
خب تو این قسمت متوجه میشوید که میها هم خوشحالی داره هم ناراحتی و فصل بعد رو وقتی میذارم که لایک از بیست تا بیشتر باشه و کامنت هم از ده تا و گفتم از داستانم راضی نیستم منظورم این بود من مینویسم ولی وقتی منتشر میشه از اول تا اخر میخونم و به نظرم اومد مثل اولش قوی نیست خب برای فصل بد بهتر میکنم داستانم اگه اشکالی داره بگین من برای فصل بعد اصلاح میکنم ممنون:
میها: چانگ هو؟ پسره: با منید؟ میها: چانگ هو خودتی من از پشت ماسک هم میشناسمت پسره: ببخشید متوجه نمیشم میها: ببخشید با یکی اشتباه گرفتمتون هونگ جو: کجا رفتی دختر؟ میها: هیچ جا هونگ جو: میگما قبلا تو گفتی به من که تهیونگ که باهاش تو دانشگاه مهربون شدی عاشقت شده ولی فکر نکنم میشه بهم بگی؟ میها: باشه تو درست میگی
فلش بک . . . سال دوم دبیرستان: مینا: میها خوبی؟ میها: چطور خوب باشم؟ هی یونگ: سلام میها واقعا به خاطر چانگ هو متاسفم میدونم خیلی ناراحتی میها جوابی نداد و رفت مینا: مجبوری یادش بندازی؟ میها کجا رفتی؟ هی یونگ: چیشد؟ تهیونگ: ببخشید میها سرت داد زدم میها: برو کنار اینقدر منو یاد این اتفاق های نندازین مینا: اینجایی؟ میدونی چقدر دنبالت گشتم؟ میها: ببخشید بیا سریع بریم مینا: باشه مینا: تهیونگ حواست رو جمع کن حقیقت همیشه مخفی نمیمونه سال سوم دبیرستان: تهیونگ: میخوای بریم بعد مدرسه بستنی فروشی؟ میها: اره فکر خوبیه تهیونگ: بیا فعلا حرف بزنیم میها: باشه «خب اگه باهوش باشین میفهمین که بعد بعد از چانگ هو تهیونگ خودش رو تو دل میها جا کرد» پایان فلش بک
هونگ جو: که این طور پس اینطوری بوده میها: اره نمیدونم اخه من چیکار کردم که فکر کرده عاشقش شدم؟ هونگ جو: خودت چی فکر میکنی؟ میها: نمیدونم شاید من خیلی تابلو بودم هونگ جو: فکر میکنی من تهیونگ رو در حدی دوست دارم که که تو رو لو بدم؟ میها: نمیدونم هونگ جو: من وقتی فهمیدم چیکارا کرده فکر کردی بازم عاشقش بودم؟ شاید عاشقش باشم ولی نمیذارم بهت صدمه ای بزنه میها: ممنون هونگ جو: خواهش میکنم میها: باشه من میخوام برم کره تو هم میای؟ هونگ جو: تو برو من بعدا میام میها: باشه کره: میها: سلام سلام همه ی بی تی اس: سلام میها میها: خب دعوت شدین خونه ی من توجه کنید من نکردم دعوت شدین شوگا: کی دعوت کرده میها: خواهرام جین و کوک: مینام و میرا؟ میها: اره کوک: میرا اومده کره؟ میها: اره شوگا: کجا رفتن؟ میها: رفتن حاضر شن یک چند روزی هم میمونین پس وسایلاتون رو بیاین. جی هوپ: میها خب به منیجرمون چی بگیم؟ میها: بگین یک مدت میرین یک خونه ی دیگه خوبه؟ نامجون: باشه میها: چه راحت قبول کردین سریع برید اماده شین جیمین: اوکی خونه ی میها: میها: خوش اومدین خب اتاقاتون همونه دست نخورده «خب میها تو خونه بی تی اس اتاق داره اونا تو خونه ی میها اتاق نداشته باشن؟» مینا یک دفعه از در خونه وارد میشه میها: مینا مینا: سلام میها میها: سلام عزیزم و میپره بغلش: دلم برات تنگ شده بود مینا: منم خوشگلم
میها: بیا بریم تو اتاقم باهم حرف بزنیم تهیونگ متوجه مینا شد و عصبانی شد. یک روز بعد میها در حیاط قدم میزم که یک دفعه یک اقایی دست میها رو گرفت میها: اقا چی کار میکنید؟ اقا: تو کی هستی میدونی کی تو این خونه زندگی میکنه؟ میخوای لو بدیشون میها: اقا چی میگین؟ خواهر خواهر همه با داد و صدای میها به حیاط اومدن تا جیمین متوجه شد سریع دوید سمت اقائه جیمین: لطفا ولش کنید این خونه این دختر هست که اومدیم پیشش اقا: یعنی چی؟ این کیه که بهش انقدر اعتماد دارین جیمین: ایشون میها هستن اقا تا فهمیدید سریع دست میها رو ول کرد. اقا: واقعا متاسفم خانم میها «توجه کنید شما قبلا این اقا رو دیده بودین و میشناختین چون مربوط به کار های گروه هست و شما باید از همه چیز مطلع باشین» میها: مشکلی نیست جیمین: این اقا منیجرمون هست میها: متوجه شدم و از حال رفت تهیونگ: میها میها باید ببریمش بیمارستان مینام: لازم نیست تهیونگ: چی میگی نمیبینی؟ میرا: ما خانوادشیم ما تصمیم میگیریم تهیونگ: چیییی؟ شوگا اومد و به تهیونگ گفت ساکت باشه و ازشون پرسید چرا؟ مینام: خب وقتی دکتر اومد شما پیشش بودی نه ما باید بهتر بدونین وقتی استرس زیاد میگیره اینطور میشه جین: راست میگه اصلا حواسم نبود جیمین میها رو بغل کرد و گذاشت روی تخت تو اتاقش وقتی میها بیدار شد مینا کنارش بود میها: مینا تو کجا بودی؟ مینا: یک جا تو کره میها: راستشو بگو مینا: اومدم حقیقت رو بهت بگم میها: چه حقیقتیو؟ مینا: همه ی اتفاق ها کار تهیونگ بوده همش میها: چی میگی؟ مینا: خب بریم تو گذشته
مینا: وقتی اون عاشق تو بود و تو بهش محل نمیدادی دیگه نمیدونست چی کار کنه خیلی سعی کرد کرد و کرد تا تو رفتی سمت چانگ هو اون دیگه نا امید شد پس پدرش برای انتقام گرفتن منظورم پدر چانگ هو هست اون برای انتقام گرفتن با تهیونگ معامله کرد که تهیونگ با ماشین به اون دو پسر بزنه و تموم بعد تهیونگ برای بدس اوردن تو دست به هر کاری زد حتی کشتن اون دو نفر اون همه کار کرد حتی دیگه بدجنس شد و تهدید میکرد اون پسر مهربون تبدیل شد به بدجنس ترین ادم ممکن و اون به یک دختر پول داد تا اون اتفاق بیوفته.»
میها گریش گرفت و عصبانی شد و سریع رفت اتاق تهیونگ میها: تو چی کار کردی؟ تهیونگ: چی میگی؟ میها سیلی زدش و با داد گفت: توی عوضی چی کار کردی؟ چه بلایی سر چانگ هو اوردی چیکار با زندگیه من کردی چرا معامله کردی؟ میخوای چیکار کنی؟ تو دوست منی یا دشمن؟ تو با من چیکار کردی؟ هان جواب بده همه از صدای داد میها به اتاق اومدن میرا: اروم باش الان از حال میری میها: اون چانگ هو رو کشته و میها از حال رفت وقتی بیدار شد دید یک نامه از در به داخل انداخته شد اون دید که اون نامه
نامه: سلام میها میدونم خیلی ناراحتی حق داری ولی ناراحت نباش بلاخره یک روز خوشحالت میکنم قول بده ناراحت نباشی به خاطر من باشه؟ چانگ هو پایین نامه: سلام میها این نامه رو قبلا چانگ هو خواست تا بهت بدم و اون
و اون خبری ازش فعلا ندارم تهیونگ میها چشماش پر از اشک شد میها: چرا ترکم کردی؟ چرا؟ یهو یک پیام براش اومد وقتی دید که .........................
تموم تا فصل بعد باید لایک از ده تا بالا باشه همینطورم کامنت ها تا فصل بعد خیلی قشنگ هست و گریه های زیبایی هم داره خودم بی صبرانه منتظرم که بنویسم
پس لایک و کامنت فراموش نشه همینطورم فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی بود اجو ی عزیزم فصل دوم رو حتما حتما حتما حتما بزار
داستانت رو کی میزاری؟؟
تو بررسی هست
پس کی میزاری فصل 2 رو؟
عالی بود فصل دوم رو بزار
حتما امروز مینویسم
عالی بود فصل بعد رو بزار
فقط یه کاری کن به جین برسه میها
و یه سوال اون برادر را هنوز زنده اند؟؟
مرسی
ببین داستان راجب جیمین و میهاست نمیتونم برسونمش به جین اینطوری به مینام خیانت میشه و معلوم نمیشه چی میشه و پایان غم انگیز داره من یک داستان دیگه راجب جین مینویسم اگه بخواین و اینکه از برادر منظورت چانگ هو و چانگ هی هست من خودم بین زنده بودن یا نبودنشون گیر کرده بودم ولی وقتی داستان رو خوندم یک تصمیم گرفتم در ادامه متوجه میشوید.........
منظورم همون جیمین بود
مثل اینکه داستانم طرفداری نداره.
خب اینم از قسمت اخر برای فصل بعد کامنت ده تا و لایک بیست تا بشه البته خودم دوست دارم زود تر بنویسم ولی به هر حال بخونید و لایک کنید