تقدىم بہ نگآة هآۍ قشنگتؤن 🌒 . . .
بلغارها در قرن هفتم در بالکان ساکن شده و به طور مداوم با همسایگان بیزانسی خود درگیر می شدند. امپراطوری بیزانس اگر چه دیگر قدرت دوران اوجش را نداشت اما هنوز بر این منطقه تسلط داشت، با این وجود، ظهور امپراطوری اول بلغارستان قطعاً این تسلط را به چالش می کشید. سیمئون، تزار بلغار، در طی سال ها توانست چندین بار حکومت بیزانس را شکست دهد، به فکر متحد کردن دو امپراطوری از طریق ازدواج افتاد که با مخالفت دشمنان قدیمی اش مواجه شد. این امر منجر به جنگ دیگری در سال ۹۱۷ شد که در آن هر دو طرف در آخلوس با هم روبرو شدند. بیزانسی ها پیروزی خود در این جنگ را محتمل می دانستند، اما شایعاتی در اردوگاه آن ها پخش شد مبنی بر اینکه فرمانده آن ها لئو پوکاس کشته شده است. یک روایت می گوید که پس از عقب راندن اولیه نیروهای سیمئون، فوکاس از اسب پیاده شد تا نوشیدنی بنوشد، اما سربازانش اسب بدون سوار او را دیدند و بدترین سناریو را تصور کردند. سیمئون متوجه آشوب و بی نظمی در میان مردان بیزانسی شد، عقب نشینی را متوقف کرده، یک ضدحمله را آغاز کرده و یکی از بدترین شکست های تاریخ بیزانس را برایشان رقم زد. موفقیت سیمون به او اجازه داد تا به عنوان تزار دست یابد، بلغارستان را به عنوان یک قدرت مهم اروپایی بنیان نهاده و به بلغارستان مسیحی اجازه داد تا از نظر مذهبی مستقل باقی بماند.
در حالی که سال ۱۰۶۶ در انگلستان مترادف با نبرد هیستینگز است، شاید نبردی به همان اندازه مهم در تاریخ جهان چند هفته قبل تر از آن رخ داد، زمانی که انگلیسی ها برای آخرین بار در استمفورد بریج با مهاجمان وایکینگ جنگیدند و در نهایت به عصر وایکینگ ها پایان دادند. در حالی که شاه هارولد انگلیستان در لندن در انتظار حمله مورد انتظار نورمن ها بود، هاردرادا، پادشاه نروژ، در سال ۱۰۶۶ همراه با نیروهایش به یورک رسید تا کار مشابهی انجام دهد. هارولد سربازانش را در ۱۸۵ مایلی شمال لندن تنها در عرض چهار روز برای مقابله با آن ها به حرکت درآورد، مهاجمان را غافلگیر کرده و به سرعت آن ها را در نبردی شکست داد که پادشاه هاردرادا در آن کشته شد. این پیروزی منجر به عقب راندن وایکینگ ها شد و به ادعاهای آن ها در مورد تاج و تخت و داشتن قدرت در اروپا پایان داد. سه هفته بعد، ویلیام فاتح، همان طور که هارولد پیش بینی کرده بود، از نرماندی حمله کرد؛ اما او اکنون به شدت ضعیف شده بود. نورمن ها از این فرصت استفاده کردند و تاج و تخت را به دست آورده و هارولد آخرین پادشاه آنگلوساکسون انگلستان را شکست دادند
در حالی که فاتحان اسپانیایی کورتیس تنها با ۵۰۰ مرد وارد قلمرو آزتک شدند، به سرعت برای فتح امپراطوری آزتک ها برنامه ریزی کردند. پس از کشتار هزاران شهروند غیرمسلح آزتک در راه عبور از کشور، نیروهای تحت رهبری اسپانیایی ها (که متشکل از بسیاری از قبایل رقیب ناراضی بود که مشتاق خلاص شدن از آزتک ها بودند) به پایتخت تنوچتیتلان رسیدند و رهبر آزتک ها، مونتزوما دوم را به گروگان گرفتند. آزتک ها که به سرعت از تلاش های اسپانیایی ها و مونتزوما برای آرام کردن آن ها خسته شده بودند، شورش کرده و مونتزوما کشته شد، اگرچه مشخص نیست که توسط چه کسی کشته شد. بعد از نبردهای فراوان و درگیری هایی که تعدادشان از شماره خارج است، این اتفاقات به محاصره تنوچتیتلان توسط اسپانیایی ها در سال ۱۵۲۱ شد. پس از سه ماه محاصره شهر و کوبیدن آن با توپ به، آزتک ها دریافتند که توان مقابله با سلاح ها و اسب های برتر اسپانیایی ها را ندارند و مجبور به تسلیم شدند. آن ها از قبل نیز به لطف ورود اسپانیایی ها به آبله مبتلا شده بودند و شکست در این نبرد مرگ نهایی آن ها و ظهور پروژه استعمار آمریکا توسط اسپانیا را رقم زد.
سلسله مینگ که از سال ۱۳۶۸ بر چین حکومت می کرد، در قرن هفدهم رو به افول گذاشته بود. ترکیبی از بلایای طبیعی و حاکمان نالایق، کشور را ویران کرده بود که همه اینها انگیزه ای برای قیام دیگران علیه آن ها بود. در سال ۱۶۴۴، موجی از ناآرامی در سراسر کشور شکل گرفته و گروهی از شورشیان به فرماندهی لی زیچنگ به پکن حمله کرده و پایتخت را تصرف کردند. امپراتور مینگ، که قدرت مقاومت نداشت، خودکشی کرد. اما فرماندهان مینگ حاضر به پذیرش یا معامله با لی نشدند و در عوض برای کمک به مردم منچو (سلسله جین، در شمال شرقی چین) روی آوردند. منچوها درخواست آن ها را پذیرفته و یک ماه پس از سقوط پکن به سمت گذرگاه سانهای (دروازه ای در دیوار بزرگ چین) به راه افتادند، جایی که نیروهای لی انتظار آن ها را می کشیدند. اما آن ها با سختی شکست خوردند. نتیجه این نبرد قابل توجه بود و منچوهای پیروز برای به دست گرفتن کنترل کشور، اعلام خود به عنوان حاکم و تغییر نام سلسله خود به خینگ به چین سرازیر شدند. آن ها ۳۰۰ سال بر چین حکومت کرده و آخرین سلسله امپراتوری چین بودند.
برای چندین قرن، امپراطوری عثمانی نیروی اصلی اروپا و خاورمیانه بود که شکاف به جا مانده از سقوط بیزانسی ها را پر کرده و نفوذ مسلمانان را به شکلی موثر در اروپای مسیحی گسترش می داد. اتحادیه مقدس ملت های مسیحی به رهبری امپراطوری هابسبورگ (اتریش) در قرن هفدهم برای جلوگیری از سلطه بی چون و چرا و بدون مخالفت عثمانی ها شکل گرفت. عثمانی ها که به تازگی بخش زیادی از مجارستان را تصرف کرده و به سمت شمال پیشروی می کردند، اولین کشست بزرگ خود در اروپا را در سال ۱۶۸۳ در وین تجربه کردند و این آغاز سقوط امپراطوری آن ها انگاشته می شود. اما در نبرد زنتا بود که ترک ها برای همیشه عقب رانده شدند که به اتریش اجازه داد تا خود را به عنوان یک قدرت بزرگ اروپایی تثبیت کند. در سال ۱۶۹۷، نیروهای اتحادیه به عثمانی ها حمله کردند در حالی که نیروهای آن ها در حال عبور از رودخانه ای برای تصرف زنتا (در صربستان امروزی) بودند. در این آشوب و وحشت، بسیاری از نیروهای عثمانی در حین تلاش برای فرار غرق شدند و بسیاری دیگر در خود نبرد کشته شدند. عثمانی ها درهم شکسته شده بودند و معاهده کارلوویتس به سرعت به دنبال آن آمد که جاه طلبی های آن ها را در اروپا محدود کرد و آن ها را مجبور به واگذاری بخش بزرگی از اروپا کرد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تستات خیلی وایب خوبی میده...)
حمایت؟
کاور هات🛐🛐🛐🛐
مثل همیشه عالی بودددد
مثل خودتتتت