~•دوتا مغرور•~پارت ۲

برید بعدی تا شروع کنم😂😂🤗

...اسمش آستوریا بود،آستوریا گرین گراس😄ازش خوشم اومد؛هم خوش.گل بود هم خوش‌اخلاق💕شروع کردم صحبت کردن باهاش[-اشلی)(+آستوریا] -خواهر برادر داری؟ +آره!دافنه خواهرم. -الان اینجاست؟ +نع،سال بعد میاد[بچه ها سن دافنه‌رو نمیدونم ساری] -خیلی خب، من که تک‌فرزندم🙂 +چتوره؟ -چی؟ +تک‌فرزندی -آها،بدک نیس. گاهی تنها بودن سخته. +اوهوم میدونم..راستی..

..راستی تو اصیلزاده‌ای؟ -آره..آم‌م‌م...خب..تو به اینچیزا اهمیت میدی؟ +آه نه نه..فقط گفتم شاید بشناسمت. آخه یه ضیافت هس مال اصیلزاده‌هاس همینجوری پرسیدم. -آها،آره من اصیلزادم☺️احساس کردم وقتی آستوریا اون سوالو کرد دراکو توجهش جلب شد واسه همین تو دلم اداشو درآوردم🤪 میخواستم دباره سر صحبتو باز کنم..-آس دراکو:میشه لطفا ساکت شین خوااااااااهش میکنم🥲[این ینی خیلی خواهش کرد بچم😅] -ورورور...دستمو به شکل تکون دادن دهنش تکون دادم..عصبانی شدو گفت:جرعت داری یبار دیگه تکرار کن😡قیافمو مسخره مانند کردمو دستمو تکون دادم😏دیگه داشت منفجر میشد که...

...که یهو آستوریا بلند بلند قهقهه زد و توجه جفتمونو جلب کرد😏آستوریا بین خنده هاش گفت:به خدا😂😂اگه فامیلیاتون فرق نداشت😂😂می‌گفتم خواهر برادرید😂😂و به خنده‌هاش ادامه داد😐دراکو پوزخندی زد و این خیلی عصبانیم کرد😡😡با عصبانیت پاشدم که آستوریا جلومو گرفتو گفت:تروخدا بیخیال شو رسیدیم!!همون موقع قطار ترمز کرد🚄من تونستم خودمو نگه دارم ولی آستوریا...

بدو بدو چالش نداریما ولی بدو برو نتیجه لایک کن پلیزززز🐍💚🐍💚🐍💚