
سلام این تست در باره دنیای قبل آواتار
وقتی آواتار شیر شاه به هوش آمد خود دارد میان باغی زیبا دید در اون باغ کلی کلید وجود داشت آواتار شیر شاه که میدونستم کارش شروع شد اون شروع کرد با دقت تمام هزاران کلید را با هم مقایسه کردن ساعت ها این کار را انجام میداد شب شد اون کل وقت خودش را در پیدا کردن کلید از دست داده بود حالش از کلید به هم میخورد وقتی خواست کمی بخوابه نگهبان طلسم نمیزاشت دو شبانه روز گذشت و کلید پیدا نشد و شب سوم یکی از موجود های افسانه ای یعنی ماگما روی پیش اون اومد و گفت آواتار شیر شاه منتظر آفتابی بمون و برو جایی که سایت نسوزه آواتار شیر،شاه منتظر آفتاب موند وقتی آفتاب اومد بیرون حرف ماگما روی بیشتر خودش را نشون میداد آواتار شیرشاه فهمید هیچ کدام از این کلید ها سایه ندارن به جز یکی شیرشاه دوید و کلید را بر داشت و مرحلهی بعد شروع شد اول تموم شد
بعد یک در جلوی آواتار شیر شاه باز شد وقتی آواتار رفت دید تو دیو جوان و با قدرت منتظر آواتار شیرشاه بودن آواتار شیر شاه شروع به جنگ کرد تخته سنگی بزرگ به یکی از دیو ها پرتاب که دیو های جوان سنگ را گرفته و به سمت شیرشاه پرتاب کردند شیر شاه با کمک قدرت خاک سنگ را پودر کرد بعد با قدرت آتش گلوله ی آتشینی درست کرد و به طرف آن دو دیو پرتاب کرد ولی دیو ها آتش را هم محل از میان برداشتند آواتار که نمیدونست چی کار کنه به پنجه های قدرت کندی که داشت به یکی از دیو ها حمله کرد و لی دیو دوم با چوبی بزرگ به سر آواتار شیر شاه ضربه زد آواتار که حال خوبی نداشت به فکری افتاد اون دور دیو ها دیواری کشید تا برای نقشه خودش زمان بیشتری داشته باشه دیو ها با قدرت به دیوار ضربه میزند . شیرشاه از تمام قدرت خود استفاده کرد تا بتونه از تمام قدرت خود همزمان استفاده کنه اون تمرکز کرد و گلوله ای از آتش که دور ایون با آب و خاک و باد گرفته شده بود به دیو ها ضربه زد و دیو ها را کشت
در مرحلهی سوم اون کلیدی که از مرحله ی اول آورده بود را در آورد و در را باز کرد و دید که کلی حیوان باهم مبارزه میکنند بعد بلند شد و رفت با تمام حیوانات مبارزه کرد و تمام آنها را شکست داد بعد وارد مرحله ی بعد شد یعنی مرحله ای که اون باید یک کپی از خودش را شکست میداد .
بعد دوباره آواتار شیر شاه بیهوش شد وقتی به هوش اومد یه کپی از خودش را دید ولی با این تغییر که اون کپی دو برابر آواتار شیرشاه قدرت داشت وقتی جنگ شروع شد شیر شاه کپی به آواتار حمله کرد وپشت سر هم با قدرت آب به اون ضربه میزند تا جایی که آواتار شیر شاه داشت میکرد وقتی آواتار بلند شد کپی با چنگال های بزرگش به آواتار حمله کرد آواتار بیهوش شد در بیهوشی اون دید که یه موجودی که. نمیشناسه به طرف اون دست دراز کرده تا اون را از زمین بلند کنه اون موجود مادر طبیعت بود موجودی که به تمام آواتار ها کمک میکرد و از آغاز جهان وجود داشت و دو پسر به سم ماگماروی و راواروی داشت .بله درسته مادر طبیعت مادر دو موجود افسانه ای بود وقتی شیر شاه از روی زمین بلند شد وارد حالت آواتار شده بود حالت آواتار حالتی بود که وقتی یک آواتار به یک میزان درمونده بشه این حالت آشکار میشه شیر شاه میخواست کار را تموم کنه که دید کپی خودش هم وارد حالت آواتار شده منتظر ادامه داستان باشید .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داشتم رد میشدم🚶♀...
گفتم سلام کنم و قلب بی رنگ قرمز کنم❤
_ perfect⚡
اگه علاقه به آواتار داری یه سریال خیلی قشنگ اومده که اسمش هم آواتار آخرین باد افزار است اگر ندیدی حتما ببنین
حمایت....🙃
سلام من هم آواتار آنگ رو دیدم من آواتار و کورا را این داستان مال قبل آواتار های اولیه است برو فیلمش را ببین
ندیدمش حتما میرم می بینمش