از بیرون سفارش دادم.
آدرین:بعد همه چیز رو بردم بالا و پیتزا رو به مریتت دادم خورد و آب رو هم دادم و اونم خورد و بعدش شیر لینی رو بهش دادم و بعدش اونم هم شیرش رو خورد و من لینی رو خوابوندم و بعدش مرینت گفت:آدرین میشه زنگ بزنی به پدر و مادرامون بیا؟آدرین:البته،رفتم و به پدر و مادرامون زنگ زدم.گابریل:سلام آدرین من فهمیدم این سادرین آگراست خواهر تو اه و مادرت اینو بهم گفت.آدرین:سلام ببخشید که نتونستم همراهتون باشم پیش لینی و مرینت بودم.گابریل:لینی دیگه کیه؟آدرین:اوه یادم رفت به شما نگفتم لینی اسم دخترمونه و یک ماه بعد ما صاحب یه پسر میشیم.گابریل:اوه پس مبارکتون باشه پس سادرین هم داره عمه میشه و من هم دارم پدر بزرگ می شم.آدرین:همین طوره.
گابریل:ما همه چیز رو برای سادرین توضیح دادیم و اونم بهمون گفت که با پسری به نام کارور ازدواج کرده و یه دختر به نام سانیت داره و سانیت دقیقا ۲۶ سالشه.آدرین:پس منم خیلی وقته که دایی شدم.گابریل:همین طوره.آدرین:خیلی خوب من می دم با مرینت حرف بزنید.گابریل:باشه.گابریل:سلام مرینت.مرینت:سلام آقای آگراست.گایریل:منو گابریل صدا بزن و امیلی رو هم امیلی صدا بزن.مرینت:باشه حتما.گابریل:خوبی؟مرینت:نممنون من خوبم شما خوبید؟گابریل:ممنون من هم خوبم بدم با امیلی حرف بزنی؟مرینت:آره لطفا.امیلی:سلام مرینت خوبی؟ حالت خوبه؟ بدنت درد می کنه ؟آدرین بهت چیزی داده؟مرینت:سلام امیلی ممنون من حالم خوبه و بله بدنم هم درد می کنه اونم خیلی زیاد و بله آدرین بهم پیتزا سفارش داد و به بچه هم شیر داد.
امیلی:خیلی هم خوب، می دی به آدرین باهاش صحبت کنم؟مرینت:البته،تلفن رو دادم به آدرین.آدرین:سلام مامان.امیلی:سلام آدرین خوبی چه خبر؟ چیکار می کنی؟ نوه ام دختره؟حال نوه ام خوبه؟آدرین:ممنون مامان و سلامتی هیچی نشستم روی تخت و بله نوتون دختره و اسمش لینیه و حالش هم خوبه.(تلفن از طرف امیلی روی اسپیکر بود)امیلی:خیلی خوب من دیگه کار دارم باید برم خدانگهدار.آدرین:خدانگهدار.نویسنده:اونا به پدر و مادر مرینت یعنی تام و سابین هم زنگ زدن و همین چیزا رو گفتن.نویسنده:۲۰ سال بعد.لینی:صبح از خواب بیدار شدم و رفتم پایین.
آدرین:بیدار شدم و دیدم ساعت ۱ ظهره بعد مرینت رو خواستم بیدار کنم که گفت:مگه هنوز ساعت چند شده هنوز ساعت ۱۰ صبحه.آدرین:کجاش ۱۰ صبحه ساعت ۱ ظهره.مرینت:۳ متر پریدم بالا از تخت خواب و گفتم چییییییییی ساعت ۱ ظهره؟آدرین:بله.آدرین:از روب تخت بلند شدیم و تخت خواب رو مرتب کردیم و رفتیم پایین که دیدیم لینی صبحانه رو آماده کرده و گذاشته رو میز و منتظره ما بیاییم بعد ما هم رفتیم و خانوادگی غذا خوردیم که دیدیم کیوان تازه از خواب بیدار شده(کیوان بچه مرینت و خواهر لینیه و الان ۲۰ سال داره مثل لینی)و بعد اومد سمت میز و صبحانه خوردیم همه با هم.
آدرین: برای صبحانه ممنون لینی.لینی:خواهش می کنم.آدرین:کیوان کجا بودی؟کیوان:ببحشید خواب موندم آخه دیشب بیدار بودم و بازی کامپیوتری می کردم،بعد گفتن این جلوی دهنم رو گرفتم.لینی:خب منم دعوت می کردی برای بازی کامپیوتری.کیوان:😶شده بودم و ساکت بودم بعد پدرم گفت:آماده بشید و ما هم آماده شدیم و رفتیم و سوار لیموزین شدیم و رفتیم یکم گشت زدیم که دیدیم ساعت ۷ بعد از ظهره بعد برگشتیم خونه و لباسای خونه رو پوشیدیم که پدرم به مادرم گفت:مرینت به نظرت...........کات خب دوستان ببخشید بد جایی کات کردم ولی باید منتظر پارت بعدی باشید.
تبلیغات پایان این پارت:لا لا لا لا ممنون که همراه من بودید لا لا لا لا
خب دوستان ممنون که همراهم بودید.
پارت بعدی رو هرچی زود تر می نویسم.
خدانگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دست گلت درد نکنه بابت داستان خوبت 🥳🥳😘😘😘 I love you 😻🥰
مرسی گلم منم همین طور😘😘😘
پارت بعد رو هر چه زودتر بزار باشه عزیزم؟؟
حتما گلم
عالی بود
مرسی
پارت ۲ منتشر شد