10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Alexa انتشار: 7 ماه پیش 186 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
جهت اطلاع خانندگان گرامی
این داستان پایان غم انگیز داره 👍
دوباره به نامه ای که نوشتم نگاه کردم... متن نامه: سلام هیونگ
خواستم بهت بگم که بابت این که این دوسال کنارم بودی ممنون... و ببخشید که دوسال روی مخت بودم... لطفا با جسیکا خوب باش و اونم مثل من مثل یه عروسک دور ننداز... امیدوارم خوش بخت بشین.... دوست دار تو ا/ت نامه رو بستم و گذاشتمش دم در خونه و رفتم (گویا براتون سوال باشع قضیه چیه؟! یونجین دوست و همدم ا/ت با دوست صمیمی ا/ت بهش نارو زد!! چرا؟ هیچ کس نمیدونه! و اینجا بود که ا/ت بعد از دوسال حس تنهایی مسخره و عذاب اور رو احساس کرد
رفتم و لب سکو نشستم و به دریا زل زدم اون لحظهای که دنیا رو سرم خراب شد از مغز لعنتیم بیرون نمیرفت... کاش یه بهونه جور میکرد... و این جوری بهم نارو نمیزد... کاش جسیکا حداقل معذرت خواهی میکرد و اینجوری توی روم نمیگفت :(بهتره شرتو از زندگیمون کم کنی وگرنه همون یه هرمتی که بینمون هس هم از بین میره پس گمشو) کی فکرشو میکرد جسیکا یی که از دبستان باهم بودیم اینجوری... حیف اون زندگی که بخواطر یونجین ازش زدم... حیف اون خانواده ای که بخواطر یونجین ازش طرد شدم... وایسادم و به موج ها زل زدم و بلند گفتم:بابت این زندگی مسخره ممنونم و خداحافظ... خودمو رها کردن به امواج دریا
سه روز بعد... ا/ت: چشمامو باز کردم و با یه سقف چوبی مواجه شدم _اینجا کجاست؟ _ بیدار شدی زیبای خفته؟ یه پسر وارد اتاق شد یه پسر عضلانی و جذاب! _ت... تو کی هستی؟ _یه کمم نگران خودت نیستی؟ دختر داشتی میمردی _چرا نگران باشم؟ خودم خواستم به زندگیم پایان بدم! _وا... چرا؟ _ شاید چون کسی نذارم که بخوام بخواطر زندگی کنم... _بزار حدس بزنم... حتما دوست پسرت بهت نارو زده درسته؟ _هوم _ بنظرت ارزششو داره؟ بخواطر یه پسر مسخره زندگیتو نابود کنی؟ سکوت کردم... حرفی نداشتم
_فعلا استراحت کن من میرم یه چیزی درست کنم بخوری _نه م... _نه نداریم... هرچی درست کردم میخوری جون بگیری باشه؟ قشنگ معلومه چند وقته مث ادم چیزی نخوردی _باشه... فقط اسمت چیه؟ _بنگ چان
چند ماه گذشت و ا/ت بالا خره حالش خوب شد و البته به لطف مراقبت های بنگچان بود! ا/ت تصمیم گرفته بود پیش چان زندگی کنه البته چان اسرار کرد_ هی ا/ت _هوم؟ _پاشو بریم بیرون _باشه باهم رفتن و لب ساحل نشستن و به غروب خورشید زل زدن _ا/ت... _ چیه؟ _ یه چیزی رو میخوام بهت بگم... _خب بگو چان با یه چون روی شن ها یه چیزی رو نوشت «ا/ت... اگ بهت بگم دوست دارم قبولم میکنی؟! » و روشو به سمت خورشید گرفت ا/ت در تعجب بود نمیدونست چی بگه میترسید قبول کنه و ضربه بخوره «دوباره! » _چان... من نمیدونم میترسم _از چی؟ که منم مثل اون باشم؟ _ یه جورایی _بهت لین اطمینان رو میدم که تو تنها دختری هستی که من تاحالا از نزدیک دیدم... _هان!؟ یعنی چی؟ _من هرگز از کلبم بیرون نمیام چون از ادما میترسم... تو اولین کسی هستی که باهاش حرف میزنم _جدی؟ _هوم ا/ت با انگشتت جواب چان رو با نوشته ای روی شن ها داد«اره چان... قبولت میکنم»
روز ها گذشت ا/ت و چان بیشتر بهم علاقه مند میشدن.... بیشتر متوجه میشدن که چقدر همو دوست دارن...
اما... هیچ کس از اینده خبر نداره!
چان بالاخره بعد از سال ها وارد جمعیتی از مردم شد! به کمک ا/ت...
_هی چانییی _چیه ا/ت (با خنده) _دوست دارممم _من بیشتر و خودشون رو روی چمن ها _ا/ت میدونی عشق مثل چیه؟ _چی؟! _مثل ماه توی شب _ها؟ چه ربطی داره؟ _ بیبین ماه اگه نباشه شب دیگه زیبایی نداره همه جا تاریک و میشه و هم زمان اگر شب نباشه ماه نمیتونه خودشو نشون بده پس به هم وابستن دقیقا مثل دوتا عاشق که به هم وابستن و به تنهایی زیبایی نداره.... _وای چان... چه تفسیر قشنگی _*خنده* بیا برگردیم خونه _هوم بلند شدیم که بریم.... وقتی چراغ قرمز شد و چان و ا/ت داشتن از خیابون رد میشدن ناگهان یه ماشین داشت با سرعت به ا/ت نزدیک میشد که چان ا/ت و هول داد و.... بوم!
ا/ت به اونطرف پرت شد و ماشین به چان برخورد کرد... سرمو بلند کردم دیدم چان غرق خون روی زمین افتاده _چ... چ.. چا...ن رفتم بالای سرش _چان... هق ... چشماتو وا کن... هق لطفا اااا... من تحمل ندارم لعنتیییی.... وقتی رسیدن بیمارستان
چان دوساعت توی اتاق عمل بود و بالاخره دکتر اومد بیرون... _اقای دکتر حالش خوبه.. هق؟ _خانم کیم... من متاسفم ولی... _ولی چیییی.... اون خوبه دیگه ولی چی عهههه _ببخشید ولی ایشون تموم کردن...
بعد از یک هفته ا/ت دوباره لب همون سکو وایساده بود و اشک میریخت _لعنتی دروغگو تو قول دادی ترکم نکنی...مگه قول ندادی؟؟؟؟ دلم براش تنگ شده بود _چان ببخشید ولی منم باید زیر قولم بزنم....اونجا منتظرم باش لطفا... و این دفعه ا/ت واقعا این دنیارو ترک کرد.... کسی چه میدونه؟! شاید چان و ا/ت دوباره همو ملاقات کردن؟
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
پسر ۵ سالمو زدی کشتییییییی😭😭😭
هعی دلم نمیاد بهت چیزی بگممممم😐😔
😂😂
چ گناه داشت بیچاره
هوم🥺
شوهرررر گلم نععههعع😭😭🥄👧 چون نمیشه تو تستچی از چا . گو استفاده کرد از قاشق برای انتقام ازت استفادع میکنم منتظرم باش🙂🥄
😂😂😂
چه قشنگ ! 🥺🥺🍬
ممنون🥺❤
🎀🚂
یه حق گو
😅❤
چرا شوعرمو کشتییییییی؟
شرمنده😅😅
زیبا و حق بود خسته نباشی
ممنون❤
خواهش^_^
تستت لایک شد کیوت🫂♥
مایل به حمایت از پست آخرم؟؟
اگه نظرتم برام بزاری. ممنون میشممم
حتما
حق...
چانی😢
😅💔