من توی معرفی داستان خوب نیستم اما با خوندن داستان میتونید متوجه داستان بشید 😂😂😂😂🙏🙏🙏
یک خانواده چهار نفره به اسم خانواده استرنج آدم های عادی بودند ، ولی پنج سالی میشد که هنگام نقل و مکان به طرز عجیبی وارد یک جهان دیگری شده بودند ، آن جهان پر از نیمه انسان هایی با قدرت تغییر شکل دهنده بود.
خانوداه استرنج وارد کشوری به اسم الدریدا و در یکی از شهر های آن به اسم الدوریا شده بودند ، و در آن کشور فقط گرگینه ها زندگی میکردند ، انسان هایی که گوش و دم گرگ مانند داشتند و خانواده استرنج با خانه خانواده چهار نفره گرگینه که آنها هم درحال نقل مکان بودند ، یک خانه دیوار به دیوار را پیدا کردند و به مدت پنج سال باهم در آن خانه زندگی میکردند تبدیل به یک خانواده هشت نفره خوبی شده بودند.
رابین پسر کوچک خانواده استرنج با موهای سیاه و چشمانی سبز فقط ده سال سن داشت در یک اتاق روی تخت نرم و گرمش خوابیده بود ، آفتاب از پشت پرده پنجره روی صورتش تابیده بود باعث شد از خواب ناز بیدار شود ؛ رابین استرنج چشمانش را مالید و روی تخت نشست و به خاطر خواب آلودگی احساس گیجی بهش دست داد و غرلند کنان گفت:(( اه لعنت به این آفتاب نمیزاره یکی دو دقیقه بخوابم)) دورباره دراز کشید و پتوی پارچه ای سفید را روی صورتش کشید تا آفتاب چشمانش را اذیت نکند.
دختری ده ساله که موهای قهویی و چشمان آبی داشت ؛ گوش و دم گرگ مانند هم داشت اسمش ریرا بود.
ریرا تازه از خواب بیدار شده بود و لباس خواب گلی گلی بر تن داشت و موهایش ژولیده بهم ریخته شده بودند ، ریرا خواب آلود بود خمیازه ای کشید و بلند شد. دمپایی صورتی خرگوشی اش را پوشید به سمت اتاق رابین که در چوبی داشت رفت و چند باری در زد
- هی رابین زود باش بیدار شو امروز قرار بود از والیدن هامون اجازه بگیریم تا بریم افتتاحیه کتابخونه رو ببینیم یادت میاد
رابین با شنیدن این حرف هول کرد و با صورت روی زمین چوبی افتاد
- این یکی حتماً جاش میمونه
رابین از اتاقش بیرون آمد و خمیازه ای کشید:(( حتماً
توی این ساعت باشه نمیشد ساعت سه ای چهاری چیزی
میبود)) ریرا با شوخی خیلی محکم به پشت رابین زد
گفت:((اینقدر غر غر نکن بیا بریم وگرنه دیر میرسیم ها))
رابین و ریرا لباس هایشان را عوض کردند و به نوبت وارد
دستشویی شدند ، صورتشان را شستند و کمی مسواک زدند.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
چرا پارت بعد رو نکیدی؟ داستان به این خوبییییی
ببخشید که کلی طول کشید نصفش مونده فردا تکمیل میشه 🙏🙏🙏😎😎😎♥♥♥♥
خداروشکررررر اگه بدونی چقدر منتظرم 😆
داستان جالبیه
ناظر بودم🤍🫶