
درود به همه ی عزیزانی که روی تست من کلیک کردین. این فقط یه داستانه..
شب سردی بود و باد وحشتناک میوزید . قطره های درشت بارون مدام به در و پنجره اتاقم کوبیده میشد. اتاقم گرم بود اما نه اونقدر گرم که کاپشن کایل رو نپوشم. خب.. درواقع بخاطر سرما نبود. بیشتر بوی برادر بزرگترم بود که دوست داشتم بپوشمش. آستینای کاپشن از دستام بزرگ تر بود و همین گشاد بودنش بود که بهم احساس آرامش و امنیت میداد. مخصوصا تو همچین شبی که بیرون..سرد و تاریک و یخ زده بود. صدای تیک تیک ساعت، صدای بارون، صدای جیرجیرک ها و صدای ترق توروق آتیش بخاری دیواری همه و همه یه ریتم قشنگ میساخت. ریتمی که دلم میخواست باهاش بزنم و بخونم..دوست داشتم منم جزوی ازین سمفونی فوق العاده باشم
عاشق این موسیقی طبیعی شده بودم.فکری به سرم زد و.. سمت اتاق کایل خزیدم. فقط امیدوار بودم از بوی جوراب و همه ی خوراکی هایی که ممکن بود کپک زده باشن خفه نشم.نفسم رو حبس کردم و دستگیره در رو کشیدم..صدای خر و پف برادرم از سمت تختش میتونست خرس رو هم از خواب بیدار کنه.توی تاریکی کورمال کورمال دنبال چیزی که میخواستم گشتم. پام روی سیم کامپیوتر سر خورد و نزدیک بود بیوفتم و سروصدا تولید کنم.. اما نه.. خواب کایل سنگین تر ازین حرفا بود. بلاخره لابلای اشغال های اتاقش دستم به سیم گیتارش خورد. لبخند پیروزی بزرگی زدم و گیتارشو برداشتم. پیک گیتارش باید یه جایی همین جاها میبود. چشمام دیگه به تاریکی عادت کرده بود پس سمت میزش رفتم و با چشمام گشتم. یه چیزی روی زمین برق میزد پس سریع پریدم تا برش دارم.. آخ!قطره ی درشت و براق خون روی انگشتم میدرخشید..فقط یه تیکه شیشه بود! بیخیال پیک شدم و پاورچین پاورچین از اتاق بیرون رفتم که البته.. اگر میدویدم هم فرق چندانی نمیکرد. درو با صدای جیر جیری پشت سرم بستم و خداروشکر کردم که زنده از اتاق پر از کثافت کایل بیرون اومدم! گیتار توی بغلم بود و مواظب بودم هر بلایی سرم بیاد خطی روی گیتار نیوفته.. نه تنها کایل منو میکشت، بلکه دلم نمیومد وسیله ای که عاشقش بودم (حتی با اینکه مال من نبود) رو خراب کنم.
وارد اتاقم شدم و روی تخت نشستم.. برای چند دقیقه چشمامو بستم و خوب گوش کردم.. به همه چیز.. به سمفونی ای که طبیعت مینواخت.. همه چیز برای من موسیقی بود. موسیقی.. دنیای من بود. شروع کردم نواختن.. نه نتی بلد بودم.. نه گیتار کوک بود.. نه بلد بودم خوب بنوازم.. اما نواختم.. همراه با صدای بارون.. صدای جیرجیرک ها.. تیک تاک ساعت، زوزه ی باد و ترق توروق آتیش بخاری.. فقط نواختم و نواختم.. مهم نبود که از نیمه شب گذشته.. مهم نبود که همه خوابن.. من نواختم..
و وقتی نور رو پشت پلکام احساس کردم فهمیدم که مچم گرفته شده و گیر افتادم.. احتمالا یکی رو بیدار کرده بودم. نفس عمیقی کشیدم و چشامو باز کردم و به مامانم که توی چارچوب در ایستاده بود نگاه کردم. "آرکا، ساعت سه صبحه.. چیکار داری میکنی ؟" سرمو انداختم پایین "مینواختم.." مامان دست به سینه به در تکیه داد و نگاه خسته ای بهم انداخت "تو که گیتار زدن بلد نیستی، بی اجازه برش داشتی؟" سرمو تکون دادم. فکر میکردم الان میاد و گیتار رو ازم میگیره اما اینجوری نشد فقط سری تکون داد و چراغ رو خاموش کرد "بگیر بخواب، دیر وقته" بعد هم از اتاق بیرون رفت. تا چند ثانیه با چشمای گرد به نقطه ای که مامان ایستاده بود نگاه کردم. اما بعد.. خیالم راحت شد.. شاید خوشش اومده بود..؟ شایدم خیلی مزخرف میزدم و بیدارش کرده بودم.. نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت. گیتار رو بغل کردم و دراز کشیدم. با سمفونی طبیعت.. به خواب رفتم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اشک*
سلام خوش اومدید به جوخه شیاطین سرخ این یک جوخه از پنج جوخه ی دیگر لیگ عدالت هست به محض ورود به لیگ بهتون٨٠ امتیاز داده میشه و میتونید شغل هم داشته باشید همچنین در لیگ عدالت کلی چیزای باحال هست همچنین توی تولدتون هم بهتون امتاز واریز میشه و این پاین هم لینک لیگ عدالت رو گذاشتم 🙂🙃testchi.ir/polls/116369🙃🙂 همچنین از ورودتون به این جوخه خوش آمد میگم
سلام،خیلی وایبر باحالی داشت به امید پارت بعد،ژانرش چیه؟
ژانر روزمره و بیشتر حول محور موسیقی هستش. البته فعلا. منتظر پارت های بعدی باشین و خوشحالم که دوست داشتی🌸
کیبوردم نوشت وایبر😂 خلاصه وایب خییلی خوبی داره حتما بزا