رمان هوای ابری من پارت دوم

ساعت ۱۲ بود با اینکه میدونستم فردا باید برم مدرسه و زود بیدار شم بازم بیدار بودم و به اون قضیه ی امروز فکر میکردم. حس میکردم یه چیزی مشکوکه. نمیدونم یه حسیه. ◇:هنوز نخوابیدی؟ صبح زود باید بیدار شیا. -باشه. ..........‌‌...........صبح زود..................‌.. ☆: بیدار شو ساکورا مدرسه دیر میشه.-باشه مامان. خلاصه پاشدم و به مدرسه رفتم هعیییی دوست داشتم امروزم بارون بیاد ولی هوا انقدر صاف بود که فکر نمیکردم بارون بیاد.

...............بچه های مدرسه............... هوووووووو بالاخره میرم بیرون کافه. منم میخوام با نیکا برم بیرون خوبه که امروز آفتابیه. -هی ساکورا سلام. علامت ساکورا=♤ ♤:سلام جولیا -مشکلت رفع نشده؟ ♤:جولیا من...من ع.ا.ش.ق شدم. -هاااا واقعااا خوبه. خوبه رفع شد. ♤:جولیا، اسمش کریستین بود. -قشنگه. چیییی کریستینننننن اخهههه کریستینننننن چرااااا؟؟؟؟؟ ♤:مگه چشه به این خوشگلی.-میدونی چند نفر دوسش دارن دارنننن؟؟؟؟ بفهمن ناراحتت میکنن. ♤:اون به من گفته امروز باهاش برم دم ایستگاه اتوبوس. -چیییییییییی؟؟؟؟ واقعاااا ؟روزی پنجاههه نفرررررر دنبالش میکنن اگر ببینن با تو عه ...............

بعد مدرسه هوا ابری بود. خدایا شکرت. -خدافظ ساکورا. ♤:خدافظ. علامت جولیا=¤ دوست خیلی خوبیه. میتونم بهش اعتماد کنم. رازای من و دوستاشو به کس دیگه ای نمیگه. وای امروز باید برم پیش کریستین. خدااااا اگه اتفاقی برام افتاد چی اگه کسی منو هل داد سرم خورد جایی چی؟ نفهمیدم دارم بلند میگم تو پیاده رو بودم. -نمیزارم اتفاقی برات بیفته نگران نباش. ♤:ک...کی بود پشتمو کردم دیدم کسی نبود یکی در گوشم یه چیزی گفت اما خیلی آروم گفت چی بود خدایا؟

رفتم خونه و به رزی گفتم اون قضیه رو به کسی نگفته؟ ◇:کسی به چیزی نگفتم. -مرسیییی

خب این پارتم تموم شد. امیدوارم خوشتون بیادددددد.