سلام بر دوستان گل این پارت دوم از داستانم هستش که نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد 🥰😊 ببخشید که اگر کم هستش در پارت اول گفتم که مشکل چیه که پارت ها را کم مینویسم
خب من از این بعد خلاصه داستان را از پارت های قبل که بوده تعریف میکنم
خلاصه داستان------------------‐-------------------
مرینت با ناراحتی از اونجا رفت از زبان آلیا :هم برای مرینت ناراحت بودم هم نگرانش 😢جلو لوکا را گرفتم و گفتم خودم یکاریش میکنم از زبان مرینت:یک آکوما اومد نزدیکم سریع تبدیل شدم و شرارتش را خنثی کردم
از زبان پلگ:آدرین آخرش تو چند چندی مرینت لیدی باگ کاگامی ؟
به پلگ گفتم من خوابم میاد شب بخیر و خوابیدم
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
داستانت عالی بود پارت بعدی زودتر بزار عزیزم♥دنبالت هم کردم
راستی آجی میشی😉
سلام عزیزم چشم پارت بعدی در صف بررسی هست فردا پس فردا منتشر میشه
باشه آجی شیم 😘
سلام هم اسمی خوبی؟😂💕
عالی بود 👌
سلام ممنون بابت نظرتون 😘