
درود به تویی که روی تست من کلیک کردی در ادامه پارت کوتاهی که قبلا قرار دادیم حتما اول به اون سر بزنین.
با صدای یه سمفونی جدید و متفاوت از خواب بیدار شدم.. صدای جیک جیک پرنده ها و صدای ماشین های توی خیابون. از نور آفتابی که از پنجره اتاق میتابید فهمیدم که بارون باید متوقف شده باشه و طوفان هم تموم شده. بلند شدم و همونطور که چشمامو میمالیدم دنبال گیتار گشتم. نبود. حتما مامان یا کایل برش داشته بودن. با بی حوصلگی لباس خوابمو عوض کردم و کاپشن کایل که یه گوشه افتاده بود رو توی اتاق خودش انداختم. وسایلم رو جمع کردم و کیفم رو روی شونه ام انداختم و زدم بیرون. امروز..اولین روزم توی مدرسه جدید بود و هیچ ایده ای نداشتم که چه اتفاقی میخواد بیوفته. سوار اتوبوس که شدم سعی کردم از تماس چشمی با بچه های همسن و سالم که حتی یدونه اشون رو هم نمیشناختم خودداری کنم. یه گوشه کنار پنجره نشستم و به بیرون خیره شدم. خوب گوش دادم.. به صدای چرخ های اتوبوس که روی جاده کشیده میشد و صدای ماشین های دیگه. بوق های گاه و بیگاه و دست انداز های متعددی که توی راه بود.. به همشون با دقت گوش کردم
بلاخره وقتی اتوبوس متوقف شد بیرون اومدم..به ساختمون مدرسه ی جدیدم نگاه کردم. آب دهنمو قورت دادم و همراه با بقیه وارد شدم. سعی کردم به هیچ چیز نگاه نکنم و در عوض.. بهشون گوش بدم. به صدای زنگ، صدای خنده ی بچه ها و صدای کفش ها روی زمین، صدای حرف زدن معلم ها و صدای باز و بسته شدن کمد ها. به همه چیز خوب گوش دادم شاید بتونم خیلی زودتر از چیزی که ممکنه به این محیط جدید عادت کنم.
یکم طول کشید تا کمد خودم رو پیدا کردم. درشو باز کردم و پشت درش با یه اینه ی کوچیک مواجه شدم. به چهره ی آشنای خودم توی آینه نگاه کردم. چتری های مشکیمو صاف و مرتب کردم و وسایلم رو گذاشتم. تمام کلاس های اون روز مزخرف بودن. انگار هیچ جذابیتی نداشتن.سعی میکردم به هر چیزی که میبینم گوش بدم. بلاخره خسته شدم و از کلاس جیم شدم بیرون. میخواستم یکم بیشتر تو مدرسه بگردم و با جاهای مختلفش آشنا بشم. چشمم به راهنمای کوچیکی که توی راهرو بود خورد و به سمتش رفتم. کارگاه هنر-کارگاه موسیقی طبقه دوم. به هیچ چیز فکر نکردم و هرچی توان داشتم توی پاهام جمع کردم و به سمت پله ها دوییدم
به کارگاه موسیقی رسیدم. صدای گیتار میومد،یه نفر داشت تمرین میکرد.. در نیمه باز بود پس با احتیاط وارد شدم. یه دختر نسبتا قد کوتاه، با موهای کوتاه طلایی و کفش های ال استار مشکی، یه پیرهن سبز چهارخونه و آرمی از گروه بیتلز روی یه صندلی پایه کوتاه چوبی نشسته بود. چشماشو بسته بود و با گیتاری که توی دستاش گرفته بود تمرین میکرد.. با شنیدن صدای در، تمرینش رو متوقف کرد و چشمای آبی کمرنگش رو باز کرد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بیا منو از اینجا جمع کن که بمردم
عشقم
واییییییییییی ترو خدا پارت بعدو بزارررررررر
همین کامنت ها به ما انرژی میده. چشم حتما ❤️