
اول از همه سلام دوما باید بگم گند زدم برداشتم تست رو شخصی کردم خاک تو گورم برای اینکه بقیه تست ها رو ببینید لطفا دنبال کنید تا براتون بیاد 😭
آلیشا به مامورها اشاره کرد که از اتاق برن بیرون 🥺 بعد رفتن مامورها رو به روی من نشست و گفت : میدونم ناراحتی پدر تو قربانی شده قربانی این کار کثیف رفتار اخلاق همه چیز و همه چیزش عوض شده اما با اینکارش تو رو از دست میده میدونی چیه سازمان اونو روانی کرده پدرت تمام زندگیش شده سازمان 😨 به بودن یا نبودن تو توجه ای نداره فقط و فقط برای پول تلاش میکنه 😱 رز : پدرم نگفته بود تو سازمان کار میکنه میگفت یه مامور مخفیه 😳 آلیشا پوس خندی زد و گفت : تو رو هم گیر آورده تو اگه بمیری خیلی دیر متوجه کارش میشه یعنی الان اصلا فکر و ذکرش تو نیستی فقط و فقط BTS کشتن اونا برای اون خیلی ارزشمنده 😔 رز : اما اونا خیلی خوبن با اینکه فنشون نیستما اما مثل برادرام دوسشون دارم 🥺🥺 آلیشا : واقعا نمیدونم باید چی بگم اما اگه نکشمت خودم به دردسر میوفتم 😫
رز از ترس آب دهنش رو قورت داد و گفت : واقعا منو میکشی ؟ آلیشا : دیوونه شدی من مگه چقدر بی رحمم که تو رو بکشم 😶 اونم دوست صمیمیم ❤️ رز : آلیشا آلیشا خوب چرا با ما فرار نمیکنی یه زندگی بهتر داشته باشی سازمان هیچ کمکی برای تو نداره 😔 آلیشا : حرفت درسته اما من هیچ کس رو ندارم سازمان مثل خونه منه من نمیتونم از اینجا برم اگه فرار کنم منو میکشن هر جوری که شده 🥺 رز : آلیشا ... ( موبایلش زنگ خورد ) خب بریم اونجایی که شوگا رز رو دید که دارن میبرن 😁 شوگا : بعد رفتن رز به طبقه بالا رفتم چیزی به دلم نَشست تصمیم گرفتم برم پایین تا لباس هایی که رز خریده بود رو بخرم تا باهم آشتی کنیم
بعد برداشتن وسایل از مغازه زدم بیرون که خورد به یه نفر و تمام وسایل ریخت زمین باورم نمیشد تمام وسایلی که رز برداشته بود برای من بودن 😳 خدای من چقدر ناراحتش کردم حتما میرم ازش عذر خواهی میکنم 😢 که از طرف در پاساژ صدایی اومد وسایل رو توبغلم جمع کردم و به سمت صدا رفتم باورم نمی شد رز رو گرفته بودن 😣 خیلی بی سر و صدا به من نگاه کرد و من بغض کردم با رفتن رز با سرعت از پاساژ بیرون زدم با دیدن ماشین رز سوار ماشین شدم و به سمت هتل رفتم ماجرا رو برای اعضا تعریف کردم و قرار بود همه از هم جدا بشیم تا پیدا کردنمون سخت تر بشه وارد اتاقم شدم تا وسایلم رو بردارم که با دیدن اسکیت برد رز بغض شدیدی گلوم رو گرفت با دستم گلوم رو فشار دادم و یه قطره از اشکم روی زمین 😥😥😥
وسایلم رو برداشتم و اسکیت رز رو توی چمدونم گذاشتم از اتاقم بیرون زدم و به سمت بیرون هتل رفتم به سمت آسانسور شدم و با دیدن قیافه جونگ کوک یکم خوشحال شدم . شوگا : حالت خوبه ؟ کوک : رز .... چه بلایی سرش میاد 🥺 شوگا : بغض کرد . من نمیدونم واقعا نمیدونم همش تقصیر من بود اگه سرش داد نمی کشیدم بخاطر دو دست لباس حداقل اون الان جونش در خطر نبود 😔 کوک : اتفاقیه که افتاده امیدوارم براش اتفاقی نیوفته ( در آسانسور باز شد ) شوگا بیرون رفت و بعد کوک بقیه بچه ها بیرون ایستاده بودن و منتظرشون بودن با دیدن اونها سوار ماشین شدن و راه افتادن 😢 جین و جیمین توی ماشین رز بودن و جیمین رانندگی میکرد تو ماشین اعضا تهیونگ رانندگی میکرد کوک موبایلش رو برداشت و با جیهوپ تماس گرفت بعد پرسیدن حالش به جیهوپ گفت که هر چه زودتر برگرد پیش پدر و مادرش البته برای زمان موقت و دلیلش رو براش توضیح داد . زخم جیهوپ خوب شده بود و میتونست مرخص بشه برای همین کوک بهش گفت تا فعلا پیش پدر و مادرش باشه جای اون امن تره ❤️❤️
بعد قطع کردن موبایلش به صفحه گوشی نگاه کرد و گفت ساعت ۱۰ شبه بنظرتون بهتر نیست امشب رو توی بوسان باشیم تا بعد ؟؟ تهیونگ : حتی اگه روز هم بود نمی تونستیم از شهر بیرون بریم اون دختر بیچاره اونجا گرفتار شده بعد اونم بخاطر ما چطور وجدانمون اجازه میده تو این شهر تنهاش بزاریم ( تهیونگ مهربان میشود 😁 ) نامجون : چرا باهاش تماس نمیگیرید موبایلش که پیششه ! شوگا : من تماس نمیگیرم هر کی دوست داره تماس بگیره 😔 کوک : خودم زنگ میزنم ترسو 😒 کوک شماره رز رو پیدا کرد و به سمت راست کشید تماس گرفته شد و منتظر شد تا جواب بده . خب حالا بریم پیش رز 😍
گوشیم زنگ خود و دست توی جیب شلوارم کردم شماره ناشناس بود جواب دادم . بعد شنیدن صدای کسی که باهام تماس گرفته خوشحال شدم کوک بود ❤️ رز : کوک تویی ؟ حالتون خوبه جاتون امنه ؟ کوک : رز تو خوبی سالمی ؟ ما همگی خوبیم فقط نگرانتیم 🥺 رز : نترسید حالم خوبه 😊 کوک : میتونیم بیایم دنبالت ؟ رز : نمی تونم اگه فرار کنم دوستم کشته میشه 😢 کوک : الان میخوای چیکار کنی ؟؟ رز : شما برید از بوسان برید بیرون بابام دنبالتونه فرار کنید 🥺 کوک : پس تو چی ؟؟ رز : نمیدونم اگه فرار کنم دوستم کشته میشه واقعا نمیدونم نمیدونم چیکار باید بکنم 😥 برای همیشه از شهر خارج بشید برید یه جای دیگه هوفففف نمیدونم اصلا خون به مغزم خطور نمیکنه ولی ممکنه دیگه هیچ وقت نبینمتون 🥺🥺 کوک : چرا چرت و پرت میگی اصلا لازم نیست ما بدون تو هیچ جایی نمیریم 🥺 ( آلیشا گوشی رو از دست رز گرفت و گفت ) آلیشا : به آدرسی که پیامک میکنم تا ۳۰ دقیقه دیگه بیاید رز رو بهتون تحویل میدم ❤️
کوک : باشه . آلیشا : فعلا و قطع کرد 😌 کوک : عجبا نذاشت یه خدافظی کنما چه بی ادب 😒 رز : آلیشا چی داری میگی حالت خوبه بابا میمیری 🥺 آلیشا : رز خودمم نمیدونم چم شده فقط از اینجا برو . رز : خدای من ( دستش رو گذاشت و روی دست آلیشا و گفت : خواهش میکنم کاری نکن که بعدا پشیمون بشیم باشه 🥺 آلیشا : نگران نباش حالا بیا از اینجا ببرمت بیرون 😓 رز : ممنونم . رز همراه آلیشا رفت بیرون یکی از مامور ها اومد سمت آلیشا و گفت : رئیس اجازه خروج دخترشون رو ندادن 🙄 آلیشا : مگه خودشون دستور نداده بودن بکشم مگه اینجا میشه باید ببرمش بیرون تو هم لازم نیست بیای خودم میکشمش 😒 مامور : اما خانم ... آلیشا : عجب خریه ها میگم لازم نیست تو بیای فهمیدی 😒 مامور : بله خانم 🤓 آلیشا : خوبه ، هی تو بیا بریم . رز : چشم ☹️ ( بابای رز از دوستی آلیشا با رز خبری نداره 😉 )
رز و آلیشا از ساختمون بیرون اومدن بیرون و آلیشا به رز گفت : گوشیت رو بده تا آدرس رو بدم تو بدو برو سوار ماشینم بشو میام . رز : بابت همه چیز ازت ممنونم 🌸 آلیشا : دلم برات تنگ میشه مواظب خودت باش 🥺 رز : اگه نجات پیدا کنم میام ببینمت ❤️ آلیشا : برو . رز رفت و آلیشا گوشی رو روشن کرد و به کوک پیامک داد : آدرس یه رستوران توی داخل شهر بود راهش نزدیک نبود پس باید با سرعت زیادی میرفتن 😩 آلیشا پیامک رو فرستاد و زیرش نوشت : گوشی رو میشکونم تا رد رز پیدا نشه فقط خودتون رو زود برسونید . بعد شکوندن گوشی به سمت ماشین رفت و سوار ماشین شد سوئیچ رو انداخت و شروع به روندن کرد سرعتش متوسط بود و دقت و هوشش بالا 😇 توی راه به رز گفت : معلومه دوسشون داری مگه نه و خنده کوچیکی کرد 🙃 رز : معلومه چون اونا واقعا مهربونن ❤️❤️
آلیشا : خدا از این دوستا به ما هم بده 😄 رز : یعنی من خوب نیستم اصلا تیکه خوبی نبودا 😐 آلیشا : نه بابا تو یدونه ای اونا زیادن 😂 رز : دلیل خوبی نبود 😂 آلیشا : از دست تو ☺️ ۲۰ دقیقه بعد آلیشا و رز رسیدن و وارد رستوران شدن رستوران شلوغی بود با اینکه ساعت ۱۰:۳۰ بود 😅 آلیشا و رز یه میز رو انتخاب کردن که کنار شیشه بود آلیشا گفت : رز میتونم ازت یه خواهشی کنم 🙏🏻 رز : اره چیزی شده ؟ آلیشا : میدونی ممکنه این آخرین باری باشه که هم دیگه رو میبینیم میشه برام یه کاری کنی 🥺 رز : این حرفا چیه منو داری ناراحت میکنیا 🥺 آلیشا : میشه این کار رو برام انجام بدی یا نه ؟ رز : اره انجام میدم 🥺 آلیشا : این آدرسی که مینویسم رو پیش خودت داشته باش . راستش خواهرم و مادرم توی دئگو هستن از ترس سازمان اونا رو اونجا بردم ممکن بود هر لحظه خطر تهدیدشون کنه و من خیلی نگرانشونم اگه برام اتفاقی افتاد حتما پیششون برو ( برگه رو تا کرد و توی دست رز گذاشت ) بغض گلوش رو گرفته بود جوری که چشماش مثل خون شده بود 🥺🥺
بازم از همه عذر خواهی میکنم شرمنده ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام به نارنگی🙂💕
عالی مثل همیشه💜
و یه عذرخواهی ببخشید من کامنت ندادم😔وضعیت خوبی ندارم🙂💔
مشکل بابای رز با بی تی اس چیه مگه بچه هام چیکار کردن که میخواد بکششون 🤒
بهش پول دادن دیگه اونم پول خیلی زیاد 😁
سلام آجی خدایی چرا خبر نمیکنی منو😑پارت بعد اومد تو تستام خبرم کن اوکی؟ بعد امممممم چی خپاستم بگم خدایاااا😐ولش 😑خبر یادت نره
سلام اجی ببخشید فک کردم داستان برات جذابیتی نداره که نیومدی بخونی چشم حتما بهت خبر میدم ☺
عه عاجی😒😒😒😒😒😒من شدید پیگیر داستانتم اولین آجی که تو تستچی داشتم تو بودی❤تو خیلی مهربونی و داستانمم میخونی منم بخاطر این نمیخونم😊بخاطر این میخونم که داستان قشنگیه و از نظرم جذابیت خاصی داره😊😇
خیلی عالی بود آجی💜💜💜💜
منتظر بعدیام ^~^
مرسی 💗💗🥰
دو روز دیگه میاد 😁
خداااااا عالی بود
ممنونم اجی جون ☺☺
آجییییی عالی بودیییی🍫
شوگولاتم عذاب وجدان داره😿🥺
منتظر پارت بعد هستم🍫😻
داستانتو معرفی کردم😻
ممنون اجی 😍😍
ممنون که معرفی کردی 😘😘
عالی بود 😍❣️🖤❣️🖤❣️💜💜💜💜
ممنون ❤☺☺☺☺💗🌷
وای عالی بود🤩😍🤩😍
بی صبرانه منتظر پارت بعدم🥰🤩
مرسی اجی جونی ❤❤❤💗💗