
"عالیه ! ولی اگه اینکارم انجام میدادی بهترمیشد ، اگه فلان بخش ازخودتو نشون بدی فلانی دیگه دوسِت نداره! نکنی اینکارو باشه؟ من خیلی دوسِت دارم اما تو فلان کارو انجام دادی! دیگه دوسِت ندارم! اگه بیشتر درس بخونی ، خودتو مودبتر نشون بدی ... تا فلان کاری که من میخوامو کامل انجام ندی دوسِت ندارم! اگه بجاش فلان کارو انجام بدیاا.. نه نه .. کسی مثلِ تو؟ آخرش یروز همه ترکت میکنن و دیگه کسی دوسِت نداره!" این جملات.. چیزهایی که برای سالها خود را محکوم به گوش دادن و باورکردنِ آنها کردم و سعی کردم تفاوت و شجاعتم را نبینم.
گویی باورم شده بود اگر هرکسی از راه میرسد و چیزی میگوید من دیگر فردِ دوستداشتنیی نیستم . گویی باورم شده بود اینکه تمامِ مدت چیزی نگفتن ،اعتراضی نکردن و حرفی نزدن برای اینکه مبادا کسی برنجد یا دربارهی رفتارش تأمل کند کارِ درستی است! اگر بقیه واقعا بفهمند چه آدمِ عوضیی هستی دیگر اطرافت نخواهند ماند ..دیگر دوستت نخواهند داشت .. واای ! اگر بدانند تو چنین حسی داری چه فکری دربارهی تو میکنند! قطعا دیگر تورا فردی درست نمیبینند! اما راستش اینگونه نبود.. هرگز اینگونه نبود؛ دوست داشتن و اهمیت دادنِ به کسی اگر در گروی این باشد که من بخشی از خودم یا تمامش را پنهان کنم ، ببخشید ولی دیگر اسمش دوست داشتن نیست!
تمامِ مدتی که درتنهاییه خودت سپری میکردم در این فکر بودم که آریی یک روز همین افرادی که اینگونه بامن تا میکنند پشیمان میشوند و مرا دوست خواهند داشت.. برپایهی همین باور حتی قدمی به جلو بر نمیداشتم و از غم و فکرِ بیش از حد روز به روز جسمم ضعیفتر میشد و بیشتر در غارِ سردِ تنهایی(نوعی از تنهایی که باعث رشد یا درمانِ شما نمیشود) میرفتم! اطراف را میدیدم و رویاهایم یکی یکی جلو میآمدند .اما آنها را سرکوب میکردم فقط برای اینکه مبادا با ادامه دادن به خودم بودن دوباره بشنوم که میگویند "فرزندِ درستی نیستی! "
حتی دیگر از دوستپیداکردن هم عاجز و خسته شده بودم... گروهی که از افراد که مدام هرکس و هرچیز را مسخره میکردند و فقط سعی بر خوب نشان دادنِ خود داشتند.. حس میکردم واقعا باید خود را آنگونه که آنها فکر میکنند اصلاح کنم! چونکه باورکرده بودم تنها با این کار میتوانم افراد را کنارِ خود نگه دارم و از آنها عشق بگیرم . اما حقیقت چیزی جز این است .. اگر در بازهای از زمان توسطِ کسی دوست داشتهنمیشوید به این معنی نیست که لیاقتِ عشق را ندارید یا اینکه کافی نیستید!شاید بعدها حتی خوشحال باشید که توسط چنین افرادی دوست داشته نشدهاید! در آخر ما انسانها ابتدای هرچیز روحی پاک و مقدس داریم که بسیار باارزش است و بعد از آن چیزی که زیباتر است ترکیبی از روح و بدنِ ماست با تمامه احساساتی که نشان میدهیم یا نمی دهیم ! طوری که لبخند میزنیم ،طوری که اشک میریزیم ، زمانی که تصمیم میگریم ببخشیم ، زمانی که گویی دوباره متولد میشویم و زمانی که متوجه میشویم "ما لایق دوست داشتن و دوست داشته شدن هستیم ، حال میخواهد هرطور بهنظر برسد!"
میاااااوو_
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فقط کاور
🥲☁️
واوو..عالی بود)
:)✨️
بینظیر بود🥺✨🤍
ممنونم🥹🤍
وایب پیجت بهشته>>
هههااایی🫠🤍
👏👏عالی
نیهیی🤍