با پارت جدید داستان پاترهدیمون با نام مبهم نمردند تا آرزوی مرگ کنند در خدمتتون هستیم
کلاس های بعدیاش میگذشتند. تقریبا میدانست باید چه کند،میدانست که با اژدهایش چه کند. تا روز مسابقه تمام نقشهاش را مرور میکرد و در تلاش بود کمترین توجه را به پیشگوییای که کرده و به گریندل والدی که وارد ذهنش شده، بکند. همانطور که کنار دریاچه مشغول بود،گروهی از مهوتوکورویی ها را دید که آن طرف دریاچه هستند. به راحتی میشد تشخیص داد که در جمع آنها فقط اریک و پروفسور چینگ چینی هستند. بقیه همه کرهای و ژاپنی بودند. قسمتی از آنها به حالت مدیتیشن کنار پروفسور چینگ نشسته بودند. سه پسر با موی تراشیده درحال شنا رفتن بودند. چند دختر،در مقابل هم ایستاده و حرکات رزمی کار میکردند. در این میان اریک درحال حرکات کششی،و یوئه درحال تمرین با شمشیر کاتایی که در دستش داشت،بود. دنیز که به آنها خیره بود،ناگهان اریک را دید که ردایش را از گردن باز کرد، و زمین انداخت. یک شلوار به رنگ مشکی،و یک تیشرت کاملا بدون آستین همرنگش به تن داشت. بجز کسانی که مشغول مدیتشین بودند، بقیه دورشان را گرفتند. حتی چند دورمشترانگی که در دریاچه شنا میکردند از آن خارج شدند و نزدیک رفتند.دنیز نیز بی اختیار نزدیک رفت و آنها را دید. اریک و یوئه در نقابل هم ایستاده بودند. هردو شمشیر های کاتانایی داشتند که درون غلاف بود. دنیز،راجر،الکس و آنجلینا را دید که نزدیک آمدند. الکس به زبان چینی چیزی گفت که فقط کلمه آخر،یعنی "یوئه" برای دنیز آشنا بود. اریک در پاسخ سخن الکس پوزخندی زد. یوئه و اریک هردو تعظیمی کردند و شروع به یک مبارزه جانانه کردند. یوئه با حملات پی در پی به سمت اریک میرفت و اریک از همه جا خالی میداد. اریک به سمت دریاچه رفت و ناگهان اندازهاش بسیار کوچک شد. اریک در مقابل آنهمه چشم تبدیل به یک ماهی کوی سیاه رنگ شد و درون آب دریاچه رفت. یوئه با عصبانیت فریاد زد《پیانزی!!》 دنیز گفت《چی؟》 الکس گفت《یعنی متقلب!》 یوئه به درون آب خیره بود.ناگهان دنیز اریک را دید که از آب خارج شد و تبدیل به انسان شده،شمشیر یوئه را از پشت گرفته او را زندانی کرد و گفت《شیدا جیا!》 الکس بلافاصله گفت《یعنی بازنده》 دنیز نفهمید چه شد،ولی در یک لحضه بسیار سریع،یوئه با پایش به زانوی اریک لگدی زد که اریک ولش کرد. یوئه دستانش را مانند یک مار گرفت و مانند نیش مار به گلوی اریک ضربهای زد. و در کسری از ثانیه،از آستین لباسش تیغ های فلزی بیرون آمدند، و اریک را به یک درخت میخکوب کردند.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
خوب بنظرتون دنیز در مقابل یه اژدها چیکار میکنه؟
_____
از تو یکی همچی برمیاد😐💔
خوشحالم تلاش هام نتیجه داده😂
ولی برای جبرانش بعدا تصمیم میگیرم!》
______
تو خرماها گردو بزارم دنیز؟
فعلا نه
《خیلی پرویی!》
_____
روح من در دنیز حلول کرده🤣
آره انگار😂
《احمق،میدونی چند بار بهت اعتماد کردم؟》
_______
اینو انصافا حق میگه
میبینی😂
《تو دست از نصف شبی گشتن برنمیداری؟》
______
یاد خودم افتادم😔🤌🏻
《سر پیازی یا ته پیاز؟خافه شو!》
______
استغفرالله
هی میام چیزی نگم
بگو بگو راجت باش
وئه هم گفت،مثل مار نیشت زدم!》
_____
از این دختر خوشم میاد
منم😉
یدونه از نارسیسیا بل خوشم میاد یدونه از یوئه
(دنیزم که بماند نقش اصلیه)
بین پسرا هم از پروفسور چینگ و الکس
از آستین ردای سنتیاش سفید رنگش که رویش طرح های طلایی بود طوماری بیرون کشید.
______
چرا طومار باید تو آستینش باشه؟😐💔
آماده نگه داشته دیگه
《با شمشیر که قطعا نه،ولی،شاید تو کاراته یه،پنج دقیقه دووم بیارم.
_______
اونم شایداااااا شایدددددد
حالا که فکر میکنم اونم نمیتونه
یه سری.....فوحش ها که...اریک خافه شو!》
_______
من نباید بخندم🤣
بخند بخند
صحنه طنزه