
رها هستم از اهواز
از زبان مرینت: که دیدم تیکی تو فکره. ازش پرسیدم هول شد و گفت چیز خاصی نیست. یک ماه بعد: توی این ۳۰ روز مرینت کاملا خوب شده و کامینی هم تو خونه مرینت اینا زنده گی میکنه و اون نوار ویدیو ها الان دست مرینت ان و مرینت هویت مایورا و هاک ماث رو فهمیده. از زبان مرینت: بیدار شدم وشاد شنگول رفتم صورتمو شستمذ.خودمو تو اینه نگاه کردم و یاد این افتادم که چون ادرین بهم خیانت کرد دیگه نمبخواستم با کسی باشم و به اون موقع ی خودم خندیدم و تصمیم گرفتم از زندگی نترسم بخاطر یه ادم بی ارزش و رفتیم توی هال و صبحانه خوردم. بعد پرسیدم: بچه ها نظرتون چیه هفته ی دیگه بریم پاریس؟ همه موافقت کردن. منم رفتم تو اتاقم. تصمیم گرفتم قدرت هارو ارتقا بدم. تیریکس و الیا رو صدا کردم و گردنبند الیا رو اوردم و روش یه ورد خوندم(آزارا متازا ارتقا البیه تیریکسیه تابری الیا) بعد معجزه گر درخشاد بعد دادم الیابعد که تبدیل شد روی نوک فلوتش یه هالت تیغه مانند اومد(عکس این قسمت کپی ممنوع طراحی خودمه) بعد میتونست ۳ بار از سراب استفاده کنه و به حالت عادی بر نمیگشت الیا گفت...
گفت فوق العاده است. بعد معجزه گرشو گذاشتم تو جعبه بعد گفتم فلوف بیاد و الکس هم صدا زدم بعد ورد خوندم (ازارا ارتقا بتازا فلوفه بتیا الک) بعدم سندی و کامیلا و خلاصه همه ارتقا داده شدن و منم خیلی خوش حال بودم

خلاصه هر کسی واسه ی صلاحش یه تیغه و خنجر اومد و از قدرتش هم ۳ بار استفاده میتونه کنه و محدودیت زمانی نداره. تمام شد مرینت رفت ناهار خورد و رفت بیرون خرید. از زبان مرینت: میخواستم واسه تیکی پارچه بخرم چون فردا تولدش بود خواستم پارچه بخرم و تا یه چیزی طراحی کنم داشتم راه میرفتم داشتم میوفتادم که یه نفر گرفتم ازش تشکر کردم بعد گفت: میتونم اسمتونو بدونم؟ مرینت هم خودشو معرفی کرد. مرده گفت: منم آریسته هستم. پسر شهردار پاریس. مرینت گفت خوش بختم و پارچه خرید و برای تیکی یه لباس دوختم(عکس پارت) و کادوش کردم. فردا صبح:
از زبان تیکی یه روز قبل: وقتی مرینت رفت منم رفتم حمام و اومدم بعد لباس عوض کردم اومدم بیام دیدم در قفله منم منتظر موندم مرینت بیاد چون کیلید دست مرینت بود و منم اتاقم با مرینت یکیه. از زبان مرینت: من رفتم و کیلید اتاقمو دادم الیا. از زبان الیا: مرینت رفت منم وقتی تیکی حمام بود در اتاقو قفل کردم هممون رفتیم بیرون اما یه ادم خریدیم نگهبانی بده دزد نیاد. از زبان الیا: تو راه من یه گردنبند خوشگل دیدم بعد خریدم.دوسو و نورو باهم یه پا بند گرفتن پلک هم یه خرس عروسکی خرید و تصمیم گرفت که تزئینات رو خرید زیگی و دیزی باهم یه کفش خریدن بقیه هم دیگه جدا جدا نخریدن بقیه کلا باهم نفری ده تومن گذاشتن که جمعا شد ۱۲۰ تومن گذاشتن که بدن مرینت عوضش کیک درست کنه اما از طرف خودشون باشه

از زبان مرینت: ما و دخترا همزمان رسیدیم و وسایل هارو گذاشتیم تو انباری و منم رفتم درو باز کردم و از تیکی عذر خواستم و توی شربت تیکی شربت خواب اور ریختم و زود خوابید و تا اوم موقع هدیه هارو کادو کردیم مرینت هم اون لباسه رو دوخت و بچه ها پولاشونو دادن مرینت و اونم یه کیک (عکس پارت) درست کرد و گذاشت تو یخچال تو انباری و بقیه هم خوابیدن
تمام شد
نظر نشه فراموش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (8)