
پارت ۳۰ منتشر شه؟:)
یعنی چی. چرا تکون نمیخوره؟ میتونم تکون خوردن موهاشو حس کنم ولی...یکدفعه جسم سرشو برمیگردونه قیافش معلوم نیست. میگم=تو کیای؟) سرشو کج میکنه ولی صورتش تو تاریکی فرورفته دستشو میاره جلو عقب میرم و زیر شنل چوبدستیم رو سمتش میگیرم به این فکر میکنم که اگه شلیک کنم چون زیر شنلم برمیگرده بخوره به خودم؟ تکرار میکنم=رگولوس؟ تویی؟) اگه رگولوس نباشه چی؟ کی این وقت شب اینجا تو این حس و حال میشینه؟ سرفه ای میکنه و اروم میگه=آره آره خودمم..) شنلو در میارم ومیگم=لوموس) چوبدستیم نور میده سمت صورتش میگیرم و سرشو پایین میگیره و موهاش رو صورتش میریزه دستشو زیر شنلش میبره میگم=مطمعنی؟ چرا اینطوری شدی...رگو...)سرفه ای میکنه و میگه=آره دیگه گفتم...) میترسم. کاش وقتی هری گفت باهام بیاد قبول میکردم...حالا مطمعن نیستم این کیه میترسم دست بزنم بهش. میگم=اگه رگولوس خودتی چرا سرتو پایین میگیری) برای چند ثانیه چیزی نمیگه بعد میگم=سرتو بیار بالا ببینمت) کاری نمیکنه صدای نفس هاشو بزور میشنوم کمرش قوزی داره و وقتی نور میزنم شنل سیاه و پاره پوره ای پوشیده. قلبم تیر میکشه...
اروم میگم=مطمعنی خوبی؟...رگ-)یک دفعه دستاش به سمتم میاد منو کف زمین پرت میکنه و با دو دستش نمیزاره تکون بخورم چوب دستیم پرت شده ولی نورش بهمون میرسه گوشه ی صورتش رو میبینم. چشماش...فکش...رگولوس نیست...باد به موهاش میخوره و موهاش معلوم میشه پر خط و خشه چشماش خسته و خشمگینه. متوجه خطر میشم. دِ اخه لیا انقد دیوونه ای؟ منتظر چی ای مرگخواره!!!! میگم=تو کی ای!؟)سرشو اونوری میکنه و سرفه ای میکنه اگه مرگخوار باشه اینکه شنلش انقد پاره پورست هم منطقیه سختی کشیده تا بیاد تو هاگوارتز. چجوری اومده؟ تو این موقعیت هم این سوالا ولم نمیکنه. میگم=ولم کن) تکون میخورم و سفت تر بازو هامو فشار میده و ناخوناش داخل پوستم فرو میره میخوام جیغ بزنم تا شاید کسی صدامو بشنوه. شاید هاگرید بیاد شاید برگشته باشه و الان تو کلبش باشه. میخوام جیغ بزنم ولی وقتی یادم میوفته مدیرمون امبریجه و امبریجم احتمال طرف اسمشو نبره کسی کاری نمیکنه. این چیه میگم. میخوام جیغ بزنم ولی واقعا صدام در نمیاد چون وقتی میام جیغ بزنم بازوهامو بیشتر فشار میده و خفه میشم. چقد ناخون داری داداش.
میگم=برای چی ولم نمیکنی؟ تو کی ای؟) میگه=بهتره(سرفه) بپرسم تو(سرفه) کی ای؟!)میگم=من رو فرستادن بیام اینجارو چک کنم) میخنده و بعد سرفه میکنه و میگه=اونوقت کی!؟)صدای خشن و مردونه ای داره میگم=دروغ گفتم.) میخنده و میگه=خبر دارم میاد نزدیک تر و بعد میبینم چشاش گرد میشه و میگه=چقد قیافه اشنایی دا-) با پام محکم تو دلش میکوبم و باعث میشه چنگالاش(ناخوناش) از بازو هام در بیاد و دوباره محکم تر میزنم پس وقت میکنم چوب دستیمو بردارم همون لحظه دارم بلند میشم سمتم میاد و گردنم رو گاز میگیره. دندونای تیزیم داری. درد کل بدنم رو میگیره هیچقو تانقد درد نکشیده بودم. حنجرم دیگه ته تلاشش برای جیغ زندو بکار میگیره. دندوناشو در میاره و نمیتونم تکون بخورم کف زمینم چوب دستیو محکم گرفتم میاد بکشه از دستم ول نمیکنم و پاشو محکم تو دلم میکوبه و میگیره و صدای شکوندنشو میشنوم و میزنم زیر گریه. میشینه و میگه=خیر سرت، خنگ نیستم ندونم دختر سیریوس بلکی!)و لگد محکم تری تو دلم میزنه میشینه روی صندلی و با چوبدستی شکستم ور میره سعی میکنم خودمو به بیهوشی بزنم شاید پاشد رفت. ولی گیر بنظر میاد..شاید بتونم اخرین جیغمو بزنم و شاید الان یکی بشنوه.شایدم بدتر شه.
میگم=چرا اینجایی؟) میگه=مپل بابات فضولی) داد میزنم=درست حرف بزن!) با پاهاش روی دلم میکوبه میفهمم بالا سرم نشسته.چشام بستس چون باز میکنم و میبینم بهم زل زده. میگه=چیه غیرتی شدی سر بابای بدبختت؟) میگم=مشکلت چیه؟) میگه=مشکل؟) و پاشو بدرت روی دلم فشار میده و دوباره میزنم زیر گریه نمیتونم تکون بخورم میگم=مرگخواری؟)قهقه ی بلندی میکنه خیلی خیلی خیلی بلند ولی مثلکه قرار نیست صداشو کسی بشنوه شک کنه و بیاد و منو از دستش نجات بده. میگه=منتظر کسی بودی نه؟) میخنده پا میشه و میگه=نظرت راجع به این چیه؟[کروشیو])ورد شکنجه.درد.درد.درد.کل بدنم تک تک سلولام درد میگیره. خیلی بدجور. دوبار این وردو روم امتحان میکنه و همون لحظه صدای درگیری دیگه ای میشنوم. ولی نمیتونم بفهمم کیه. درد کل بدنم رو گرفته و صداها یکدفعه ناپدید میشن و تو خلا فرو میرم....
نور سبزی تو چشمم میخوره. و بعد صدای بادی میاد. اروم پا میشمو پام به چیزی میخوره. انگار یه جسمیه. هیچ صدایی نمیشنوم. کم کم که چشمام به حالت عادی برمیگرده از ترس جیغ کوچیکی میکشم. تسترا جلو پام افتاده. میشینم نفس عمیقی میکشم و تکونش میدم=تسترا!)و درد دوباره بدنمو میگیره و کنارش زمین میوفتم.دوبار شکنجم کرد طبیعیه در داشته باشم. بعد بیدار میشم اینسری هوا داره روشن میشه و بالای سرم چند نفرن. اولی رو که با صداش تشخیص میدم هرماینی=پرفسور!!!اینجان...تسترا آپرل یعنی چیز...اَپرل هم اینجاست...پرفسور!!!)صدای قدم هایی میشنوم سعی میکنم چشمام رو باز کنم سنگینه دست سردی روی گردنم میاد تا ضربانمو چک کنه سرفه ای میکنم هرماینی جیغ کوتاهیی میکشه و میگه=زندست!!!!) دست از روی گردنم برداشته میشه میفهمم که هرماینی پیشم میشینه میگه=خوبی؟!؟!؟) سرفه میکنم و درد دوباره بدنمو میگیره و بیهوش میشم....صبح روز بعد توی درمانگاه بیدار میشم چشمام رو باز میکنم کار سختی نیست زیاد. یکم پلکام سنگینی میکنه ولی اهمیت نمیدم میخوام بشینم ببینم چیشده نمیتونم. بعد میفهمم که مراینی کنارم روی صندلی خوابش برده اروم صداش میزنم و سرفم میگیره صدامم در نمیاد ولی با همون صدای کم هرماینی از خواب میپره و میگه=خوبی؟!؟!؟لیا)میزنه زیر گریه و بغلم میکنه و میگه=وای. باید تعریف کنی چیشدی) ازون طرف میفهمم رون و هری میان رون با لبخند و هری با چهره ای نگران رون میگه=البته که هرماینی بزار حال لیا اول خوب شه) دستمو روی گردنم میکشم و میفهمم که کلی چسب زدن بهش بازو هامم همینطور هرماینی توضیح میده=خانم پامفری نمیدونست باید چیکار کنه چون نمیدونست چیشدی باید بگی تا دارو بده جای زخما چیبود؟ رگولوس رو دیدی؟)میگم=تسترا خوبه؟) هرماینی اخمی میکنه و میگه=علاعمش بدتر از توعه...خانم پامفری امید زیادی ند-)میگم=چیمیگی؟!) میشینم و میخوابونتم
میگه=اروممم تو باید برای ما توضیح بدی چیشده تا-)میگم=میشه برین بیرون...باید با هری حرف بزنم) هری بهم نگاه میکنه میگم=لطفا)دوتاشون به سرعت بیرون میرن توضیح دادنش برام سخته. همه چیو هر اتفاقیو مو به مو براش تعریف میکنم و وقتی به بخش شکنجه میرسم میگه=چی؟!شکنجت کرد؟!)میگم=دوبار..بعد دفعه دوم نفهمیدم چیشد ولی فکر کنم با تسترا درگیر شده بود.) هری دستمو فشار میده و زیر لب به مرگخوار فوش میده. به تسترا نگاه میکنم .اگه بهوش نیاد چی؟ هری میگم=حالا میگی رگولوس نامرو زده بوده یانه؟)میگه=راستش به اسنیپ گفتیم گفت که رگولوس زده ولی نتونسته که بیاد باید قضیرو بهش بگی... باید بدونه) میگم=میشه تو بگی) میگه=بامن مشکل داره میارمش خودت بگو) و بعد ۵ دقیقه اسنیپ به سرعت کنارمه. براش توضیح میدم نه به دقیقی که برا هری توضیح دادم ولی با اطلاعات کافی. چشماش فقط گرد شده و به بازوم گردنم و بعد بدنم نگاه میکنه و میگه=به پامفری نگین خودم بهت معجون میدم نباید بفهمه) میگم=امبریج میفهمه نه؟)میگه=میگیم رفتی جنگل با خانوم اَپرل و بعد اینجوری شد) میگم=تسترا اگه بیدار نشه چی؟) چیزی نمیگه در عوض یک ساعت بعد با معجون پیشم میاد و وقتی پامفری بیرون میره معجون هارو به خورد من میده بهم میگه که بهتره تو اتاقم استراحت کنم تا امبریج بهم مشکوک نشه تا اتاقم کمکم میکنه و بعد روی تخت دراز میکشم هرماینی سر کلاسه حیوانات جادوییه. فکر به تسترا ولم نمیکنه. خوب میشه؟ بعد وقتی یادم میاد که نور سبزی که دیدم ممکنه اواداکداورا بوده باشه و ....مرده؟اگه مرده بود که میفهمیدن وای.در اتاق زده میشه میگم=کیه؟!)صدایی نمیاد. یادم میوفته اینکه چوبدستیم شکسته رو به کسی نگفتم. وای. دوباره در زده میشه دوباره میپرسم=کیه؟!) پا میشم اروم میرم سمت در و میله ای که پشت دررو دستم میگیرم و امادم در باز میشه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
درحال راه اندازی کمپینی برای حمایت از دریکوعم ک پارتاش انقد کمه🗿💔
اره بچم مظلومه
هوای بچرو داشته باشش😭
چشممم
فدات شممم
پارت بعد لطفا
اوکی:)
عالییییی بودددددددددد فقططط تورو خدااا لیا رو به دریکو برسونننننن
مرسیییی
ام دیگه اونش رو میفهمین
از زمانی که تسترا اومده تو داستان نمیدونم چرا ولیی دلم میخواد کاش درباره ی تسترا و لیا بود نه لیا و دراکو😂
واااییی😂😭😭
شاید چون تست گذاشتم قیافشو گفتم
الان اینو گفتی خودمم دلم خواست درمورد تسترا و دریکو میبود😂😂
یکی دیگه که میگه لیا و تسترا برن باهم توکه میگی لیا دریکو برن باهم منی که کلا یچیز دیگه تو ذهنمه🤣🤣
خوبه هاا. دریکو و تسترا هم بنظرم به هم میان.😁
ها؟ مگه داستان درباره ی لیا و دریکو نیست؟ پس چی تو ذهنته😂 نکنه میخوای دریکو رو به هرماینی برسونی؟😂😂
آره داشتم فکر میکردم دریکو هم به تسترا میاد نمیدونمممم هنگ کردم😂
چیزی که تو ذهنمه کلا یچی دیگس هنوز کسی حدس نزده😭
یعنی قرار نیس دریکو به هرماینی برسه؟😂
خب پس لیا قراره به رون برسه ،مطمئن شدم...
**شیپ های بسیاررر سمی**
نههه
نمیگم
بزا ببینیم چی میشه😭😂
هممم
اوکی میبینیم چی میشه
**در حال سکته کردن از کنجکاوی...**
♡♡
هعی...
عالیی بوددد:)
مرسییی
عالی بود 💗
مرسی♡♡
یسوال
تسترا و لیا...؟
هان؟😂😭
متوجه منظورت نشدممم
منظورم اینه از هم خوششون میاد؟
اممممممممممممممم نه زیاد اونجوری🥲
عع
آره بابا
من فک کردم..
نهه🤣🥲
عع خب چراااا
یعنی دوست داشتی تسترا و لیا از هم خوششون بیاد؟💀😂
ارعههه😂
این هرماینی همس میگفت عاshق اون شده گفتم شاید خبراییه..
شاید داستان gیه😂
نههه من اینهمه داستان نوشتم تهش طرف چیز شه😂😭
صبر کن به بخش عاشقانشم میرسیم(بخش مورد علاقم)
خب به من چههخ
تو خودت داشتی چیزش میکردییبییی
عاشقانه با دراکو؟
"چیزش میکردی" یعنی چییی کمک😂😭
نمیشه که اسپویل کرد🤫
بابا تو خودت گفتی طرف چیز شع منم گفتم چیز دیگههه
میدونم دارم شوخی میکنمممم☹️😂
الان یکاری میکنی جدی چیزش کنم داستان کلا تغییر کنه😂🤣
وای ارهه بکننن
به هم میاننن
آخه این هنمه پسر اوردم تو داستان حیفه😭😂
جررر راست میگی😂
😂😭
عالی بود
مرسیی
خیلیییی خوب بود این پارت
تسترا نمیرههه☹️
مرسیی
دبگه دیگه
امتیاز میدم
چی؟
فالوم کن امتیاز بدم
بیا فالوت کردم امتیاز نمیخواد داداش بک بدی کافیه😂