12 اسلاید صحیح/غلط توسط: باران انتشار: 10 ماه پیش 49 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلامممم ناظر جان خدا قوت
امروزه...وقتش رسیده. مگان از من درخواست کرد ک اول هفته برم شرکتشون برای استخدام
بابا:موفق باشی
لیا:ممنون
بابا:لیا...اصلا نیاز نیست به خودت فشار بیاری یادت باشه اول باید به خودت فکر کنی
لیا:مطمئن باش حواسم به همچی هست هم خودم هم شما و هم دوستام و زندگیم از اینجا به بعدش رو میتونی به من بسپاری...من رفتم خداحافظظظ
بابا:روز خوبی داشته باشی
لباس لیا 👆
شرکت خیلییی بزرگ بود. وقتی واردش شدم از هزار نفر آدرس اتاق مدیر رو گرفتم
منشی:بفرمایید کاری دارید؟
لیا:با مدیر کار دارم
منشی:وقت قبلی داشتید؟
لیا:بعله لیا آندرسون
منشی:درسته برید تو
در رو باز کردم. دفترش اندازه اتاق من بود
مگان: خوش اومدییییی
لیا:ممنون چقدر شرکتتون بزرگع
مگان:اره...پرونده و اینا رو اوردی؟
لیا: بفرما
مگان پرونده ی منو چک کرد یه چیزایی وارد دفترش کرد و به من نگاه کرد
مگان:خب استخدام شدی
لیا:ها؟...به همین راحتی؟😮
مگان: بعله. راجب حقوقت هم نگران نباش. خب میری تو تیم روابط عمومی بیا بریم شرکت رو بهت نشون بدم و همکارات رو معرفی کنم
لیا:ممنونمممم
مگان: بعله. راجب حقوقت هم نگران نباش. خب میری تو تیم روابط عمومی بیا بریم شرکت رو بهت نشون بدم و همکارات رو معرفی کنم
لیا:ممنونمممم
مگان:قابلی نداره.
شرکت مگان یه کمپانی معروف بود که با خواننده و بازیگر های معروف قرارداد میبست.
مگان:بچه ها همه جمع بشید
سوفیا: سلام خانوم مدیر
مگان:سلام...از امروز به بعد یه همکار جدید دارید. لیا اینا سوفیا، توماس، شارلوت،لوئیس و مرلین که خودت میدونی هستن خودت رو معرفی کن
لیا: سلام...من لیا آندرسون هستم
مگان:خب بچه ها به شما میسپرمش هواشو داشته باشید
سوفیا،توماس،شارلوت،لوئیس:چشمم خانوم مدیر
مگان رفت و همهشون دور من جمع شدن
سوفیا:واییییی چقدر تو نا.زی
لیا:م...ممنون
شارلوت:هی ببینم تو مرلین رو میشناسی؟
لیا: ها...ام...خب
مرلین:با هم به یه مدرسه میرفتیم
شارلوت:آها
(سوفیا👆)
مرلین:بسته همگی برگردید سر کاراتون لیا بیا من کارت دارم
دنبالش رفتم تو دفترش. برگشت و به لبخند گندهه بهم زد
مرلین:خوش اومدییی😄😆😀
لیا:ممنونم😊
مرلین:لیا من مدیر تیم روابط عمومیم اینم دفترمه هر موقع کاری داشتی بیا
لیا:حتماا
مرلین:بعد سرکار کاری نداری؟
مرلین:بعد سرکار کاری نداری؟
لیا:نه فکر نمیکنم
مرلین:پس بیا بریم بیرون
لیا:باشه میبینمت
روز اول کاری کار سختی نیاز نبود انجام بدم و از پس همش بر اومدم همه باهام مهربونه بودن به غیر از...شارلوت. علاقه ای نداشت بیاد و باهام صحبت کنه باهام سرد رفتار میکرد و بهم چشم غر.ه میرفت
از هفته پیش تاحالا ادوار رو ندیدم نشد ازش بپرسم میره سرکار یا دانشگاه. ولی دیروز روز اول دانشگاه آلیس بود کوبن هم به همون دانشگاه میره و آلیس خیلی نگرانه😂کارم که تموم شد از همه خداحافظی کردن و رفتم مرلین هم پشت سرم اومد
لیا:خبب کجا بریم؟
مرلین:قدم بزنیم ؟
لیا:باشه
هوا خیلی خوب بود باد میومد شکوفه ها رو آروم آروم میومدن پایین
لیا:نمیدونی ادوار میرع سرکار یا مدرسه؟
مرلین:نه
لیا: بیا بشینیم...میگم
مرلین:هوم؟
لیا:آخر هفته بریم ساحل؟
مرلین:آخر هفته؟
لیا:اره یکشنبه یا شنبه یا میتونیم شنبه بریم بعد دن ساحل بخوابیم یکشنبه عصر با ظهر بیایم
مرلین: بریم😄
لیا:واقعاا؟
مرلین:اوهومم
لیا:پس من میتونم بگم دونفر بیان؟
مرلین:کیا؟
لیا:بعدا میفهمی
👆👆
با هم کلی صحبت کردیم و خندیدیم.دلم نمیخواد هیچوقت این لحظه رو فراموش کنم....
ناظر جان خدا قوت خسته نباشی خواهش میکنم منتشر کن براش زحمت کشیدم خواهش میکنم
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
مثل همیشه عالییییییی🌚
تورو خدا پایان خوبی داشته باشه🙂🤡
عالی هست حتما حداقل تا پنجاه پارت ادامش بده عالیه
واقعا کیف کردم
آره بزار بامزه میشه
احساس میکنم که از آخر یکی از همکار های اداره دردسر درست میکنه
این تصاویر رو از کجا میاری ؟
من صد تا برنامه ساعوس دارم بازم خوب نمیشه
خیلی قشنگه داستانت
ادامش بده و لطفا پایان خوبی بزار براش🙂
عالی من مشتاقم
اره بزار خیلی هم عالی
اگه پست آخرمو لایک کنی ۳ تا پست آخرتو لایک میکنم؛))