15 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡ وی ♡ انتشار: 4 سال پیش 5,475 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام این اولین تست من هست و در مورد بی تی اس و تهیونگ هست امیدوارم لذت ببرید 💜
( معرفی ) عکس بالا شما هستین 😊☝️سلام من ا/ت هستم دختری ۲۰ ساله و خجالتی 🤭 مهربون 😇 پر ذوق 😃 و خوشمل 😍 من در سئول در کره ی جنوبی زندگی میکنم 🙃 مادر پدر من پولدار هستن 💸 و یه خواهر کوچک تر از خودم دارم که ۱۰ سالشه و اسمش ا/م هست 😜 من ۵ ساله که ارمی هستم ولی یک بار هم به کنسرت بی تی اس نرفتم 😔 و قراره اتفاق های خوبی بیوفته 😉 بایست من توی گروه تهیونگه 🤫🤭 و ارزوی دیدنشو دارم که یه چیزی بهتر از اون میشه 😉 من سه تا دوست صمیمی دارم که اسمشون ...
این خانم خوشمل میونگ هست که ۲۰ سال داره و دختری پر انرژی 🤩 مهربون 😇 و خوشمل هست 😍 میونگ هم ارمی هست ( ۵ ساله که ارمیه )
اینم سونایو هست که ۲۰ سالش هست و دختری مهربون 😇 خیلی خفن و کیوت 😎😚 اینم ارمیه ( ۵ ساله که ارمیه ) و رانندگی هم بلده 🙃
و ایشوننننننن املی ملکه ی لجبازی 😑 ۲۰ سالشه و البته به موقع مهربون 😇 و جذاب 😎 و ارمی هست شدیدددددد ( ۵ ساله ارمیه ) 😂😂😂
خب بریم سراغ داستان 👈🔥
راستی ماها از ۱۵ سالگی باهم اشنا شدیم
از زبون ا/ت : صبح از خواب پاشدم نگاهی به ساعت انداختم دیدم ساعت ۱۰:۳۰ صبح قیافت : 😴 خواب الود 🙄 که نگاهت به ساعت میوفته 🧐 نگاهی دقیق تر
😱 و سه متر پریدن تو هوا 😂 از زبان نویسنده : ما ها ساعت ۱ ظهر پا میشیم بعد کلی غرغر الکی به خوانواده دوباره میریم میکپیم میخوابیم 😂 از زبان ا/ت : رفتم دست و صورتم رو شستم اومدم پای میز که صبحانه بخورم 🥞 بعد از خوردن ساعت ۱۱:۰۰ بود رفتم به گوشیم سری بزنم که یهو...
املی زنگ زد
علامت تو ● علامت املی ■
● ( الو ؟ )
■ ( سلام ا/ت ... خوبی ؟ )
● ( سلام ... اره ممنون )
■ ( میای با میونگ و سونایو بریم بیرون ؟ )
● ( نه حوصله ندارم شما برین )
■ ( سوپرایز هم داریم هاااااا )
اهم اهم اگهی بازرگانی 😂 : خب میخواستم بگم که شما عاشق سوپرایزی اوکی ؟
● ( واقعا ؟ 😃 )
■ ( اره ... حالا میای یا نه ؟ )
● ( باشه ... میاممم )
■ ( خوبه ... ساعت ۱۱:۳۰ میایم دنبالت )
● ( باشه ... بای )
■ ( بای )
خب پایان تماس 😁
و حالا ...
تیپ که میزنی ☝️
خیلی خوشگلههههههههههه
یه ارایش خیلی ملایم 💄هم میزنی و کفش اسپرت سفید میپوشی 👟
بعد از چند دقیقه املی زنگ میزنه و میگه که بیای پایین 😄 توم وقتی میری میبینی که سونایو ماشین باباش رو اورده بعد سوار میشی ( صندرلی عقب پشت املی و کنار میونگ ) میری به همه سلان میدی و میرین از زبون ا/ت : راستی بچها سوپرایز چیه ؟ 😄 میونگ و سونایو : سوپرایزززززز ؟ ا/ت : اره دیگه ... صبر کن ببینم املی 😠 املی هم سرش توی گوشی بود که متوجه شد گندی که زده رو اورده و همه دارن نگاش میکنن 😂 بعد گفت : خب چیه اگه نمی گفتم نمی اومد 😐 بعد کلی خنده 😂 یهو ...
املی داد زد : بچه هااااااااااااااا 😃
همه همزمان : چیههههههههه ؟ 🤨
املی : فرداااااااااااااا 😆
همه همزمان : خبببببببببببب ؟ 😯
املی : فردا ... فردااااااا کنسرت بی تی اسهههههههههههههه 😆
همه همزمان : هوراااااااااااااااااا 🥳
بعد کلی هیجان رفتیم بستنی خوردیم نویسنده : ایسکریم چله چله ایسکریم چلههههههههه 😐🤏😂
من شکلاتی 🤎 میونگ توت فرنگی ❤ سونایو بلوبری 💙 و املی شاه توت 💜 رفتیم و خوردیم بعد منو رسوندن خودشونم رفتن بعد که وارد خونه شدم جیغ که اخ جونننننننننن مامان : چیه چیشده ؟ 😮 ا/ت : فردا شب کنسرت بی تی اسهههههههه مامان : بلخره بعد ۵ سال تونستی بری کنسرت 🙂 ا/ت : ارههههه مامان : باشه حالا برو لباس هاتو عوض کن ناهار بخوریم 🍝
( فردا )
صبح بلند شدم دست و صورتم رو شستم و رفتم صبحانه بخورم 🥐🍳 بعد به املی زنگ زدم تماس تصویری و گفتم که کنسرت ساعت چنده ؟ اونم گفت از ۸ شب تا ۱۲ منم گفتم باشه بعد قط کردم و به مامانم گفتم میای بریم خرید کنم واسه امشب ؟ مامانم هم گفت باشه بعد رفتیم اینجا و لباس و دامن و شلوار و به خصوص ارمی بمب خریدیم و اومدیم بیرون 😍 بعد رسیدیم خونه تقریبا ساعت ۳ ظهر بود مامانم گفت به خاطر این که دیر اومدیم نودل 🍜 میخوریم منم گفتم : من که از خدامه ناهار نودل بخورم 😏😂 بعد تا ساعت ۷ بیکار بودم و فقط به کنسرت فکر میکردم ☺ تا اینکه املی زنگ زد گفت بیا پارک ... این
لباسی که برای کنسرت انتخاب کردی ☝️ بعد رفتم پیش املی میونگ و سونایو هم بودن بعدش رفتیم رسیدیم به کنسرت بلیط خریدیم و رفتیم ردیف اول نشستیم 🤭 چند دقیقه بعد کنسرت شروع شد توی کنسرت تهیونگ خیلی مشکوک بود 🧐 همش داشت من و نگاه میکرد 😳 منم به روی خودم نیاوردم 🤐
بعدش رفتیم تا امضا و عکس و این جور چیزا بگیریم که نوبت من به تهیونگ رسید 😳 گفت : سلام منم جواب دادم گفت : اسمت چیه گفتم : ا/ت گفت : اسم قشنگی داری 🙂 منم گفتم : مرسی بعد امضا داد و عکس گرفتیم بعد گفت : همیشه خجالتی هستی ؟ گفتم : اااا چیزه ... نه ..یعنی اره .. گفت باشه فهمیدم خجالتی هستی راستی میتونی به خونه ی ما بیای برای خدمتکار من بشی ؟ نویسنده : تهیونگ جان 😐 اخه دختر به این خوشگلی بیاد خدمتکار تو بشه اخه .. عزیز دل من یکم مهربونی به خرج بده ترخدا 🧐 ا/ت : باشه حتماً با کمال میل 😊 گفت خوبه فردا ساعت ۹ صبح بیا تو : چ... چی ۹ ص..صبح 😵 باشه خوبه بعد داشتی می رفتی که گفت بیا این شماره به کسی نگو و به کسی نده باشه ؟ تو : باشه حتما خدانگه دار بعد رفتی بچه ها اومدن گفتن ا/ت مشکوک میزنی ها 😁 من : ها ... چی ...نه بابا مشکوک کجا بود اخه 😅 بعد رفتین خونه 🏰
راستی یادم رفت بگم تهیونگ شمارت رو گرفت یادم رفت ببخشید 😔 تو توی دلت : وای خدایه من حالم خوبه ؟...چرا گفت برم اونجا .... چرا قبول کردم ؟... چرا شمارم رو دادم ؟ .. چرا شمارشو داد ؟ ... وای خدا فردا ساعت ۵ صبح بیدار میشم کارام رو بکنم 😅 چی نه بابا دیگه خیلی زود بیدار شم ۸ دیگه مگه می خوام چی کار کنم اصلا چی پبوشم واییی خدااا.... واییی پس ...نویسنده : ولش کنین بابا با خودش درگیره 😁😂 بعد رفتم از همون شب لحظه شماری میکردم که فردا شه 😁 واییی خدااااا خیلی هیجان زده ام وایییییی بلخره خوابم برد و صبح که بلند شدم یه شماره ی ناشناس زنگ زد گفتم : الو ؟ گفت : سلام من تهیونگ هستم دارم میام دنبالتون من : چ...چ...چی نه خودم میام لازم نیست شما بیایین تهیونگ : نه اینجوری که نمیشه شما بگو ادرس کجاست بیام من : خب اخه باشه بیایین .... بعد رفتم دست و صورتم رو شستم لباس پوشیدم و ارایش ملایم و رفتم پایین وایستادم دیدم یه ماشین مدل بالای لوکس سیاه جلوم وایستاد اقای تهیونگ بود رفتم سوار بشم پشت ماشین گفت بیا جلو بشین 😳 منم رفتم نشستم سوار شدم و رفتیم توی راه یه سوال هم نپرسید
که گفت : میخوای بریم کافی شاپ بعد بریم خونه ؟ تو گفتی : هر جور صلاح خدوتونه که گفت : پس بریم کافی شاپ تو توی دلت : وای نه... نرو ...نرو داداش من نروووو.... خدای بهونه بیار چی کار کنم رگم حالم بده ... وای نه بعدش میبرتت بیمارستان .... وای نرو نرو 😫 بعدش رسیدین و رفتبن توی کافی شاپ تو قهوه سفارش دادی اونم مثل تو سفارش داد بعد توی دل تهیونگ : وایییی خیلی کیوتههه .... وایستا ببینم چی ... من ... م ...ن ..نه بابا عشق چیه دیگه.... چی عشق ... نویسنده : اینم خودش درگیره خیلی جدی 😐 بعد تهیونگ پرسید : چند سالته ؟ اونم گفت : ۲۰ تهیونگ : خوبه منم ۲۴ سالمه دیگه میدونی ا/ت : بله میدونم 😊 بعد رفتین خونه ی تهیونگ و اعضا وقتی رسیدی همه بهت سلام دادن توهم جواب دادی و نشستین روی مبل و تهیونگ تورو معرفی کرد و یه عالمه حرف زدین و وقت ناهار شد تو گفتی من درست میکنم همه موافقت کردن و تو رفتی توی اشپزخونه و داشتی میپختی که جیمین اومد کهداب بُخره و تو نتونستی نمک رو از بالای کمد بیاری وی یهو جیمین اومد و بهت داد و تشکر کردی اونم رفت توی دل جیمین : وای چقدر خوشگله لهنتی ... چی صبر کن ببینم الان چیشد ؟ ... من چیزی گفتم ؟.. خدایا خالم خوبه ؟ ... بخدا خودش اومد توی مغزم ... چی اومد توی مغزم ؟ نویسنده : فرزندانم ایشون دیگه رد داده رسیده به سیم اخر 😐 جیمین جان شرمنده بخدا داستانه 😐 بازم شرمنده دیگه به بزرگی خودت ببخش 😅 بعد ناهار رو اوردی همه خوردن و رفتن توی اتاق هاشون تهیونگ : ا/ت میای بریم انیمه ببینیم ؟ خیلی باحاله ا/ت : اره نویسنده : مرض اره یکم بهونه بیار بهت تعارف کنه بابا بعدش برو 😐 عجب ها 😐🤏 بعد رفتن فیلم نگاه کردن شب شده بود و یهو براق ها رفت و تو از تاریگی میترسی و تهیونگ رو گرفتی بعد که متوجه شدی چه گندی زدی گفتی : ببخشید من از تاریکی خیلی میترسم اونم گفت : اشکال نداره بعد تو رفتی بیرون رو از بالکن نگاه کنی ببینی فقط خونه شده یا کل منطقه وقتی برگشتی ...
خب ببخشید جای حساس کات کردم 😁 لطفا لایک و کامنت در باره ی داستان بگید ممنون خیلی دوستون دارم 💜 بای تا پارت بعد 👋
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
خوبه.ولی برای نوشتن باید از علامت های نگارشی بیشتر استفاده شه و همچنین باید توی نوشتن آرایه های ادبی به کار ببری.آرایه های ادبی و توصیف دقیق لحظات باعث میشه خواننده بیشتر جذب قصه شه.البته این در صورتیه که بخوای داستانت فراتر از فیک باشه.یا میتونی بزاری به عنوان یه فیک تکراری باقی بمونه...
عالی بود
آجی میشی؟
ملیکا ۱۳
اره پولدار بود ، ولی تهیونگ برای اینکه بهونه بیاره گفت وگرنه مگه تو ارمی باشی و تو پولدار ترین ادم جهان باشی نمیری ؟ میری دیگه 😐
اره من همه ی گروه هارو دوست دارم مهم تر از همه بی تی اس بعد بلک پینک ، ایو ، ایتزی ، اورگلو ، مومولند ، مامامو ، اکسو ، توایس کلاً همشون 😅
اره ولی اخه من اینجوری حسودی میکردم ولی توی داستان بعد که هنوز منتشر نشده نوشتم که جیمین چیشده 😁
دوتاشون شدن 🥳🥳🥳
بچه ها الان رفتم بنویسم نوشته بود تا ۱۳ اردیبهشت نمیتونم بنویسم 😐
بابوووووووو باشه الان مینویسم امروز یکشنبه ۲ اردیبهشت هست ببینین کی میاد من الان مینویسم
بخدا مینویسم بعد اخر های داستان مینویسه صفحه منقضی شد خب چی کار کنم 😪 ولی امشب مینویسم به خاطر شما
سلام اخه من که اسم شما ها را نمیدونم گفتم این بزارم که اسم خودتون رو بزارید روش