
سلام به دوستای عزیز به خصوص ارمی ها من در حالی که دارم داستان منو جن اتاقم رو می نویسم عضو هستم رو هم مینویسم
خب اول بالا بخون بعد بیا پایین شما دختری هستید ۱۲ ساله اهل ایران ولی مادرت روس بود.موهای بور چشم های طوسی سبز قد ۱۵۷ ای کیو ۱۴۰ .پدر شما از مادرتون وقتی ۲ سالتون بوده جدا شده و شما کلا آونو فراموش کردید مادر شما ۳۰ سال سن داره . بعد از چند سال یکی میاد هی سیخونکتون (سیخونک😂😂😂😂😂نویسنده مرد از خنده ) میکنه و مادر شما تصمیم میگیره شماره به کره بفرسته .
راستی چون کلمه ا/ت نوشتنش سخته من مینویسم ماریا ولی شما هر اسمی که دوست دارید بزارید راستی یادم رفت مادر بزرگ شما سئول زندگی میکنه و مادر شما براتون یه شناسنامه گرفته که اونجا فامیلیتون هان هستش یعنی هان ماریا اوکی بریم برای داستان (علامت ماریا&علامت مامان €) &:مامان مااااااااااااااااننننننننننن €چیه (باگریه ) &کیفم کو دو ساعت دیگه پرواز €(اشکال و پاک میکنه )بیا داشتم برات اغذیه میگذاشتم &چیزی نیست گریه نکن من که دیگه بچه نیستم در ضمن خاله هم باهام داره میاد و هر وقت رسیدم تصویری میزنگم €باشه مامان جان برو خاله پایین منتظره از زبان ماریا:رفتم پایین سوار اژانر شدیم و رسیدیم فرودگاه و همون لحظهر هواپیما رسید منو خاله سریع سوار شدیم و هواپیما حرکت کرد
وقتی هواپیما از زمین بلند شد خاله گفت که:تو مال یه گوشه خونه نشستن و تو گوشی بودن حیفی تو رو توی یه تست ثبت نام کردم تو هم دنست خوبه هم صدات هم خوشگلی ماریا:جان!خاله هیچ وقت نمیبخشمت(از خداتم باشه که بری ایدل بشی بیشعور😂😂😂😡)حالا تو کدوم گروه؟ خاله:گفتم که توی تست یعنی میسنجنت که ببینن توی کدوم گروه می افتی البته فکر نکنم توی گروه بزرگ سالانه باشی چون تو کلا ۱۲ سالتون ماریا :خاله وقتی میگی دوازده اینگار ۸ سالمه خاله من یه نو جنونم بابا از پسوی خودم بر میام بعد از گذشت چند روز
ماریا:واییی خاله چه کنم نیم ساعت دیگه اعلام نتایج به نظرت تو کدوم گروه می افتم؟ خاله(آقا هی شد خاله خاله اسم خاله نیا بود ) نیا:امممممممم به نظرم گروه خلان جهان ماریا:ااااا خاله خیلی بدی از زبان ماریا:از استرس تب کرده بودم داشتم میمردم اسپین داغول شد اینقدر چرخوندم واقعا نمیدونم تو کدوم گروه می افتم خدااااااااااااا کمکم کن . مجری اومد و همه یه دسته زدن منم انگشتان دست خالم رو اینقدر فشار دادم که بد بخت له شد(خود نویسنده از استرس پاشو تکون میده چه برسه به ماریا بد بخت😂😂😂 ) مجری:نوبتیم که باشه نوبت هان ماریا است دختری دوازده ساله او تنها عضو یک گروه میشود او تو گروهی نمیییی ود جزززززززززز............
یعنی حال میده اذیت کنی پیام بازرگانی دین دین دین شامپو فلان هاوی ویتامین بهمان و چهمان😂😂😂شوخی کردم بریم برای داستان
جزززززززززززززز بی تی اس داستان از زبان ماریا:اشک تو چشمام جمع شد از خوشحالی قش کردم کل استودیو پر از زرق و برق های رنگی بنفش و صورتی شد خیلی حس قشنگی بود بعد جشن تمام شد و از سالن رفتیم بیرون مجری اومد گفت توی سالن انتظار اعضا منتظرم منن منم از خاله اجازه گرفتم و رفتم پیش نامجون علامت(نامجون $علامت ماریا&) $سلام دختر جون همون جور که معلوم اسمت ماریا و سنت ۱۲ هستش و از بخت خوبت(واقعا بخت خوب!اه این بخت عالیه بهتر از این نمیشه )عضو هشتم بی تی اس شدی و یه خوشحالی به جیمین دادی که تنها اون عضو کوچیک گروه نیست درسته؟&بله درسته فقط... $راستی تو از امشب دیگه کلا در اختیار مایی ولی میتونی به خالت سر بزنی &اها ممنون داستان از زبان ماریا :اون شب رفتم اونجا خاله هم به مامان موضوع رو گفت مامان مشکلی نداشت. قبل از اینکه بریم خونه منو بردن یه سالن خیلی بزرگ پر از لباس ها و کلاه های خوشگل بهم گفت یکی رو انتخاب کن برای زمانی که میری بیرون منم یه کلاه آفتابی مشکی مات و یک شلوار مشکی گشاد و یک هودی مشکی با نوار طلایی
من از همون جا لباس هام رو پوشیدم و سوار ون شدیم و رفتیم خونه توی طبقه دوم یه اتاق تقریبا کوچیک و تقریبا بزرگ که توش یه تخت دونفره طلایی با یه میز بیضی مانند وسط اتاق و یک کمد طلایی با بلکنی که توش یه میزره و دو تا صندلی داشت که اون اتاق رو برای من درست کرده بودن رفتم لباسم رو عوض کردم(توصیف یه سرهمی مخمل صورتی خرگوشی )اومدم پایین. همه اعضا:واییی چه خشگل شدی ادامه داستان:یه فیلم غمگین دیدیم و چون من با محیط خونه آشنا نبودم زمانی که اونا داشتن جا به جا میشدن برای خواب منم خونه رو دیدم .شب خوابیدیم صبح بیدار شدیم صبحانه خوردیم یهو دیدم جیمین از بالا عین اینکه هیولا دیده باشه اومد پایبن جیمین:ماریا ماریا ماریا ماریا ماریییییییااااااااااااا ماریا :چیه چی شده بگو سکته دادی و و گوشیش رو نشونم داد
یعنی یه ظالم باید عین من باشه جای حساس کات کنه
امیدواری دوستداشته بیدی
برو نتیجه رو نگاه کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
معلومه دیکه خبر ماریا همه جا رو ترکونده
به خدا ظالم تویی بقیه عدات رو در میارن ولی ایول عالی بود
ظالم تویی که سه روز بهم پیام نمیدی
دددررددددد.چرا جای حساااسیسی.ولی تو هم مثل خودمی😂😂من از کجا بدونم تو گوشبش چی بود😐داستان منم بخون.عالی بود
اخه حال میده تازه توی پارت های بعد پیام بازرگانی هم داریم
خیلی خیلی خیلی خیلی خوب بود مرسی کیوتی 😻😻😻😽 نمیدونم تو گوشی جیمین چی بود؟.
عالی بود لطفا به تست منم سر بزن و نظر بده
عالیییییییییییی بود پارت بعد زود زود بزار :)
تا پارت سه نوشتم منتیر انتشارشم
خوشحالم که خودتون اومده
دوسمش داشتم🙂