
سلام این اولین تست منه امیدوارم خوشتون بیاد لایک و کامنت یادتون نره
معرفی :: سلام اسم من کاملی هست که دوستای صمیم من رو کرامل صدا میزنن من یک دنسر هستم که خیلی ها میشناسنش ولی من همیشه ی ماکس دارم و باعث میشه که فقط چشمام معلوم باشه به خاطر همین طرافدارام لقبم رو گذاشتن charming off به معنی (جذاب خاموش) و اینکه من یک مدل هم هستم چون ماسکم رو در میارم باعث میشه که کسی نفهمه من ۱۳ سالمه و هوش بالایی دارم و موهام تا مچ پام هست که مراقبت ازشون سخته به خاطر همینه که همیشه بالا سرم مدل گوجشون میکنم و چشمام ترکیب رنگ های خاکستری ابیه و اینکه من همیشه لنز قهنوه ای میزتم چون رنگ چشم قهوه ای رو دوست دارم و از ظاهر ادم ارومی هستم ولی وقتی به یکی عادت کنم خونه رو روی سرش خراب میکنم 😁 و من یک دورگه روسی .... ایرانی هستم و کلاس دفاع شخصی خیلی وقته که میرم حدودا از ۶ سالگی و پدرم و مادرم هم تاجر هستن به خاطر همین خیلی کم میبینمشون و الان هم توی تایلند هستم

امروزم مثل همیشه تو خوته تنها بودم و داشتم پرستارم رو اذیت می کردم اخه من دیگه بزرگ شدم بعد برای من پرستار میگیرن خسته شدم از دستش هی بهم دستور میده و منم بلدم باهاش چیکار کنم مثل گربه موش افتادیم دنبال هم الان که دارم اینجوری میگم من روی مبلم و اون وایستاده پایین مبل (پرستار@ تو _ ) @ زود بیا پایین تا به مامانت زنگ نزدم _ فکر کردی من از مامانم میترسم تو که نمیتونی منو بگیری پیر شدی تو الان ۲۹ سالته و من که ۱۳ سالمه پس یعنی ۱۶ سال باهم تفاوت سنی داریم و تو پیری ::پیر . پیر . پیر. @ اَی دختره .... اگه دستم بهت نرسه _ حالا که (عکس تویی ) ( عکس قشنگ تره این پیرا نکردم قشنگ تر عکسه ای 😅

تا خواستم ادامه ی حرفم رو بگم تلفن خونه زنگ خورد دوییدم به سمت تلفن ولی اون عجوزه زود تر تلفن رو برداشته بود دوییدم و با ی حرکت تلفن رو از دستش قاپیدم و رفتم تو اتاقم و درو قفل کردم و جواب دادم مامانم بود 🥰😍 ( مکالمه)👇 _الو سلام مامان ÷ سلام عزیزم چه خبر ؟ حالت خوبه ؟ _مامان خوب شد زنگ زدی این عجوزه داشت منو میخورد ÷🤣🤣 _کجاش خنده داره؟ ÷ هیچی دوباره مثل گربه موش افتادید به جون هم _ مامان تو که میدونی من با این مشکل دارم پس چرا وقتی نیستید میگی بیاد پیشم ÷اِ زشته خوبه بزرگ تر توعه _همیشه طرف اون رو میگیری ÷ حالا این ها رو ول کن ی خبر خوب دارم برات _ چیهههه بگو ووو بگوووو ÷ مگه میزاری حرف بزنم _ بگو دیگه ÷ باشه ببین امروز طرف کمپانی see you ( اسم من در اوردی ) زنگم زدن بهم گفتن درخواست دارن تو بری پیش اونا برای مدل ولی ی مشکلی هست اون توی کره هست دوست داری بری اونجا _ اره مامان واسه چی دوست نداشته باشم هم میرم پیش بچه ها ( قبلا توی see you بودی یکی از برندترین و معروف ترین جاییه بر ای مدل و قبلا توش بودی ) بعدشن مامان من از خدامه دوباره برم پیش رزالیا (یکی از صمیمی ترین دوستاتون که دکتره و ۲۱ سالشه و مثل خواهرته) عکس رزالیا
÷ خوب باشه پس من زنگ میزنم و میگم قبول کردی _ مامان تو نمیای پیشم کمکم کنی و ازم خدافظی کنی با بابا ÷ چرا مگه میشه نیام امروز پرواز میگیریم و میایم _ خیل ازت ممنونم و ی جیغ بلند بعد اینکه تلفن رو قطع کردم کشیدم و از پله ها اودم پایبت که با قیافه ی عحوزه مواجه شدم خوب دوباره بریم پیش عجوزه @چه خبرته دختر _ خواستم یکم اذیتش کنم ) مامانم بود گفت امروز میاد و از اینکه تو منو اذیت کردی اخراجت میکنه @ حرف الکی نزن ( تو ذهنش نکنه راست میگه این که با کسی شوخی نداره 😶🤕 ) _ هان چی شد عجوزه ترسیدی نترس قراره از دستت خلاص شم ( هنوز روی پله ی دومی ) و بعد بازوهاشو گرفتم و تکونش دادم و گفتم قراره برم کره 😛 بدبخت گرخید @ خدا رو شکر از دستت خلاص میشم __😑😒 🌈چند ساعت بعد 🌈

صدای در اومد دوییدم و تو ایفون دیدم مامان و بابا بودن در رو زود از روشون باز کردم و دوییدم تو حیاط چونن خونمون بزرگ بود یکم طول میکشید بهشون برسم وقتی مامانم رو دیدم دویدم بغلش _ مامان دلم خیلی برات تنگ شده بود ÷ منم دخترم _ و بعد چند دقیقه عجوزه پیداش شد @ خوش اومدین خانم ÷ ممنون سلنا ( اسم پرستارته ) بعد ۲ ساعت وقتی مامان و بابا استراحت کردن شروع کردم به حرف زدن _ مامان میگم کی پرواز دارم و چی جمع کنم ( علامت بابات.. ×) × دخترم تو که ی عالمه وسیله داری مگه میشه وسیله هات رو جمع کرد 🤨 __من :باباااا🤐🤐🤫😡😡 به جای خدافظیته ÷ دخترم بابات عادتشه مگه نمیشناسیش ،؟؟ ÷ خوب ببین برای امشب ساعت ۳ پرواز داری چون خوب میدونی که اختلاف ساعت هست بین کشور ها و اینکه من وسایلت رو جمع میکنم و با هواپیمای شخصی میفرستم برات به کمپانی به محظ( درست نوشتم🤨) اینکه رسید قرار شد که زنگ بزنن بهت بری بگیریشون این از وسایلت و ۲ الان فقط لاوازم ضروری ایت رو مثل مسواک و اینا وردار ولی همه لباسات رو ور نمیداری خودم هرچی مناسبه رو واست میفرستم 😑👍 و ۳ با رزالیا هماهنگ کردم که بری خونشون ۴ وقتی میری اونجا بادیگاردات میان دنبالت ۵ از طرف کمپانی هم برات خونه گزفتن ولی باید صبر کنی تا بهت معرفیش کنن به خاطر (عکس مامان )
همین اگه یکم طول بکشه خیالم راحته که با رزالیایی و ۶ دیگه هیچی 😁 __ آ مامان نمیدونستم این همه کار داره راستی خودت میدونی کتاب و لاک و ساعتها و انگشترا و .... رو میزاری × دختر کم نیاوردی بس چیز داری خوش به حالت ما کوچیک بودیم دلمون به ی توپ خوش بود __ بابااااا × باشه باشه ببخشید از زبون تو ) دل تو دلم نبود میخواستم برم پیش بچه هاا و رزالیا به خاطر همین شام و خوردم و ساعت ۱۱ خوابیدن 🌈ساعت ۲ شب 🌈 ÷ پاشو پاشو ساعت ۲ __ فقط یکم دیگه ÷ پاشو ببینم این یکمت رو باید صرف گیسات کنم تا ببافمشون پایین بیا ی چیز بخور و بعد آماده شو __ رفت و برق اتاق رو روشن کرد 😭 هزار بار بهش گفته بودم از این کارا نکنه با بدبختی بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو شستم و ی چیز خوردم و اماده شدم برم سمت فرودگاه وقتی رسیدم به فرودگاه زیاد شلوغ نبود ..نبایدم شلوغ باشه ساعت ۳ نصفه شب اخه کی پرواز داره ؟؟؟ عجبا !! مامان رفت و کارا رو انجام داد پروازم ساعت سه و ربع بود به خاطر همین با بدبختی از مامان خدافظی کردم و رفتم اولش ناراحت بودم به خاطر همین گوشی و هندزفری رو که به جونم بسته بود رو برداشتم اهنگ گوش دادم یکم اروم شدم از اون طرف تو دلم جشن بود که میخوام برم پیش دوستام ۱ سالی میشه ندیدمشون تو همین فکرا بودم که خوابم برد ___با صدای ی نفر از خواب پاشدم رسیده بودیم صبح بود ی خمیازه کشیدم و
از طرف در VIPاز هواپیما بیرون رفتم (تو کل این مدت تو قسمت VIP بودی ) و از پله برقی داشتم می میدم پایین که یهو....
امیدوارم خوشتون اومده باشه کامنت و لایک یادتون نره
......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سیلام
داستانت عالی بود
آجی میشی
آیلین
مقلب به آلا و آیلی
۱۵
سلام
ببخشید خیلییییی دیر دیدم
آره میشم ا
منم بهم میگن ماریاا ۱۳
اشکال نداره منم بعضی وقتا دیر میبسنم 💗
آفرین ❤️
مرسیی🌹
عالی بود بعدی رو زودتر بزار 💜
خیلی ممنون دارم مینویسم پارت بعد رو
اگه دوست داشتی به دوستات هم معرفیش کن
خیلی خوب بود پات بعدی ر زود تر بزار
به داستان منم سر بزن
پارتتتتتتتتتتتت بعدیییییییی
مننونم
دارم مینویسمش