سلام این تست در باره دنیای قبل آواتار است
خوب بعد از اینکه آواتار شیر شاه به هوش اومد خود را به سمت شهر سنندرس رسوند همون جایی که سنگ جادویی دوم وجود داشت اما فهمید که آواتار روی شاه خیلی وقت که سنگ را برداشته آواتار شیر شاه به جنگل رفت آهوی زیبایی را شکار کرد و شروع به خوردن کرد وقتی وارد شیر سنندرس شد تا مکان سنگ سوم را بپرسه پیر مردی اون را دید و گفت ای آواتار مگر تو نباید صلح را به این دنیا بیاوری آواتار گفت بله پیرمرد ادامه داد . وگفت: من یک پسر دارم که در دست دیوی شکار شده و به طلسم افتاده اسم آن دیو برق دیو است که پسر مرا به طلسم حمام بلور انداخته است . من از تو میخواهم که بروی و پسر مرا نجات دهی آواتار شیرشاه میخواست مخالفت کند که وظیفهی بزرگ آواتار بودن به یادش آمد او نشانی طلسم را گرفته و در پی او رفت وقتی آواتار به طلسم رسید باغی مثل بهشت دید که پر از جواهرات زیبا بود وقتی وارد حیاط طلسم شد یک مرد بارنگ سیاه پوست را دید که بسیار قد بلندی دارد و بازو هایش مانند درختی پرتوان است .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)