10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡Army ♡F انتشار: 4 سال پیش 386 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به همگی 😁😁 راستی یادم رفت تو تست های بگم عیدتون مبارک با اینکه دیره 😅
رز : آلیشا اینجوری حرف نزن نمیرما 🥺🥺 آلیشا : رز حتی اگه به دوستات هم تو رو تحویل ندم 🥺 میمیرم 😭 رز : چی داری میگی ؟؟ آلیشا : نه بابا شوخی کردم 😂😂😂 رز : بی مزه 😒😒 آلیشا : دوستات اونا نیستن ؟ رز : چرا خودشونن 😍 آلیشا : برو بیرون ( به ساعتش نگاهی کرد و با عجله ) برو دیگه . رز : بیا بغلت کنم 🤗 آلیشا : بغلش کرد و دم گوشش گفت : مواظب خودت باش ❤️ رز : تو هم همینطور 😍 رز از بغل آلیشا اومد بیرون و از رستوران بیرون رفت آلیشا براش دستش رو تکون داد و رز هم خدافظی کرد 👋🏻👋🏻 آلیشا نظاره گر ماجرا بود و با استرس به ساعت دستش زل زده بود ساعت ۱۲:۰۰ شب بود زیر لب گفت : دیگه وقتشه 🥺
از رستوران بیرون رفت چند قدم بیشتر نرفته بود که یه ماشین با سرعت از تو خیابون رد شد آلیشا نفس عمیقی کشید و به سمت ماشینش رفت 😶
سوار ماشینش شد و سوییچ رو انداخت و راه افتاد میخواست برگرده به ساختمون سازمان و خودش رو معرفی کنه ساختمون توی بیرون شهر بود توی پیچ جاده بود که ماشینی با سرعت بهش برخورد کرد و ماشین به ته پرتگاه پرت شد 🥺🥺🥺 کار پدر رز بود 😞 پدر رز از ماشین پیاده شد و از دور به پرتگاه نگاه کرد ماشین آتیش گرفته بود پوس خندی زد و گفت : کار خوبی نکردی پارک آلیشا 😏 من که گفتم باید اون کشته بشه کارت رو درست انجام ندادی 😒 به سمت ماشینش رفت و با پلیس تماس گرفت و به صورت الکی گفت : ( مثلا ترسیده ) الووو پپپ لیس همکارم خانم پارک آلیشا کشته شده 🥺😒 پلیس : نترسید آقا الان میایم اونجا 😶 پدر رز : ببببلللله آقا مممنوووون 😒 پیش رز :
از رستوران زدم بیرون و برای آلیشا دست تکون دادم با دیدن قیافه کوک خیلی خوشحال شدم بغلش کردم 😍😍 کوک : رز حالت چطوره کلی نگرانت شدیم 😨 رز : حالم خوبه 😍 تو خوبی سالمی ❤️ در همین حین جین از ماشین رز پیاده شد و گفت : خوشحالم سالمی 😊 رز : ممنونم جین 😘 بقیه بچه ها پشت کوک ایستاده بودن و خوشحال بودن از دیدن رز 😁 تهیونگ : نمیگی نگرانت بشیم از این به بعد همیشه پیش ما باش ☺️ رز : چشم آقای کیم 😂 تهیونگ : از دست تو 😂
جیمین سرش رو از پنجره ماشین رز در آورد و گفت : بابا از خسته شدم بیا بشین تو ماشین دیگه 😂😂 رز : ببخشید الان میام و به سمت ماشینش رفت و پشت فرمون جین هم نشست عقب ❤️ پسرا حرکت کردن و پشت سرشون رز توی راه خوشحال بود و لبخند میزد 🙂 جیمین : گشنه ای ؟ رز : نه فعلا گرسنه نیستم ¤ جیمین گشنت شد بگو از پشت بهت یکم غذا بدم برا تو هم خریدیم 😊 رز : ممنون بهت میگم ، امشب کجا میریم ؟؟ جین : قراره امشب کنار جاده باشیم تا ببینیم چی میشه 🙂 رز : اها
رز مدام به آلیشا فکر میکرد به طرز حرف زدنش بغض کردنش 🥺 مدام فکر میکرد و ترسیده بود و با خودش میگفت : اگه بلایی سرش بیاد چی 😨 خدای من پاش رو گذاشت رو ترمز . جین : رز چی شده ؟؟ رز : آلیشا !!! کوک : چیشده ؟؟ رز : خدای من چقدر احمقم اون اون جونش در خطره 😨😨😨 ( ماشین پسرا با ترمز کردن ماشین رز ایستادن ) رز : باید برم دنبالش اون میمیره بخاطر همین اون قدر بغض کرده بود 🥺 باید بریم دنبالش 😭 کوک : جین پیاده شو من رز میریم 😁 جین : هواست به رز باشه 🥺 کوک : چشم داداشی 😁 جین پیاده شد و رفت تو ماشین اعضا
رز با سرعت به سمت ساختمون سازمان رانندگی میکرد و زیر لب خدا خدا میکرد اتفاقی برا آلیشا نیوفته 😥😥 رز : من باید خودم برم پیش بابام تا اتفاقی برای هیچ کس نیوفته 😥 کوک : نه اگه تو بری کشته میشی 😡 رز : اگه دوستم کشته بشه خودم رو نمیبخشم 😭😭 کوک : نترس اتفاقی نیوفته 🥺🥺 رز : اون یه جوری حرف میزد انگار میدونست 🥺 منه احمق نباید نباید میومد ای خدا من چیکار کردم 😖 حدود ۱۵ دقیقه بعد : رز و کوک به سمت جاده رسیده بودن ( جایی که آلیشا مرد ) کوک : اینجا چخبره تمام پلیس جمع شده 😰 این آمبولانس چیه 😨 رز با ترس در ماشین رو باز کرد و پیاده شد کوک هم همینطور رز به جنازه ای که روی برانکارد نگاه کرد 🥺🥺
مثل اینکه فلج شده باشه افتاد زمین کوک با سرعت رفت سمتش و جلوش زانو زد و گفت متاسفم 🥺🥺 رز از جاش پاشد و به پدرش نگاه میکرد که با خوشحالی به جنازه آلیشا نگاه میکرد رز با عصبانیت به سمت پدرش رفت اما کوک جلوش رو گرفت و گفت : بعدا ازش انتقام میگیریم اینجا نمیشه 😔 رز رو بغل کرد و گفت : خواهش میکنم 🥺🥺 رز با گریه گفت : نمیتونم نمیتونم اون بهترین دوستم بود 🥺 نمیتونم واقعا عصبی ام 😡😡 کوک : رز گریه کن 😭 رز خودش رو به کوک نزدیک کرد و بی صدا اشک ریخت 😭😭 ۱۰ دقیقه بعد با رفتن همه محل خالی شد . کوک : رز بسه دیگه بیا بریم 🥺 رز : باشه 😭 کوک : پشت فرمون میشینم تو بشین جلو ♡ رز : ممنونم 🖤🖤 کوک پشت فرمون نشست و رز هم جلو نشست کوک شروع به رانندگی کرد و رز سرش رو روی شیشه گذاشت و اشک ریخت 😭😭 زیر لب خودش رو سرزنش میکرد و گریه میکرد 😭 بعد چند دقیقه خوابش برد
رز : کوک !!! کوک : بیدار شدی رز حالت خوبه ؟ رز : اره دیشب چی شد ؟ کوک : خوابت برد یکم تب داشتی 🙂 رز از ماشین پیاده شده و آفتاب توی صورت خورد یاد روزی که برای اولین بار با الیشا اسکیت بازی میکرد 🥺🥺 اشکاش ریخت و نشست همش با خودش کلنجار میرفت و گریه میکرد و اسم آلیشا رو صدا میزد 🥺🥺 کوک بالا سر رز ایستاد و گفت : رز خواهش میکنم گریه نکن 🙂 رز : آخه نمیتونم باید گریه کنم دلم براش تنگ میشه من همیشه با اون اسکیت بازی میکردم چطوری میتونم چهرش رو فراموش کنم هیچ وقت یادم نمیرفت زمانی که با هم رفتیم فن ساین امینم چقدر خوشحال بود 😭😭😭 کوک نشست و بغلش کرد . میدونم عیبی نداره گریه نکن 🥺 رز : میزاری یکم گریه کنم ؟ کوک : چرا که نه ! رز توی بغلش رفت و گریه کرد و خیلی گریه میکرد 🥺🥺 جیمین اومد سمت کوک و به رز نگاه کرد صدای گریه رز اشک آدم رو در میاورد کوک هم باهاش گریه میکرد 🥺 جیمین خیلی ناراحت پیش رز خم شد و گفت : واقعا متاسفم 😔
رز که گریه میکرد از بغل کوک بیرون اومد و گفت : ممنونم و یه لبخند تلخ زد . جیمین : الان بهتری ؟ رز هیچی نگفت که کوک گفت : سوار ماشین شو دیگه باید راه بیوفتیم ❤️ رز : باشه . کوک : راستی شوگا رو دیدی خیلی خجالت میکشید چیزی بهت بگه 😔 رز : نه از دور دیدمش آه دیگه اتفاقیه که افتاد اگه آلیشا نبود فک کنم شوگا مرده بود 😭😭😭 کوک . کوک : بله . رز : میدونی از چی گریه میکنم نه بخاطر اینکه آلیشا مرد . کوک : پس چی !! رز : اینکه داشت جلو چشمام میگفت قراره بمیرم ولی من انقدر هواسم به شما بود نفهمیدم 🥺🥺 از پدرم انتقامم رو میگیرم حتی شده خودم رو بکشم انتقامم رو میگیرم 🥺 کوک : با هم میگیرم 😊 رز : حتما 🥺 کوک : ما دیشب تا یجایی از کره اومدیم قراره فعلا بریم کره شمالی تا ببینیم چی میشه 😄 رز : جایی نگه نمیدارید صبحونه بخوریم ؟ کوک : چرا الان زنگ میزنم به بچه ها یه جای خوب بریم 😉 رز : ممنونم 🖤
کوک با بچه ها تماس گرفت و قرار شد تو یه رستوران صبحونه بخورن 💛 چند دقیقه بعد که رسیدن
کوک ماشین رو پارک کرد و همراه رز به سمت رستوران رفت داخل رستوران شدن و کنار بچه ها نشستن داشتن حرف میزد که با چهره غم زده رز ساکت شدن رز اصلا به هیچ کدوم نگاه نمیکرد مدام به پنجره زل زده بود همش فکر میکرد که صبحونه رو آوردن موقع خوردن هم اصلا به هیچ کس نگاه نمیکرد چند قاشق از صبحونه رو خورد و رو به کوک : میشه چند لحظه تنها باشم ؟ کوک : باشه 🙂 رز : ممنونم 🖤 رز از رستوران بیرون رفت و کوک گفت : صانحه دل خراشی بود بهترین دوستش جلو چشماش سوخته بود 🥺🥺 نامجون : معلوم بود حالش خوب نیست واقعا نگرانشم 😔 جیمین : اون خیلی سرحال بود با این اتفاق چند روزی حالش بد میشه 🥺🥺🥺 کوک : دیشب خیلی ترسیده بود اما اتفاقی که نباید میوفتاد افتاد 😔 شوگا : همش تقصیر من شد . کوک : شوگا مرگ آلیشا چه ربطی به تو داره بچه 😐 شوگا : اگه الان منو گرفته بودن رز ناراحت دوستش نبود ! کوک : اون تو رو هم دوست داره اگه اتفاقی برای تو میوفتاد مطمئنن ناراحت میشد 😢 شوگا : باید ازش عذر خواهی کنم
و از روی صندلیش بلند شد و رفت بیرون چشمش به رز خورد که بیرون ایستاده بود و با غم نگاه به آدمای بیرون میکرد 🥺 شوگا رفت کنارش و گفت : از دستم ناراحتی ؟ رز : کی این حرف رو زده ! اصلا هم ناراحت نیستم اتفاقا خیلی خوشحالم که حالت خوبه 🙂 شوگا : بابت دوستت متاسفم 😔 رز : ممنونم 🖤 حالت خوبه سالمی ؟؟ شوگا : اره خوبم . رز : تو یه دیوونه ای نمیگی برات اتفاقی بیوفته پیشی کوچولو 😍 اونجا برا چی بغض کرده بودی 😐 شوگا : تو چرا به من نگفتی برام کت و شلوار و کفش خریدی ؟ رز : منو بگو میخواستم کیو سوپرایز کنم 😶 شوگا : خب بهم میگفتی ! رز : خب بابا بانمک اگه میگفتم سوپرایز نبود که 😂 شوگا : دستت دردنکنه راستی اسکیت بردت رو برات آوردم 😊 رز : ممنون ❤️ شوگا : واقعا خوشحالم داری میخندی 😁 رز : دیگه کاریش نمیتونم بکنم پس بهتره هر جوری هست از زندگی لذت ببرم 🥺 شوگا : خوبه 😅 رز : میشه بری داخل به بچه ها بگی بیاین بریم ☺️ شوگا : باشه 😊
بچه ها امکان داره برا امتحانات نتونم ادامه بدم ولی دارم سعی میکنم تو این چند روزه بنویسم 😅😅😅 لایک کن عشق من ❤❤❤☺☺
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
وسایل رز و بقیه رو آورده بودن ؟
لطفا یکی بگه این سوال داره دیوونم می کنه😅
دو قطره اشک ریختم😐 آهنگ عالیجناب عشق همون موقع پخش شد اصلا احساسی شدم😐💔
عالی نارنگی💜
ادامه بده....😹🍓
مرسی اجی جونی 💜💙
عالی بود آبجی😻😻😻
فقط اونجا که کوک به شوگا میگه بچه😐🍫😂
مرسی اجی 😇😇
😂😂😂 خودمم خیلی خوشم میاد
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوب بود سریع ادامه بده😂❤️❣️💜🖤💜
وای ممنون سریع که فعلا امتحان دارم تا پارت ۸ نوشتم منتشر شدنش دست خداس😂😂
عالی بود
دیگه کلمه ای بالاتر از این برای توصیفش سراغ ندارم
ممنونم ☺🥰😇😘
عالی بود عالیییییییییییییییییییییی کلمه دیگه ای پیدا نکردم
قربونت اجی جونی ❤❤❤😊
عالی بود😍🤩😍🤩😍
منم به خاطر امتحانات و درس ها سرم خیلی شلوغه درکت می کنم🥰
ممنونم ❤❤
واقعا سخته خودتم که خوب میدونی 😍
یااااا باز که منو خبر نکردی تو 😑لاقل من خبرت کنم پارت پنج داستانم اومد😆عالیییییی بود
باور کن همین الان فهمیدم تستچی نمیام امتحانامم شروع شده الان میرم پارت بعدی رو میخونم
هی هی اشکال نداره اجی شیشم اومد😅
خیلی قشنگ بود💜💜💜
منتظر بعدی میمونم💕
قربونت ❤❤❤