
سلامممم ناظر جان خدا قوت
از زبان لیا: بالاخره آخر هفته شد. یه پیرهن بلند پوشیدم، کلاهه ساحلمو گذاشتم، وسایلامو جمع کردم و تند تند از پله ها اومدم پایین و دویدم جلوی در لیا:باباااا من دارم میرممم فردا عصر برمیگردم بابا:میری ساحل؟ لیا:بعلهه
بابا:باشه خوشبگذره. مراقب خودت باش به مرلین هم سلام برسون. لیا:شما هم مراقب خودتون باشید. رفتم جلوی در و منتظر مگان و مرلین موندم.داشتم وسایلام رو چک میکردم که یهو از جام پریدم بوقق بوقق مگان:شما ماشین میخواستید؟ لیا:سلاممم😄
مگان:صبح بخیر. بپر بالا سوار ماشین شدم و رفتم عقب نشستم مرلین هم عقب نشسته بود مرلین:صبح بخیر 😊 لیا:صبح شما هم بخیر مگان:خبببب بریم دنبال نفر دوممم مرلین:کیه؟ لیا:به زودی میفهمی😀 رفتیم دنبال ادوار. به تیر چراغ برق تکیه داده بود و با گوشیش ور میرفت. مگان ماشین رو نگه داشت و یه بوق زد تا ادوار متوجهمون بشه
مگان:آقای بالغ بپر بالا ادوارد جلو نشست و کیفش رو گذاشت رو پاش. مرلین برگشت و با قیافه وا رفت بهم نگه کرد مرلین:اون دونفری که گفتی منظورت این دوتا بود😶😐😒 لیا:بعلههه😄 ادوار:نه اینکه من خیلی دوست دارم با تو باشم مگان:خبببببب همگیییی پیش به سوی ساحلللللل لیا: بریممممم 😆😆

تا ساحل یک ساعت راه بود ولی مسیر خیلی قشنگی داشت ادوار:من بشینم پشت فرمون؟ مگان:مگه تو گواهی نامت رو گرفتی؟ ادوار:اره یه ماه پیش مگان:لطف میکنی مگان و ادوار جاهاشون رو جا به جا کردن. مگان وقتی نشست نقشه رو برداشت. مگان:بعدش باید بپیچی سمت راست(اتفاقی که داره میوفته👆)

ادوار:باشع توی مدتی که توی راه بودیم چهارتایی عکس گرفتیم بازی کردیم و خاطره تعریف کردیم مگان:رسیدیمم مسافر های محترم پیاده شید مرسی از رانندگی خوب راننده لیا:اخجون ساحللللللل مرلین و ادوار وسایلارو از صندق عقب برداشتن ادوار:کجا بزاریم؟ مگان:دورتر از آب بزارید میاد وسایلارو ببره لیا:بچه هاا بیاید 😊(لیا وقتی داشت اینو میگفت 👆)
همگی با هم دویدیم سمت دریا ادوار:هی آقای همچیز دان مراقب باش خیس نشی و به مرلین آب پاشید مرلین:هیبییییییی کله پو.ککک همون موقع مرلین به جای اینکه به ادوار آب بپاشه پرتش کرد تو اب ادوار:چرا جنبه نداریییییی مرلین:حالا وایسا تا لباسات خشک بشه ادوار:لباس اضافه آوردم😒

مگان رفت تا ناهار رو آماده کنه ادوار:کمک میخوای؟ مگان:ههه عمرا بلد باشی آشپزی کنی ادوار :من اشپزیم خیلی خوبه لیا:راست میگه بنابراین قرار شد با هم غذا درست کنن و منو مرلین کنار دریا وقتمون رو گذروندیم(لیا و مرلین تو ساحل 👆)
آنچه خواهید دید: مگان:جرعت و حقیقت بازی کنیم ادوار:چه دلیلی داره به این سوال جواب بدم؟😒 مرلین:هه عمرا بلد باشی لیا:من میرم چوب پیدا کنم
ناظر جان خدا قوت خواهش میکنم رد نکن براش زحمت کشیدم خواهش میکنم.اگه منتشر کنی منو خیلیییییییییی خوشحال کردی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام پاستا بالشت هستم رنگ موهام هم یاسی و سفیر هست🤣🤣🤣🤣
خیلی خوب بود ادامه بده منتظرم😶😶♥️🧿
داستان هم عالی بود😍
نوشابه دیوار هستم رنگ موهامم بنفش هست
خیلی ممنون بخاطر تست هاو داستان عالی 👍
شکلات کلاهی با موی سیاه هستم😂😐
ناگت مرغ هستم 😐فامیلم در ماشینه 😂
مو هام هم سرمه آیه🤡