دوتا مغرور پارت۳

دیگه حال ندارم اذی‌تتون کنم پس از اسلاید بعد شروع میکنم که خالی نمونه اسلایدی😊😊

قطار ترمز کردو آستوریا افتاد روی دراکو🤭عین لبو قرمز شد🫠داشتم میترکیدم از خنده ولی جلوی خودمو گرفتمو آستوریا رو بلند کردم🤣آستوریا از دراکو عذرخواهی کرد اونم مغرور جوابشو داد. هم عصبانی بودم هم ناراحت🫤اصلا تقصير آستوریا نبود که...سریع آستوریا رو دنبال خودم کشیدمو از اونجا بردمش. رداشو مرت کردو رفتیم جلوتر از بقیه سال اولیا. اونجا یه مرد بزرگ پشمالو دیدیم که...

...که اسمش هاگرید بود. دنبال هاگرید رفتیمو سوار قایق ها شدیم هاگوارتز واقعا بزرگ بود. من با آستوریا تو یه قایق نشسته بودمو جزو اولین قایقا بودیم. وقتی رسیدیم از پله ها رفتیم بالا و فک کنم یکی از پروفسورا رو دیدیم که بهمون گفت قراره به چهارتا گروه تقسیم شیم و...[همون چیزایی که ت فیلم گف]و بعد ازمون خواست منتظر بمونیمو رفت. بعد دراکو که با دوتا پسر چندش جلوی ما وایساده بود گفت:پس درسته،هری پاتر به هاگوارتز اومده😏همه تعجب کردنو هی زیر لب می‌گفتن هری پاتر؟!بعدش تازه فهمیدم اونی که توی قطار پیش اون پسره ویزلی نشسته بود هری پاتر بوده😄دراکو رفت جلوش وایسادو خودشو معرفی کرد...یهو ویزلی خندیدو دراکو گفت:[بازم همون چیزایی که گفت..حال ندارم بنویسم دیگه باع😁] وقتی که منتظر جواب پاتر بود اون بهش گفت:خودم میدونم با چه کسایی دوس شم..

که بعدش پروفسور اومدو زد روشونش و اونم رفت کنار. تو دلم خیلی بهش خندیدم ضایع شد😆پروفسور گفت همه چیز حاضره و دنبالش وارد یه سالن خیلی بزرگ شدیم که چهار تا میز داشت. وقتی داشتیم می رفتیم جلوی میز پروفسورا نگهمون داشت. دامبلدور که مدیرمون بود چن تا چیز گفتو از همون پرفسوره خواست که کلاه رو بزاره. بعد از یه دختر به اسم هرمیون گرنجر نوبت من بود. نشستم رو صندلی. پروفسور کلاه رو گذاشت. کلاه گفت:....