خب این هم پارت جدید
لوکاس کسی نبود که به دیگران به راحتی اعتماد کنه ولی سارینا باعث شده بود که صدایی از درونش به اون بگه که میتونه بهش اعتماد کنه و حالا که روبه روی سارینا نشسته بود، کسی که از شدت تعجب نمی تونست حرف بزنه به این نتیجه رسیده بود که شاید حس درونش درست گفته و کار درستی کرده که اون را دنبال کرده. نفس عمیقی کشید و گفت : چطوره از اسمامون شروع کنیم، من لوکاس. اسم تو چیه؟ ) جوری حرف میزد انگار داشت توی پایه اول مدرسه دوست پیدا می کرد. سارینا هم از این رفتار لوکاس تعجب کرده بود هر چند توقعی از یک بچه هفت ساله نمی توان داشت. سارینا نفس عمیقی کشید. او به مراتب محتاط تر از لوکاس بود. هنوز استرس داشت ولی با نفس عمیقی که کشیده بود ارام تر شده بود. لب هاش را از هم باز کرد و گفت :( من سارینام.) بعد از این جمله هردو سکوت کردند و جو بسیار سنگین شد که برای هردو انها ازار دهنده بود.شاید منشا این سکوت از ترسشان نسبت به یکدیگر بود. گویی هردو انها تصمیم گرفته بودند تا برای مدتی از هم دوری کنند و هردوی انها زیر ان سکوت سنگین چشم های خود را بستند و ناخوداگاه بدون اینکه خودشان بدانند به خوابی عمیق فرو رفتن نداره انگار که هردوی انها را طلسم کرده بودند. فردا صبح با صدای اقای هندریت در بلند گو های خوابگاه هردو انها از خوابی طولانی بیدار شدند. سلامی کوتاه بهم دادند. هردو انها می دانستند که باید صحبت های طولانی ای در مورد ان موضوع عجیب و اتفاقات ناراحت کننده حرف بزنند ولی اول از همه سارینا باید شبیه اِما میشد تا کسی به نبود اون شک نکنه پس لوکاس روبه سارینا کرد و گفت......
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
درود ، دنبال چیزای جنایی و تر.سناک تو تستچی هستی؟ میخوام بهت اولین پیج بررسی قت.ل ها رو معرفی کنم این پیج پر از این ژانر ها است هر پستمون پر از هیجانه ما اولین پیجی تو تستچی هستیم که ق.تل ها رو براتون شرح میدیم
بیا و عضو خانواده ما شو:)))
ادمین پین؟ اگه ناراحت شدی حذف کن :))